خبرگزاری مهر، گروه استانها - هادی داود آبادی فراهانی*: سال ۱۳۵۱ وقتی حبیب لاجوردی ۳۴ ساله، پدرش را متقاعد میکرد که با دوستی قدیمی به صحبت بنشیند و حبیب صحبتهای آنها را ضبط کند هیچ خبر نداشت در حال انجام دادن اولین پروژه تاریخ شفاهی خود است و حدود ۱۰ سال بعد مدیر و مبتکر یکی از معتبرترین پروژههای تاریخ شفاهی دنیا خواهد شد.
حبیب حاصل صحبتهای پدرش یعنی حاج سید محمود لاجوردی را در جزوههای کوچکی به تعداد محدود چاپ کرد و در اختیار اهالی فامیل گذاشت. سه سال بعد وقتی مادرش در بیمارستانی در تهران به خاطر سرطان بستری بود روزی ۲ بار تا بیمارستان رانندگی میکرد و در حین این رفت و آمدها با ضبط صوت درد دل میکرد. این ۱۰ ساعت نوار صوتی شاید تنها نمونه احتمالاً تاریخ شفاهی موجود از خود حبیب لاجوردی و زندگانی شخصی او باشد. مجموعه دردناکی که لاجوردی درباره آینده آن هیچگاه تصمیمی نگرفت.
وقتی در پاییز ۱۳۵۹ ادوارد کینان رئیس دانشکده تحصیلات تکمیلی هنر و علوم دانشگاه هاروارد او را تشویق به جمع آوری تاریخ شفاهی ایرانیان دوران پهلوی دوم کرد، لاجوردی به قول خودش آشنایی خاصی با تاریخ شفاهی نداشت.
یکسال بعد در شهریور ۱۳۶۰ لاجوردی پروژه تاریخ شفاهی ایران را در بخش مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد آغاز کرد. هر چند از نظر تاریخی زمان خوبی برای این کار بود ولی به نظر میرسد برای لاجوردی زمان چندان مناسبی نبود که به تازگی مجبور به ترک ایران شده بود و تمام تلاش ۱۱۰ ساله خاندانش از سید محمد نیلفروش کاشانی تا نسل چهارم و پنجم خانواده همه و همه به باد رفته بود.
اگر این اتفاقات نیفتاده بود احتمالاً لاجوردی به عنوان یکی از مدیران ارشد گروه صنعتی بهشهر در حال ادامه دادن تجارت خانوادگی اش بود یا نهایتاً با ابتکارش در تأسیس مرکز مطالعات مدیریت ایران -دانشگاه امام صادق (ع) بعدترها- چهره مدیریتی ایران را قدری تغییر میداد ولی چرخ کج رفتار، برنامه دیگری در نظر گرفته بود، قرار بود لاجوردی حافظه ایران باشد.
روزی که لاجوردی پروژه ثبت و ضبط خاطرات صد و اندی از رجال و تأثیرگذاران دوران پهلوی را آغاز کرد چیزی حدود ۳۰ سال از آغاز نظری چیزی به نام تاریخ شفاهی به صورت آکادمیک در دانشگاه کلمبیا توسط دکتر آلن نوینز میگذشت و حدود اندکی بیش از ۱۰ سال بود که مراکز تاریخ شفاهی در برخی ملل پیشرفته شکل گرفته بودند.
لاجوردی در شهریور ۱۳۶۰ ما را به مرتبه پیشروترین ملتهای درگیر پژوهشهای تاریخ شفاهی پرتاب کرد. کمکم پروژههای تاریخ شفاهی ایرانی در دیگر نقاط جهان از جمله خود ایران آغاز شد و تاریخ شفاهی کمکم بین همه ایرانیان از هر سلیقه سیاسی و فرهنگی رایج شد. امروز تقریباً همه سازمانهای ایرانی بخشها و دفاتر تاریخ شفاهی دارند، از محققین آکادمیک تا آماتورترین افراد درگیر انجام پروژههای تاریخ شفاهی هستند.
کتابهای تاریخ شفاهی از کتابهای رمان و داستان یا از کتابهای آکادمیک تاریخی بهتر فروش میرود. مورخین شفاهی آنقدر در جامعه فرهنگی ایران زیاد شدهاند که در شرف تبدیل شدن به یک صنف هستند.
امروز با همه عقب ماندگیمان در شاخههای دیگر علوم انسانی در تاریخ شفاهی زنده و سرزندهایم. امروز حتی کسانی که روزی به واسطه دخیل بودن در مصادره اموال لاجوردیها به نوعی در تقابل با کسی چون حبیب لاجوردی بودند تاریخ شفاهی را ترویج میکنند؛ اگر بگوییم حبیب لاجوردی پدر تاریخ شفاهی ایران است گزافه نگفتهایم لاجوردی علاوه بر فضل تقدم، به جهت روشمندی و نگاه آکادمیک درخور ستایش است.
لاجوردی و تیمش تاریخ شفاهی را حرام تولید پروپاگاندا یا کار رسانهای زرد نکردند. لاجوردی در تمام مسیر پروژه مراقب بوده از مسیر آکادمیکی که برای خودش تعریف کرده منحرف نشود. او به واسطه تعهدی که به ایران، تاریخ و علم دارد تمام تلاشش را برای پوشش دادن بایستههای تخصصی به کار میگیرد.
او نه مانند فلان ژورنالیست تاریخ شفاهی را با مسابقه رادیویی اشتباه میگیرد و نه مثل بهمان سخنگوی آن وزارتخانه تاریخ شفاهی را سرسری میگیرد که به خودش حق بدهد با تخصص درمانی، کار تاریخ شفاهی بکند. به فرض محال برعکسش را خیال کن که حبیب لاجوردی مطب بزند، همین قدر مضحک است.
تلاش لاجوردی برای بی طرفی علمی در حین مصاحبه، گاه در سرحد اعجاب انگیزی و رشکبرانگیزی است. هر چند ریشه توسعه تاریخ شفاهی در بین ایرانیان را باید در رسوخ تاریخی سنت شفاهی در جان انسان ایرانی جست ولی عظمت راهی که او به روی ایرانیان گشود را وقتی میتوانی بفهمی که کلاهت را قاضی کنی و ملتفت بشوی ملتی که متهم بوده و هست به نداشتن حافظه تاریخی و حتی مرگ و میلاد بزرگانش را گم میکرده و فی المثل محل دفن فرخی یزدی را که صدسال هم از کشته شدنش نمیگذرد فراموش کرده و هیچ کسمان نمیداند قبرش کجاست؛ امروز در تکاپوی حفظ و ثبت و ضبط خاطرات و تجربیات سادهی عادیترین انسانهای جامعهی خویش است.
لاجوردی برگزیده شده بود تا حافظه تاریخی ما باشد و حالا پس از مرگ هم از لابه لای مصاحبههایش هنوز با ما صحبت میکند: خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی آ..آ.. روز دوم می ۱۹۸۶ در شهر مدفورد، ایالت ماساچوست مصاحبه کننده حبیب لاجوردی س_ آقای دکتر مجتهدی برای اینکه…
به دلم میافتد به یاد حبیب لاجوردی تفالی به حافظ بزنم، بر می خیزم و میروم سروقت قفسه کتابها؛ دیوان حافظ را نمییابم ولی قرآن هست، به سنت شهید ثانی به قرآن تفأل میزنم آیه آمد وَکَذَٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ
* پژوهشگر حوزه ادبیات پایداری و تاریخ شفاهی
نظر شما