برخی از زیباییشناسیهای فمنیستی در دوران معاصر نیز دغدغه های خود را، مثلا مردود دانستن دوگانه انگاری بین ذهن و جسم، دارا بودن سرشت آزادی، همبافت گرایی، و تمایل به شکستن تمایزهای سنتی، در اندیشه دیوئی پیدا کردند. مشابهتهایی نیز بین اندیشه زیبایی شناختی دیوئی و تائوئیسم، مدیتیشن شهودی، ذن، و زیبایی شناختی هندی دیده می شود.
هرچند که "هنر به مثابه یک تجربه" بزرگترین اثر دیوئی در زمینه زیبایی شناختی است اما این کتاب اسلافی نیز داشته است. دیوئی قبل از نگارش این کتاب مقالات و نوشته های کوتاه پراکنده ای نیز در دهه 1880 منتشر کرده است. بیشترین مباحثات او در کتاب "آزادی و آموزش" دیده می شوند. دیوئی آغاز نظریه تجربه زیبایی شناختی اش را در کتاب "تجربه و طبیعت" آورده است. او همچنین دو مقاله مهم در کتاب "فلسفه و تمدن" دارد که در آنها نیز به مبحث زیبایی شناختی پرداخته است.
یکی از جنبه های جالب نوشته های دیوئی و شاید دلیل دیگری بر فقدان عکس العمل مثبت در مقابل آنها عدم گرایش او نسبت به تاریخ زیبایی شناختی بود. او بندرت دست به نقد و یا تحلیل آثار دیگران می زد. با وجودی که کتاب "هنر به مثابه یک تجربه" سوالات بسیاری را بر می انگیزد اما پاورقی کافی در آن آورده نشده است.
در نوشته های دیوئی به همان میزان که حضور فیلسوفان پررنگ است نام شاعران، به عنوان مثال شکسپیر، وردورث، پو، و کیت نیز به چشم می خورد. از هنرمندان تصویری همچون سزان، کانستبل، دلاکورا، مانه، ماتیس، رینولد، و وان گوگ نیز اغلب یاد می شود. او آگاهی کافی نسبت به آثار افلاطون و ارسطو داشت. در کتاب "هنر به مثابه یک تجربه" هیچ اشاره ای به زیباییشناسی هیوم نمی شود، از هگل یک بار یاد می شود، و نیچه نیز حضوری ندارد. کانت به عنوان یک هماورد نقش بسیار مهمی دارد و از شوپنهاور بندرت نامی برده شده است. از بین معاصران بیشتر به ماتیو آرنولد، کلایو بل، ،برنارد بوزانکت، اندرو برادلی،والتر پاتر، بندتو کروچه، راجر فرای، توماس هیوم، جرج سانتایانا، هیپولیت تن، و لئو تولستوی اشاره کرده است.
هرچند که ویلیام جیمز در حیطه زیباییشناختی چیزی ننوشته است اما دیدگاههای روانشناختی او تاثیر زیادی بر زیبایی شناختی دیوئی داشته است. دیوئی در هیچ کجا نامی از کارل ماکس نبرده است شاید به این دلیل که در زندگی عمومی اش به شکل ضدکمونیستی از آزادی اجتماعی معتقد بود. البته دیدگاههای او درباره ارتباط بین هنر و اجتماع نزدیکی زیادی به مارکس خصوصا مارکس جوان پیدا می کرد. دیگر شخصیتی که در پس زمینه فکری او حضور داشت زیگموند فروید بود، البته او در کتابهایش نگاه انتقادی نسبت به "تجسم فروید از هستی در ناخودآگاه" داشت و در کتاب "هنر به مثابه یک تجربه" برای مسیر خلاقیت یک فرایند نیمه خودآگاهانه ای قایل است.
آلبرت بارنز، کارخانه دار و کلکسیونر، در زیبایی شناختی بیشترین تاثیر را بر دیوئی گذاشت. دیوئی و بارنز دوستان صمیمی بودند، و دیوئی یکی از اعضای موسه بارنز بود. بارنز که در اصل شاگرد دیوئی محسوب می شد به شکل مشتاقانه ای از عملگرایی دیوئی طرفداری کرد. او خودش را یکی از مدافعان سرسخت آزادی می دانست در حالی که به شکل وارونه ای بسیار به ندرت اجازه می داد کسی از کلکسیون گران قیمتش دیدن کند و همچنین در تئوری هایی صورتگرایانه ای که در ارزیابی داشت بسیار مستبد و دیکتاتور بود. دیوئی نه تنها بسیار از بارنز نقل قول می کند که حتی کتاب "هنر به مثابه تجربه" را به او تقدیم کرده است. دیوئی بخوبی با کلکسیون هنری بارنز آشنا بود و بسیاری از تصاویری را که در کتابش آورده از آن کلکسیون گرفته است.
مجموعه تصاویری را که دیوئی برای کتاب "هنر به مثابه یک تجربه" انتخاب کرد در زمان خود چند فرهنگ گرایی محسوب می شد. در این کتاب می توان تصاویری از سفالگری هندی، تزئینات سکایی، و مجسمه های افریقایی و همچنین آثاری از هنرمندان برجسته ای چون، ال گروکو، رنوار، سزان، و ماتیس را دید. او در صفحه نخست کتاب تصویری از "پیروزی تعالی بخش" آورده است. دیوئی و بانز هر دو، جنبش "سیاهپوستان نو" و نوزایی هارلم را دنبال می کردند. دیوئی بعد از سفری که به مکزیک داشت با تحسین طراحی های مدارس روستایی در شهرهای مختلف گرایش هایی نسبت به هنر سنتی و بومی از خود نشان داد.
دیوئی در کنار مهارتی که در ادبیات، معماری، نقاشی، مجسمه سازی، و تئاتر داشت هیچ آموزشی در موسیقی ندیده بود. اما با این همه مطالب خردمندانه ای در زمینه موسیقی گفته است و شمار زیادی از موسیقی دان ها از نظریه او الهام گرفتند.
نظر شما