۹ مرداد ۱۳۸۶، ۸:۵۵

/ گزارش تحلیلی مهر /

چرایی ناکامی غرب در خاورمیانه ؛ از خطای سیاست تا جاذبه عادت

چرایی ناکامی غرب در خاورمیانه ؛ از خطای سیاست تا جاذبه عادت

خبرگزاری مهر- گروه سیاسی: بی‌تدبیری‌های غرب در برابر پیچیدگی‌های تحولات و شرایط خاورمیانه باعث شد که طالبان دوباره در افغانستان، جوانه بزنند و حتی پاکستان- متحدغرب- هم با بحران‌های شدید سیاسی مواجه شود، چشم‌انداز فعلی‌منطقه خاورمیانه، از هنگامی که غرب، موضوع هسته‌ای ایران را هم به فهرست بحران‌های خاورمیانه، اضافه کرد، وضعیت مبهم‌تری پیدا کرده است ولی گویی باز چشم آبی‌ها نمی‌خواهند خطای خود را اصلاح کنند و با منطق "شستن خون با خون" می‌خواهند خاورمیانه جدید را به جهان معرفی کنند.

خاورمیانه، قلب تمدن بشری                                                                                                                             

بدون تردید، به باورهمه کسانی که کوچکترین آشنایی با تاریخ تمدن بشری دارند، "خاورمیانه"،  قلب، اصل و مبداء تمدن بشری است و همه ادیان آسمانی " یهود، مسیحی و اسلام " در این منطقه، ریشه و جایگاه دارند.

به گزارش مهر، این قلب تپنده که همچنان زنده  و درحال جوشش است ، تحولاتی را می آفریند که برهمه جهان اثرمی گذارد، تحولات خاورمیانه را می توان یکی از از پیچیده ترین و متنوع ترین روابط سیاسی-فرهنگی-اقتصادی جهان به شمار آورد، شاید در هیچ یک از حوزه های سیاسی جهان، مثل خاورمیانه شاهد چنین تکثر، تنوع و تحولات خاص و فراگیر نباشیم.

از طرف دیگر، خاورمیانه از آنجا که مبداء و ترمینال عظیم انرژی جهان نیز هست، مورد توجه خاص قدرتهای صنعتی جهان و غرب بوده است.

تلاش غرب برای مدیریت سیاسی خاورمیانه

تلاش و تمایل برای مدیریت و فرماندهی تحولات خاورمیانه، همواره جزو اصلی ترین دغدغه های ایالات متحده آمریکا بعد از پایان جنگ جهانی دوم بوده است، یکی از دلایل پیروزی نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم، پیش دستی در مدیریت اوضاع در خاورمیانه و کمک رسانی به موقع غرب به اتحاد شوروی از طریق ایران برای مقابله با حملات آلمان نازی بود.

اما بعد از پایان جنگ جهانی دوم آمریکا با بکار گیری دکترین های امنیتی-نظامی " آیزنهاور، نیکسون، کارتر، ریگان" در طول دهه های 50 تا 90 میلادی سعی کرد که تحولات مربوط به سیاست و انرژی خاورمیانه را تحت کنترل کامل خود درآورد، از این رهگذر، آمریکا را می توان سمج ترین و پیگیرترین بازیگر خارجی در منطقه خاورمیانه به حساب آورد.

واقعیت این است که درخلال سالهای جنگ جهانی اول تا  دوم(دهه 30 و 40 میلادی) غرب به نیروهای نواندیش و اصلاحگرا با گرایش لیبرالیستی در خاورمیانه نظر داشت و از آنان بطور پراکنده و غیررسمی حمایت می کرد، اما این روند چندان طولانی نشد.

تشکیل و حمایت از رژیم صهیونیستی، اشتباه بزرگ خاورمیانه ای غرب

بی شک دوران جدید روابط غرب - خاورمیانه با تشکیل رژیم صهیونیستی در پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین آغاز شد، در سال 1948 غرب با حمایت مستقیم وعلنی ازصهیونیست ها، زمینه ایجاد کشورنامشروع اسرائیل را فراهم کرد و همین مسئله  "آغازی بر پایان محبوبیت غرب در خاورمیانه"  شد و می توان با جرات ناکامی غرب گرایان یا جنبش های نوگرایانه در جهان اسلام و خاورمیانه را به حساب این اشتباه استراتژیکی غرب-حمایت از اسرائیل- گذاشت.

زخم زایمان نوزاد نامشروع خاورمیانه با سلسله جنگ های اعراب-اسرائیل و شکست های مکرر اعراب، کهنه تر و عمیق تر شد، ولی در بطن ظاهری این تحولات، پدیده های جدیدی متولد می شد: "بنیادگرایی دینی و روند سیاسی شدن و غلبه گرایش های افراطی در مسلمانان"

زخم زایمان نوزاد نامشروع خاورمیانه با سلسله جنگ های اعراب-اسرائیل و شکست های مکرر اعراب، کهنه تر و عمیق تر شد، ولی در بطن ظاهری این تحولات، پدیده های جدیدی متولد می شد: "بنیادگرایی دینی و روند سیاسی شدن و غلبه گرایش های افراطی در مسلمانان"

هرچند که بعد از جنگ 1973  با انعقاد  صلح کمپ دیوید و سفر سادات به اسرائیل، عملا پرونده تقابل سیاسی و رسمی دولتهای عربی با اسرائیل بسته شد و چشم اندازیک ثبات در منطقه خاورمیانه دیده شد، اما درست از همین زمان بود که جنبش های بنیادگرایانه راه خود را از حکومت ها بطور کامل جدا کردند، این حقیقتی بود که کمتر صاحبنظری به آن باور داشت.

رشد بنیادگرایی در سایه ثبات ظاهری

این ثبات کوتاه مدت غرب پسند در خاورمیانه کمتر از یک دهه دوام آورد، ازانتهای دهه هفتاد میلادی نشانه های تحولات جدید  نمایان شد. تحولاتی مانند پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روند احیای تمدن اسلامی به همراه گسترش بیداری ملتها، رقابت قدرتها برای نفوذ بیشتر در منطقه ، گسترش سریع گروههای مسلح مسلمان در کشورهایی مثل " افغانستان، عربستان، سودان و فلسطین و ... " به سرعت کفه معادلات را به ضرر غرب برهم می زد.

دهه هشتاد میلادی را می توان آغازفرایند رشد کمی وکیفی بنیادگرایان درخاورمیانه وپیوند خوردن آنان با توده ها و افکارعمومی ، نامگذاری کرد اما در برابر این تحولات، غرب همچنان به حمایت یکطرفه و دائمی از اسرائیل ادامه می داد،نکته مهم این بود که  در بین کشورهای اروپایی، حامیان مردم فلسطین واقعا انگشت شمار بودند.

موج غرب ستیزی و آمریکا ستیزی در منطقه روزافزون بود و کم کم منجر به جدایی و تقابل دولتها-ملتها در خاورمیانه انجامید، دولتها وحکومتهای محافظه کار وغربگرای خاورمیانه مورد خشم و نفرت افکارعمومی جوامع خود قرار می گرفتند، حکومتهایی با حداقل دموکراسی وبهره مندی از استانداردهای جهان مدرن، اما این حکومتها فقط بخاطر نزدیکی با غرب و تعامل برای فروش  نفت، مورد حمایت غرب و به خصوص آمریکا قرار داشتند.

معادله خطرناک اوج می گیرد

اما معادله معکوس خطرناک در سالهای دهه نود شکل گرفت، اصرار غرب به حمایت از اسرائیل و حکومت های محافظه کار در منطقه وبی توجهی به نیازهای جوامع خاورمیانه به اصلاحات، باعث شعله ورشدن شراره های بنیادگرایی کور وافراطی می شد.

در حقیقت بحران فلسطین، کوره ای شد که همه خوش بینی ها به غرب را در خود می بلعید و جایی برای تعامل فرهنگی -سیاسی نیروهای اصلاح طلب خاورمیانه با غربی ها باقی نمی گذاشت.

پایان قرن بیستم که مصادف با روی کارآمدن نومحافظه کاران در آمریکا بود، دور جدیدی از تحولات رقم زد، تغییر وضعیت خاورمیانه، یکی ازشعارهای نومحافظه کاران بود، تولد خاورمیانه جدید، ایده تیم بوش بود، حمله به عراق و افغانستان وبازگشت به دوران دخالت های نظامی مستقیم، این معادله را شدیدتر و البته پرهزینه تر کرد، آمریکا بعد از پیروزهای سریع در جنگ افغانستان و عراق(2003) خیلی زود در باتلاق اسرارآمیزترین نقطه جهان-خاورمیانه- فرو رفت، عراق جنگ زده و بحرانی ، بهشت تکفیری ها و گروههای تروریستی بنیادگرا شد و تبدیل به پایگاه جهانی آنان شد.

تکفیر و ترور محصول افراط گرایی

این معادله معکوس به گونه ای شد که القاعده و وهابی-سلفی های افراطی تا آنجا پیش رفتند که مفتی ها و نظریه پردازان آنان به صراحت برای مردم کوچه و بازارکه به قول آنان به ظلم و جورصلیبی ها و مزدوران، تن درداده بودند، حکم "مرگ" صادر کردند و بدین وسیله "انفجارهای انتحاری" هم وارد فرهنگ گروههای تروریستی و تندروی سلفی-وهابی شد.

بی تدبیری های غرب در برابر پیچیدگی های تحولات و شرایط خاورمیانه باعث شد که طالبان دوباره در افغانستان، جوانه بزنند و حتی پاکستان -متحد غرب-هم  با بحرانهای شدید سیاسی مواجه شود، چشم انداز فعلی منطقه خاورمیانه، از هنگامی که غرب، موضوع  هسته ای ایران را هم به فهرست بحران های خاورمیانه، اضافه کرد، وضعیت مبهم تری پیدا کرده است ولی گویی باز چشم آبی ها نمی خواهند خطای خود را اصلاح کنند و با منطق "شستن خون با خون" می خواهند "خاورمیانه جدید" را به جهان معرفی کنند. 

براساس آخرین نظرسنجی های معتبر که نتایج آن هفته گذشته در مطبوعات منطقه منتشر شد، منحنی محبوبیت و رشد گروههایی مثل القاعده و بن لادن به دلیل عملکرد وحشیانه آنان در قبال مردم عادی و موج انفجارهای انتحاری رو به کاهش است، این کاهش محبوبیت، می تواند فرصتی برای ترمیم و جبران اشتباهات غرب در منطقه باشد، همراهی و تعامل با جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای معتدل اسلامی می تواند نجات بخش آمریکا و غرب از باتلاق مهیب خاورمیانه باشد و چشم انداز یک ثبات بلند مدت را رقم بزند.

اما بی شک ، اصرار بر اشتباهات گذشته مانند زمزمه هایی که اخیرا در مورد تکرار تهاجم به لبنان و حمله به ایران و ..شنیده می شود، می تواند بشکه باروت خاورمیانه را به مرز انفجار "کامل" برساند، انفجاری که نه تنها صدای آن، بلکه آتش آن هم در قاره سیز، اثر خواهد گذاشت و آسیب خواهد زد.

کد خبر 526722

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha