۲۹ شهریور ۱۳۸۶، ۹:۲۱

/مناجات خواجه عبدالله انصاری/

اگر پخته ام سوخته ام کن

اگر پخته ام سوخته ام کن

الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.

الهی همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.

الهی مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند.

الهی محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن.

الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامه بلا بریدم و پرده عافیت دریدم.

یارب ز شراب عشق سرمستم کن                    وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن           یکباره به بند عشق پا بستم کن

الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خودم نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.

الهی مرا دل بهر تو در کار است وگرنه با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است؟

الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم.

نی از تو حیات جاودان می خواهم                 نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم                هر چیز رضای توست آن می خواهم

الهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام.

الهی در سر خمار تو داریم. در دل اسرار تو داریم و به زبان اشعار تو داریم. اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.

الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم، خواست خواست توست. من چه خواهم؟

گر درد دهد بما و گر راحت دوست               از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی                    مقصود رضای او خشنودی اوست

الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن.

کد خبر 552075

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha