۲ مرداد ۱۳۸۶، ۱۰:۵۷

مبانی نظری حقوق بشر (2)

رشد حقوق بشر در بستر نگاه جدید به سرشت انسانی

رشد حقوق بشر  در بستر نگاه جدید به سرشت انسانی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: شکی نیست که حقوق بشر در سنت معنوی انسان جایگاهی را به خود اختصاص می‌دهد. ما در ادیان ابراهیمی هم کم و بیش با این حقوق روبرو هستیم اما آنچه در جهان جدید رخ می‌دهد سبب می‌شود تلقی نسبت به حقوق بشر به صورت جوهری تغییر کند. این مقال بسترهای جدیدی را که حقوق بشر در آنها رشد می ‌کنند مورد توجه قرار می‌دهد.

پدیده‌های‌ طبیعی‌ فقط‌ علت‌ دارند، اما رخدادهای‌ انسانی‌ واجد علت‌ و دلیل‌ - توأمان‌ - هستند؛ یعنی‌ در پدید آمدن‌ آنها نه‌ تنها شرایط‌ گوناگون‌ طبیعی‌ و محیطی‌ دخیل‌ هستند، توجیه‌ عقلی، منطق‌ انسانی‌ و مشروعیت‌ مردمی‌ نیز نقش‌ مؤ‌ثری‌ در آنها ایفأ می‌کنند. دلیل پیچیدگی‌ علوم‌ انسانی‌ نیز همین‌ نکته‌ است. در این‌ علوم‌ ما با لایه‌ها و بطنهای‌ گوناگون‌ و تودرتویی‌ مواجه‌ هستیم‌ که‌ همین، تبیین‌ و تحلیل‌ گستره‌های‌ انسانی‌ را بسی‌ پیچیده‌تر از تبیین‌ پدیده‌های‌ طبیعی‌ جلوه‌ می‌دهد.

 ‌ما در پدیده‌های‌ انسانی‌ نه‌ تنها با مشخصه‌های‌ وضعیتی‌ که‌ با مؤ‌لفه‌های‌ معرفتی‌ نیز طرف‌ هستیم. به‌ طور مثال‌ در مورد خاصِ‌ "حقوق‌ بشر" ما نمی توانیم از مؤلفه‌های اقتصادی، سیاسی‌ و  اجتماعی‌ که‌ مغرب‌زمین‌ را به حقوق‌ بشر و حقوق‌ شهروندی‌ رسانده‌ اند‌ سخن‌ بگوییم‌ بلکه‌ باید به‌ دنبال‌ تغییری‌ در اندیشه‌ و معرفت‌ بشر نیز باشیم‌ که‌ به‌ بسط‌ مقولة‌ حقوق‌ بشر دامن‌ زده‌ است. علاوه‌ بر آن‌ برای‌ توجیه‌ موضوع‌ «حقوق‌ بشر» نمی‌توانیم‌ تنها بدان‌ به‌ عنوان‌ ضرورت‌ سخن‌ بگوییم. آری‌ اینگونه‌ می‌نماید که‌ در جهان‌ پرآشوب‌ و پرتکاپوی‌ کنونی‌ راهی‌ جز توسل‌ به‌ حقوق‌ بشر برای‌ تفاهم‌ و گفتگو و مشارکت‌ انسانی‌ نیست‌ و توسل‌ و تشبث‌ به‌ حقوق‌ بشر از سوی‌ همة‌ فرهنگها و کشورها اجتناب‌ناپذیر می‌نماید اما اگر نتوان‌ مبنای‌ عقلی‌ برای‌ حقوق‌ بشر یافت‌ و مشروعیت‌ عقلی‌ و منطقی‌ بدان‌ ارزانی‌ کرد بسیاری‌ از تلاشهایمان‌ جهت‌ جاری‌ و ساری‌ کردن‌ این‌ مسئلة‌ مهم‌ و اساسی‌ بی‌‌معنی‌ هستند.

به‌ دلایل‌ گوناگون‌ - که‌ یکی‌ از مهمترین‌ آنها خلل‌های‌ جدی‌ای‌ است‌ که‌ عقل‌ جدید به‌ خود گرفته‌ است‌ - حقوق‌ بشر که‌ بر اساس‌ این‌ مبانی‌ عقلی‌ نضج‌ گرفته‌ است‌ بیش‌ و پیش‌ از هر چیز امروزه‌ در میان‌ روشنفکران‌ و اندیشمندان‌ و حتی‌ سیاستمداران‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ضرورت‌ مطرح‌ است‌ و سعی‌ بسیاری‌ از مشفقترین‌ متفکران‌ جهانی‌ برای‌ یافتن‌ وفاق‌ و مبنای‌ عقلی‌ و معرفتی‌ برای‌ آن‌ بیشتر به‌ مثابة‌ یک‌ طرح‌ و پروژه‌ ناتمام‌ مطرح‌ است.

 امانوئل‌ کانت، فیلسوف‌ شهیر آلمانی‌ سدة‌ هجدهم، انسان‌ را منقسم‌ از دو بخش‌ «عقل» و «خواهشهای‌ نفسانی» می‌دانست. به‌ زعم‌ وی، آدمی‌ همیشه‌ و همه‌ جا درگیر کشمکش‌ میان‌ این‌ دو قسم‌ بوده‌ است‌ و راه‌ گریزی‌ از این‌ جدال، وجود ندارد. با ورود هگل‌ به‌ عرصة‌ زورآزمایی‌ فلسفی‌ اما راه‌ جدیدی‌ فراروی‌ «انسان‌ شناختی‌ فلسفی» بازگشت. او به‌ تبیین‌ انسان‌شناسانة‌ کانت، مؤ‌لفه‌ای‌ بس‌ مهم‌ به‌ نام‌ تاریخ‌ اضافه‌ کرد و تعامل‌ و تعارض‌ «عقل» و «نفس» را در بطن‌ تاریخ‌ به‌ نظاره‌ نشست. در نگاه‌ هگل، در یونان‌ باستان، هماهنگی‌ بیشتری‌ بر سرشت‌ آدمی‌ حکمفرما بود و مردم، تعارضی‌ میان‌ خواهشهای‌ نفسانی‌ و قوة‌ عقلانی، مشاهده‌ نمی‌کردند و شکافی‌ که‌ کانت‌ توضیح‌ داده‌ حتماً‌ به‌ مرور زمان‌ (و به‌ تبع‌ از تعالیم‌ پروتستان) حادث‌ شده‌ است. بدین‌ روی، در نظر هگل، ثابت‌ انگاشتن‌ و اجتناب‌ناپذیر دیدن‌ کشمکش‌ دو جزء «عقل» و «نفس» بدون‌ مسیری‌ که‌ انسان‌ در بستر تاریخ‌ طی‌ کرده‌ است‌ کافی‌ و کامل‌ نیست.1

‌باری‌ حتی‌ اگر برای‌ انسان‌ قایل‌ به‌ سرشت‌ و نیازهای‌ مشترک‌ و ثابتی‌ باشیم( که‌ بسیاری‌ به‌ این‌ امر قایلند) نمی‌توانیم‌ از این‌ پرسش‌ فربه‌ و بس‌ مهم‌ گذر کنیم‌ که‌ این‌ نیازهای‌ ثابت‌ و مشترک‌ چه‌ تجلیات‌ کمی‌ و کیفی‌ در طول‌ تاریخ‌ از خود نشان‌ می‌دهند؟ به‌ عبارت‌ دیگر: از آنجا که‌ انسان‌ به‌ نیازها و آرمانهای‌ خویش‌ به‌ صورت‌ التفاتی‌ نگاه‌ می‌کند و دست‌ به‌ گزینش‌ می‌زند عرصه‌های‌ گوناگون‌ تاریخ، مظهر بروز و نمود کدام‌ یک‌ از نیازهای‌ آدمی‌ هستند؟ بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ به‌ تقسیم‌ تاریخ‌ به‌ دو دورة‌ دورة‌ قدیم‌ و جدید دست‌ زد و با توجه‌ به‌ اختلافات‌ ماهوی‌ میان‌ انسان‌ قدیم‌ و انسان‌ جدید، این‌ تقسیم‌بندی‌ را موجه‌ جلوه‌ داد.

 ‌انسان‌ جدید به‌ بشر سازنده‌ و ساختة‌ مدرنیسم‌ گفته‌ می‌شود که‌ به‌ نظر می‌رسد تفاوتهای‌ ماهوی‌ و جوهری‌ با انسان‌ قبل‌ از خود (که‌ آنها هم‌ با یکدیگر اختلافات‌ مهم‌ و قابل‌ توجهی‌ داشته‌اند) دارد. از موارد اختلاف‌ بشر جدید در مقابل‌ انسان‌ قدیم‌ به‌ این‌ نکات‌ اشارت‌ رفته‌ است:

الف‌. جدی‌ گرفتن‌ زندگی‌ این‌ جهانی‌ و خواهان‌ متمتع‌ شدن‌ از مواهب‌ آن. در جهان‌ جدید جهان‌ به‌ مثابة‌ کاروانسرایی‌ که‌ از آن‌ باید گذشت‌ در نظر گرفته‌ نمی‌شود و بهره‌جویی‌ از آن‌ در اولویت‌ قرار می‌گیرد.

ب‌ . نقادی‌ از همه‌کس‌ و همه‌چیز و زیر سؤ‌ال‌ بردن‌ بسیاری‌ از جوابهای‌ قدیم. اعتبار گزاره‌ها و اعتقادات‌ در جهان‌ جدید به‌ قدمت‌ و پیشینة‌ آنها نیست‌ و همه‌ چیز باید با محک‌ عقل‌ جدید ارزیابی‌ شود و به‌ این‌ جهت‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از جوابهای‌ سنت‌ به‌ پرسشهای‌ بشر در جهان‌ جدید فرو می‌ریزند.

ج‌ . نگاه‌ به‌ جهان‌ به‌ قصد تغییر آن‌ و قانع‌ نشدن‌ به‌ تفسیر صرف‌ جهان. بشر جدید قانع‌ به‌ فهم‌ صرف‌ جهان‌ نیست‌ و قصد دارد مطابق‌ نیازهای‌ خود دست‌ به‌ تغییر آن‌ بزند.

مجموعه این نگاههای جدید است که انسان جدید را بدان سمت سوق می دهد که به مفهوم مهمی چون حقوق توجه نشان دهد و آن را برتر از تکلیف قلمداد نماید.

کد خبر 523227

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha