دردانه هاي فارسي كدامند ؟ اگر خبرمربوط را نخوانده و نشنيده باشيد كدام اثر گزينه شما ست ؟ انتخاب شما درست است ،چرا ؟ زيرا كم نيستند ميراث مكتوب بزرگان ايران زمين كه مرزهاي فكر و فرهنگ و حدود جغرافيايي را درنورديده اند و در شرق وغرب عالم بذر مفاهيم ومعاني تازه را درمزارع ذهن هاي مستعد و مشتاق پاشيده اند و باريكه آب مستمر و زلالي را از اعماق چشمه سار تفكر فكر و فرهنگ وتمدن بكر ايران اسلامي به بذرها رسانده و بارورشان كرده اند. ده ها اثر مكتوب ناب از شاعران و عارفان و عالمان و فلاسفه و مفسران و دانشمندان ايراني زينت بخش گنجينه هاي دانش و معرفت جهان است . غور در اين عرصه فراخ و بلند و ژرف همتي همراه با ذخيره علمي بسيار و دانش چند بعدي مي طلبد . تا كنون دانشوراني ايراني و غير ايراني كندوكاوي راهگشا وروشنگر براي شناسايي حد و عمق تاثيردانشوران اين مرز وبوم بر فرهيختگان جهان هاي ديگر كرده اند و نشانه هاي مشخص و شناسنامه دار به دست جويندگان راستي و حقيقت رسانده اند اما هنوز زواياي ناديده و چشم انداز هاي در مه مانده وجود دارد تا كدام جستجوگر دانايي رد برجاي مانده و زنجيره مرتبط صاحبان معارف قرون را پي گيرد و حلقه وصل به مبدا را بيابد.
شك نبايد كرد فهم دانشوران ايراني از هستي و نظام خلقت و روابط خاص انساني و ادراك عقلي و اشراقي از رابطه خالق و مخلوق به ويژه پس از درخشش شمس دين ميين اسلام در اين سرزمين در قالب شعر تجلي ويژه يافته است ، به همين سبب شاعران فارسي زبان در بلاد دورو نزديك ،نزد فرهنگ سازان گوناگون با مشخصه هاي حتي ناهمساز ومتباين، به عنوان سخنگويان شايسته وبا پيام هاي تازه و نوآيين به رسميت شناخته شده اند و منشا و منبع استفاضه و الهام براي تولد و خلق آثار جديد در نزد ديگران قرار گرفته اند. نزد اين گروه مختصات و مميزه هاي خاص فرهنگ ايراني اسلامي با فصاحت تمام وبلاغت كامل در چهارچوب الفاظ و واژه ها و تركيبات بليغ و رساي زبان سيال فارسي تشخص يافته ودر قالب شهر، ملاحت عاطفي و عذوبت ذوقي و منويات انساني اين فرهنگ نيز بررنگ هاي گرم و مجذوب كننده آن افزوده است و شناسنامه وكارنامه مقبول همه اعصار عرضه داشته است . سبب رجوع بزرگان با يال و كوپال مدنيت غرب مانند نيچه و گوته وويكتور هوگو و لامارتين ودانته كه هريك خود علمداران دانش و معرفت اند بدون شك عمق بي نظير وسخن نو و فراگير و جاذبه سحر آميز شاعران و دانشمندان ماست كه خود از آبشخوري تجديد شونده وپايان نا پذير تغذيه مي كنند . آبشخور ي كه همچنان پديده هاي نو و بكربه جامعه انساني عرضه مي كند ، انديشه اي كه بزرگترين انقلاب قرن را خلق كرده وبه تمام جهان راه تازه اي را بنموده است.
اما آن دو ميراث فناناپذير زبان فارسي " مثنوي معنوي " امير عارفان مولانا جلال الدين محمد مولوي و " گلستان " شيخ اجل سعدي شيرازي است.
مثنوي خود ژرف دريايي كران ناپيداست زيرا " قرآن مدل" وتفسيرعارفانه كلام خداست براي رساندن آن ني ببريده وتك افتاده به نيستان ملا اعلي ، تا بي قراري و بي تابي وي به سبب دورافتادگي از اصل به قرار و آرامش بدل شود . علت اقبال به مثنوي نيز درجهان امروز و از سوي فرهيختگان ملت ها و فرهنگ ها درك همين موضوع طرح غربت غربيه در جامعه انساني وپاسخ و راهگشايي براي رهايي از اين مهلكه است كه هر روز خوفناك ترجلوه مي كند وارزش هاي اصيل انساني را در مغاكي تيره ، بيشتر فرو مي برد . مولوي درمثنوي با انگشت گذاشتن بر رگ غيرت انسانيت ، مهجوري انسان را آشكار مي كند و سپس فطرت آدمي را برمي انگيزد تا مشتاق رجوع به اصل خويش شود. در مثنوي مولانا گمشده هميشگي انسانيت با نشاني هاي آشكار در چشم انداز اهل بصيرت وفراست قرار مي گيرد . اين نشانه ها نيز داراي شناسنامه مستند ومعتبر و برگرفته از بطن فطرت مخلوقات است كه خداي مولوي اين نعمت را به وديعت نهاده است. بهاالدين خرمشاهي ، به تازگي خبرداده است كه در كتاب جديدي كه منتشرخواهد كرد،رد تاثير سه هزار آيه قرآن كريم را در مثنوي يافته است. و اهل نظر متفق اند كه مثنوي معنوي يكدوره تفيسر كلام خداوند سبحان است
وچه رازي است كه شيخ شيراز، خلاف آمد جلاالدين مولوي خداوندگار مثنوي ،كه با كيشمندان نا همخوان با آيين وباور خويش سرسازگاري ندارد اما "گلستان" ش چنين با اقبال ناهمزبانان كافركيش، به اعتقاد شيخ اجل ، روبرو مي شود و از بوي گل هاي رنگارنگ آن چنين هوش از كف مي نهند؟ وگل هاي اين باغستان را چنان" ورق زر" دست به دست مي برند ؟ واقعيت جز اين نيست كه مولوي و سعدي هردو تن سخنگويان راستين و داناي يك فرهنگ، يك ملت با اشتراك زباني اند ؛ فرهنگ اسلامي ،مليت ايراني و زبان بهشتي فارسي . نيك پيدا است كه هر كدام با روش ويژه خويش به انسان ، روابط انساني ، نيازها وخلقياتش پرداخته اند گرچه مصداق ها موقيعت مشخص دارند.
اما شيخ اجل سعدي شيرازي در " گلستان" خويش ، انسان را در واقعيت زندگي ، در پستي وبلند ي هاي حاصل از كنش و واكنش روابط فردي و اجتماعي در كشاكش اخلاق وقدرت وفقر وغنا وقناعت معرفي مي كند. خبرگان ديار ادبيات فارسي معتقدندكه گلستان ، برآيند ديده هاوتجربه هاي مولف در درازاي سفر هاي ممتد ومكرربه سر زمين هاي دور ونزديك است. نا همخواني ها وتضادها ي موجود در گلستان را در تفكر سعدي نمي جويند بلكه دو يا چند گانگي را در باب هاي هشتگانه مبتني بر تضاد هاو اختلا ف هاي طبيعي ناشي از زندگي فردي و جمعي آدمي معرفي مي كنند . يكي از بد يع ترين مصداق هاي تقابل در گلستان " جدال مدعي با سعدي "است در باب هفتم پيرامون فقر وغنا ، موضوعي كه جدال در باره آن پايان ناپذير مي نمايد. حتي باب هاي كتاب نيز در تقابل با يكديگرند: در عشق وجواني / در ضعف وپيري ، در سيرت پادشاهان / در اخلاق درويشان ،در فوايد خاموشي / در آداب صحبت .
نتيجه برخوردگوناگوني هاي موجود در گلستان ، ايجاد طنز موقعيت ،نه اندك بار ،است كه بر بداهت و صفاي كلام سعدي مي افزايد به ويژه كه زبان استوار و سخته مولف اثر، نمونه اي اعلا وتكرار نا شدني از فصاحت وبلاغت در زبان فارسي است. شاخصه واقع گرايي( رئاليسم) گلستان در قالب حكايت هاي شيرين و نغز وپرنكته( وطنز آميز) كه در تار وپود زباني فصيح و بليغ ادبي تنيده شده است ، بر عمق باور مخاطب جا خوش مي كند. بر اين نكات بايد انگشت تاكيد بر استنتاج هاي زيركانه سعدي از حكايت ها گذاشت ؛ در اين حوزه نيز كمال هنرمندي وفراست ودرايت ونكته سنجي شيخ اجل با اصل متن جدايي نا پذير است .حكا يت ها و استنتا ج ها چنان يكد يگر را تمام مي كنند و كمال مي بخشند كه حذف بخشي از هر يك كل متن را سترون مي سازد.
اين امتياز ها - كه اندك از بسيارند - گلستان سعدي را بر فراز مرز هاي زباني وفكري وفرهنگي وجغرافيايي شاخص مي سازد زيرا در گلستان ، انسان واقعي با تمام تعارضات زندگي مطرح است و انسان ، قهرمان زندگي در اين اثر جاودان زبان فارسي است. اين سبب را جاي حيرت وتعجب نيست كه گلستان قرن هفتم هجري ، هزاره بيست و يكم ميلادي را زير پاي خود مي گذارد. انسان گلستان سعدي ، همه زماني و همه مكاني است.
حيرت وحيراني ازآن است كه " مثنوي ها" و" گلستان ها" در مهد خويش منزوي اند ؛ نه تنها در دايره نظام آموزش رسمي ما نقش سازنده ندارند كه از جرگه روشنفكري كشور نيز طرد شده اند. در چنين وا نفسايي، فرياد ها بلند است كه سبب چيست كه آثار خامه نويسندگان و شاعران ايراني جهاني نمي شود ؟! لب لباب حديث مفصل در جان اين كلام نشسته است ؛ همدم شدن با مولانا محمد در مثنوي وشيخ اجل در گلستان وهمتايان اجله هايي مانند آنان در فرهنگ و تمدن غني و پايا و پوينده و دم به دم نو زاينده ايراني اسلامي ، ما را از سر گرداني و حيرت مي رهاند .
"وصف تو را گر كنند ور نكنند اهل فضل
حاجت مشاطه نيست روي دلارام را" ابراهيم زاده گرجي
نظر شما