این روزها موسیقی ایران یکی از متلاطم ترین و سرنوشت سازترین مراحل حیات خویش را می گذارند و نشانه های بحران در گوشه و کنارقابل مشاهده است . از سوی دیگر، تغییرات بنیادین در فن آوری وسایل و امکانات ضبط و انتقال، در کنار سهولت دستیابی همگانی و بی واسطه به ابزار تولید موسیقایی - به آرامی - ضرورت آشنایی تئوریک و دارابودن مهارت های عملی را به عنوان پیش شرط های ورود به عرصه تولید و عرضه موسیقی ، هر چند کاملا منتفی نساخته اما مورد سئوال جدی قرار داده است .
با ورود محصولات موسیقایی به چرخه اقتصادی، این محصولات و تولیدکنندگان آنها ناگزیر خود را در محدوده شمول قوانین بی رحمانه و قاطع بازار و مکانیسم عرضه و تقاضا می یابند ، مجموعه پیچیده ای از عملکردهای گوناگون افراد و نهادها که در مواردی " تهیه کنندگان " را در موقعیت شکل دهنده به سلیقه عمومی قرار داده است .
در این میان دستگاههای دولتی و نظارتی هر از گاهی با جریان ها و پدیده های جدیدی رو به رو می شوند که میزان انعطاف پذیری ، درایت و سرعت عمل توام با تدبیر آنان را محک می زنند . موسیقی هایی از سایر فرهنگها که از دستگاههای صوتی و تصویری به ذهن و زندگی موسیقیدان ایرانی و مخاطبان وی وارد می شود ، برخورد و تعریف مجدد رابطه ما با دیگران و مهمتر از همه نوعی واکنش معطوف به " هم زیستی " را اجتناب ناپذیر ساخته است . واکنشی که اگر نخواهیم به انفعال و استحاله منتهی شود - از آن گونه که در فرهنگ های دیگر و در مواردی فرهنگ های همسایه اتفاق افتاده - می بایست بر مبنای شناخت ، تحلیل و و تصمیم باشد .
تا سیل دمادم فریب بزرگ "جهانی شدن" و "جهانی کردن" هستی فرهنگی ما را تهدید می کند چاره ای نیست جز آنکه همزمان در کار مقاوم سازی بنیادهای ساختمان کهن فرهنگی خویش برآییم و همچنین نقشه ای جدید ، امروزین و متناسب با نیازها و ساختار جمعیتی خود را فراهم آوریم ، تا مطابق آن و بر بنیادی استوار ، عمارتی نو و دیگر برافرازیم ، که از باد و باران نیابد گزند .
غفلت از آنچه امروز بر ما می گذرد و دیده بستن بر این چشم انداز و غرق شدن در رویای گذشته های با شکوه و فخیم و اصیل، همان قدر موسیقی ما را به قربانگاه فرآیند رسوای "جهانی شدن" می برد که شناسنامه از دست نهادن و تن به لباس متحد الشکل و یونیفرم ساخته قدرتهای بزرگ آراستن و آهنگ و آوای خویش به کودک مردمان آن سوی آبها گرداندن.
غفلت از آنچه امروز بر ما می گذرد و دیده بستن بر این چشم انداز و غرق شدن در رویای گذشته های باشکوه و فخیم و اصیل ، همان قدر موسیقی ما را به قربانگاه فرآیند رسوای " جهانی شدن " می برد که شناسنامه از دست نهادن و تن به لباس متحد الشکل و یونیفرم ساخته قدرتهای بزرگ آراستن |
این واکنشها هر فرهنگی را دیر یا زود قربانی فرهنگ صوتی یکسان ساز و یکسان خواه می سازد . " قدرت " در سراسر جهان هر جا که می تواند به دنبال " مکدونالدیزه" کردن فرهنگ و به ویژه موسیقی است . همچنان که به هزار ترفند میلیونها انسان یا تنوع طعم ها و مزه ها می بایست طعم مک دونالد را خوش بداند و - خوش می داند - صدها میلیون انسان نیز باید علی رغم هزاران ساز گوناگون و فواصل متنوع و رنگ های صوتی بی شمار در موسیقی های ملی وقومی خود به دنبال آن باشند که تنوع احساسی ، عاطفی و انسانی خود را در صدای سه یا چهار ساز و فواصل موسیقایی بخش خاصی از جهان بازآفرینی کنند ، گیتار گیتارباس درام و کیبورد و تا این همسان سازی آوایی و همشکل سازی سلیقه های مردم جهان به فرجام دلخواه و البته فاجعه بار مطلوب " قدرت " رسانیده شود ، نیاز به جا انداختن و عمومی کردن " دیسکورس " یا گفتمانی خاص وجود دارد .
اگر با کمی تسامح این تعریف موجز و فشرده از " دیسکورس Discours ، به مفهوم " فوکو" یی ( Michel foucault ) آن را بپذیریم که " دیسکورس ( گفتمان ) تداوم تراکم لایه های کرداری مشابه است" در طول زمان، به شرط نگریستن دقیق به اطراف خود نشانه های تسلط و حضور این گفتمان را جامعه خود در می یابیم .
روشن است که اهل فرهنگ و تفکر و برگزیده هر جامعه بنا بر نقطه نظر خویش با شیوه ها و شدت و ضعف های مختلف با این پدیده برخورد می کنند ؛ گروهی رام و آرام این فرآیند را همچون سرنوشتی مقدر می پذیرند و گروهی دیگر در حد و توان و بضاعت خود با آن به مقابله می پردازند انکار کردن و جنگیدن جز تحلیل بردن نیروها و تبدیل کردن مشکل به چالشی خانگی ، پی آمدی ندارد و تنها به بحران دامن می زند . راه چاره بی تردید ، تمرکز بر شناختن و شناساندن عمیق و باز تعریف پدیده های جدید وارداتی است که گروه سوم چنین می کنند .
گروهی که به دنبال بومی کردن مقولات و یافتن راه حلی هستند تا هم گلیم فرهنگ بومی خود را از " تند آب " زیر و زبر کننده ارزشها بدر برند و هم از منظر و زبان مشترک در جهت تفاهم و نزدیکی فرهنگ ها با یکدیگر سود برند و البته - به شرط احترام متقابل و تساوی حقوق در ارزشها - فضایی را سامان دهند که زیست همزمان و موازی پدیده های مختلف فرهنگی ممکن شود، بی آنکه حضور یکی به معنای نابودی و حذف دیگری باشد و چند صدایی و رنگارنگی فرهنگی در کنار هویت ملی و قومی حفظ شود .
" موسیقی زیرزمینی " در مسابقه ای فشرده با موسیقی رسمی آرزومندانه به دنبال کسب مجوز برای ارائه عمومی خویش است |
این راه سوم البته دشوارترین است . نه بی تفاوتی را تحمل می کند و نه سرسپردگی را و نه تعصب در مورد فرهنگ بومی را . برخورد مداخله جویانه و فعال می طلبد بر مبنای شناخت ، تحلیل و سپس برآمدن به عمل ! در هنگامه تردد مفاهیم ، گاهی اسامی و پدیده ها بیش از مصادیق ، از یک حوزه فرهنگی وارد حوزه فرهنگی دیگر می شوند ، از این جمله است نام و مفهوم موسیقی " زیرزمینی " که ترجمه عبارت فرنگی " UNDERGROUND MUSIC" است و به اشتباه برخی نویسندگان وارد حوزه فرهنگ ایرانی شده و مورد استفاده قرار گرفته است و می رود که تثبیت شود ، بی آنکه کسی را دغدغه درستی و یا نادرستی کاربرد این اصطلاح باشد .
مدتی است که گروهی این عبارت را به جا و نا به جا به کار می برند و طرفه آن که در مواردی، وقتی مصداق خارجی ، عینی آن را در عرصه موسیقی ایران نمی یابند دست به کار می شوند و به قهر چنین مصادیقی را از زهدان فرهنگ موسیقی ایران بیرون می کشند و در این گشت و گذار موجودی جدید خلق می شود و به دنیا می آید که نه به آن اصل فرنگی ای که نام از آن وام گرفته ایم شباهت می برد و نه نوع بومی و ایرانی آن است .
در این شتابزدگی و عمومیت یافتن سریع چنین اصطلاحی ، صد البته جذابیت پنهان و ضمنی کلمه " زیرزمینی " برای نسل جوان دخیل است و تمایل توام با حمایت و پذیرش نسبت به هر چه که "رو زمینی" نیست و رایحه ای از ممنوعیت از خود و یا نامش به مشام می رسد !
عبارت و مفهوم " موسیقی زیرزمینی " در فضای فرهنگی ما نو رسیده است و بر ماست که پیش از آنکه از آن موجودی"غریب " بسازند یا بسازیم، نخست معنای دقیق کلمه ، دلالت متعین خارجی آن و نیز ریشه های تاریخی و جغرافیایی آن را بشناسیم و تازه پس از آن است که می توان به رابطه موسیقی " زیرزمینی " و " روزمینی " و نوع ایرانی آن - به شرط وجود داشتن - پرداخت .
می گوییم " به شرط وجود داشتن " ازآن رو که تنها اشاره ای موجز و گذرا به ویژگی های موسیقی زیرزمینی در فرم اصلی و غیر ایرانی خود ، روشن می سازد که نمونه ایرانی این نوع موسیقی ، تا چه اندازه به اصل خود شباهت می برد .
"موسیقی زیرزمینی"در معنای اصیل خود کارهایی را در بر می گیرد که بیش و پیش از هر چیز در مخالفت با موسیقی رسمی و پرفروش جامعه قرار دارد یعنی آن بخش از موسیقی رسمی که به آن "جریان اصلی" و غالب می گویند . "موسیقی زیرزمینی" در عین تاکید بر فاصله گذاری با موسیقی رسمی از حیث فرم و محتوا به دنبال تقابل و برخورد با این موسیقی است و آثار این جریان رسمی را به دلیل نزدیک شدنش به پسند بازار و تجاری بودنش کوچک و مبتذل می انگارد .
"موسیقی زیرزمینی" نه تنها به دنبال کسب مجوز نیست بلکه اساسا در پی عمومی شدن و مخاطب عام یافتن نیز نمی باشد چرا که در عمومی شدن خطر نزدیک شدن به سلیقه عوام و راضی نگه داشتن مخاطبان را می بیند که به زعم موسیقی دان زیرزمینی ، دور شدن از فضای آرمانی و ایده آلیستی ، پی آمد ناگزیر این عمومیت یافتن است حال آنکه نوع ایرانی "موسیقی زیرزمینی" در مسابقه ای فشرده با موسیقی رسمی آرزومندانه به دنبال کسب مجوز برای ارائه عمومی خویش است و از سوی دیگر گاه بیشتر از موسیقی رسمی واجد خصوصیات عامه پسند و بازار پسند است .
نظر شما