به گزارش خبرنگار مهر، تاریخ فلسفه نشان می دهد که ایران نه تنها مهد فلسفه بوده، بلکه حاصل خیزترین سرزمین برای رشد و شکوفایی این بذر معرفت به شمار می رود. به طوری که با وجود مخالفتها و تکفیرها و کشتارهایی که علیه فلسفه صورت گرفت، هیچگاه این نهال در ایران خشک نشد و با وجود توفانهای شدید پابرجا ماند.
از سوی دیگر فلسفه همچنین بنیاد فرهنگ و تمدن و خمیرمایه حیات و پویایی است و به قول رومیان فلسفه چونان شیر مادر قوام بخش تندرستی و سلامت جامعه و انسان است.
اما چرا فلسفه اسلامی پس از صدرا در سدههای یازدهم و دوازدهم هجری موجب نوآوری نشد؟ چرا متفکران و اندیشمندان حوزه فلسفه به شرح نویسی و تعلیقه نگاری روی آوردند؟ چرا شارحین اصرار داشتند که اندیشهها و افکار خود را تنها به صورت نگارش حاشیهها بیان کنند؟ چرا این اندیشهها هیچگاه صورت نظاممند و سیستمی به خود نگرفت و نتوانست به جریان و مکتب فکری نوین تبدیل شود؟
چرا زبان فلسفی از پویایی بازماند و اصطلاحات معلق و پیچیده همچنان سدی برای نوآموزان این دانش است؟ چرا مکالمه فلسفی میان سنت فکری اسلامی و اندیشههای فلسفی جدید بارور نشد؟ و چرا امروز اقبال جامعه به فلسفههای مدرن غربی، آن هم از مسیر ترجمه و متون دست چندم چنین فراگیر شده است؟ متخصصان فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، علوم تربیتی، علوم سیاسی و... هر یک پاسخی متناسب با بستر آموزشی خود به این پرسشها دادهاند.
همچنان که در آغاز اشاره شد، ما معتقدیم که فلسفه بنیاد فرهنگی انسان به عنوان موجود اندیشنده است و فلسفه اسلامی مهمترین و اساسیترین بخش از سنت ماست. با این پیش فرض و با توجه به این نکته اساسی که جامعه ما محل تلاقی سه سنت بزرگ اسلامی، ایرانی و غربی است، هدف این یادداشتها بازاندیشی در سنت فلسفه اسلامی بر اساس معیارهای آموزشی، پژوهشی و فرآوردههای علمی آن است.
از این رو فرض اساسی این کوشش، ابهام و نابسندگی در شیوههای آموزش، منابع پژوهش و روش های تولید در فلسفه اسلامی، بر اساس یافتههای آماری در مراکز آموزشی و موسسات علمی و فرهنگی است. هدف نیز چنان که بیان شد آسیب شناسی مسائل مربوط به آموزش و پژوهش در حوزه فلسفه اسلامی و در صورت امکان یافتن روزنههای برونرفت از وضع فعلی است.
بدین منظور در این سلسله از یادداشتها، پس از ارائه تاریخچه مختصر فلسفه اسلامی و نشان دادن حقانیت و ضرورت آن، به معضل آموزش می پردازیم و ضمن بحث از روشها، کنشگران، کیفیت، منابع، فضاها، روال و امکانات آموزشی، به شاخههای مختلف هر یک از این مباحث میپردازیم و در ادامه معضل پژوهش در این حوزه را با توجه به عناصر پیشرو طرح خواهیم کرد.
در کنار بررسی حاضر قصد داریم نگاهی آماری هم به وضعیت فلسفه اسلامی داشته باشیم. به طور مثال بدانیم تا چه اندازه کتاب، نشریات و مقالات در این حوزه فکری منتشر شده است یا اینکه تعداد اساتید، دانشجویان – چه در دانشگاهها و چه در مراکز سنتی اسلامی- به کار آموزش فلسفه اسلامی مشغول هستند.
بنابراین با ارائه طرح فوق میتوان انتظار داشت که فلسفه اسلامی در کجاها دچار آسیب شده و کارآمدی و تحقق خود را از دست داده است چرا که در وضعیت کشور ما بسیاری از نسل جوان به آموزهها و منابع معرفتی فلسفی غرب دسترسی پیدا کرده و با آن آشنا شدند و در این میان از اینکه فلسفه اسلامی (یا فلسفه در کشورمان ایران) دچار رخوت شده همواره شاکی و پرسشگر هستند.
لذا به نظر میرسد تنها راه برونرفت از وضعیت فعلی فلسفه اسلامی شناسایی جغرافیای فلسفه اسلامی است تا بتوان راه چارهای جست.
نظر شما