۱ مهر ۱۳۸۶، ۸:۱۷

/مناجات خواجه عبدالله انصاری/

الهی فراق کوه را هامون کند

الهی فراق کوه را هامون کند

الهی از مدت آرزومندی روزی ماند و از درد فراق به دل، سوزی ماند.

الهی از یادگار فردی ماند و از عمر گذشته دردی ماند و از جسم پوسیده گردی و از حسرت به سینه آه سردی.

الهی اگر توبه به بیگناهی است پس در این جهان تایب کیست و اگر به پشیمانی است پس در جهان عاصی کیست؟

الهی صبر از من رمید و طاقت من شد سست، تخم آرام کشتم بیقراری رست، نه خرسندم نه صبور و مهجورم نه رنجور.

الهی تو منزلی و دوستان تو در راه پس، نه دل عذرخواه است و نه زبان کوتاه. آفریدی ما را رایگان و روزی دادی ما را رایگان. بیامرز ما را رایگان که تو خدایی نه بازارگان.

الهی خلق به شادی از بلا برهند، من به شادی مبتلا شدم، همه شادی به خود رسانند من تو را یکتا شدم.

الهی گردن گردون رام تقدیر توست و رقبه علمیان مسخر تدبیر توست، سر سرکشان بسته تو و جباران کشته تو و دوزخ زندان تو، فردوست بستان تو، در آسمان سلطان تو، عزت و کبریایی از آن تو، در قیامت مطیعان راحله احسان تو، بر تقیع هر نیکبخت عنوان تو.

الهی شراب شوق در جان منصور حلاج افزون شد، آن شراب در آن نگنجید و بیرون شد، ابلیس جرعه نیافت جاوید ملعون شد، به جرعه از آن شراب اویس قرنی میمون شد.

الهی فراق کوه را هامون کند، هامون را جیحون کند، جیحون را پرخون کند، دانی که با این دل ضعیف چون کند.

الهی نظر خود بر ما مدام کن و این شادی خود بر ما تمام کن، به وقت رفتن بر جان ما سلام کن، صدیقان از گناه پشیمانند و از طاعت خجل، عذر بر زبان دارند و تشویر در د .

الهی همه از حیرت به فریادند و من از حیرت شادم، دریغا روزگاری که نمی دانستم تا لطف تو را دریازم. خداوندا در آتش حیرت آویختم چون پروانه در چراغ نه جان رنج طپش دیده و نه دل الم داغ.

الهی پیوسته در گفتگویم، تا وا ننمایی در جستجویم، از بیقراری در میدان بی طاقتی می پویم، در میان کارم اما نمی پویم.

کد خبر 553547

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha