".... غوطه زدن در آب ، رمز رجعت به حالت پیش از شکل پذیری و تجدید کامل و زایشی نو است. زیرا هر غوطه وری برابر با انحلال و اضمحلال صورت و استقرار مجدد حالت نامتعین مقدم بر وجود است و خروج از آب تکرار عمل تجلی صورت در آفرینش کیهانی، پیوند با آب همواره متضمن تجدید حیات است زیرا از سویی در پی هر انحلالی، ولادتی نو هست و از سویی دیگر غوطه خوردن امکانات بالقوه زندگی و آفرینش را مایه ور می کند و آفرینش می دهد."
رمان گنجشک ها بهشت را می فهمند نوشته حسن بنی عامری با الهام از چنین اندیشه ای سعی دارد روایتگر انسانهایی باشد که در مقاطع حساسی با بروز احساسات پاکی که ازعواطف بشری قابل تصور است قابلیت های معنوی و انسانی خود را به نمایش بگذارند.
حوادث اصلی رمان در بستری از فضای رئال به وقوع می پیوندند و زاویه نگاه نویسنده نیز به این فضا کمک قابل توجهی کرده است. حتی در بسیاری از موارد متن به یک گزارش مستند بیشتر پهلو می زند تا یک متن داستانی و تخیلی. استفاده از اسامی شخصیت های تاریخی ، انقلابی واقعی نظیر امام خمینی (ره ) دکتر مصطفی چمران و سایر شخصیت های امروزین و همچنین اشاره به وقایع تاریخی معاصر از قبیل سقوط هلی کوپتر در نبرد پاوه در حضور دکتر مصطفی چمران "با اشاره به یکی از برنامه های پخش شده از برنامه تلویزیونی روایت فتح" که در ادامه موضوع اصلی رمان محسوب می شود به حس مستند گونه رمان کمک فراوان می کند.
دانیال دلفام شخصیت واحد داستانهای کوتاه و اینک رمان حسن بنی عامری در این رمان بزرگ شده است و راوی ماجراهای دوستی - آعلیجان - است که اروند جنازه اش را پس از هشت سال برگردانده است: "همین نیم ساعت پیش آعلیجان زنگ زد و بعد از هشت سال به من گفت داچ عزیز یادم رفت بپرسم از کجا زنگ می زند یا من و منی کنم و کلمه ها را آنقدر کش بدهم تا بفهمم مگر می تواند زنده باشد وقتی چهل روز پیش خبرنگارهای تمام دنیا داشتند از جنازه اش فیلمبرداری می کردند."
در ادامه راوی در طول رمان خاطرات خود را با آعلیجان شخصیت محوری رمان بازگو می کند. صحنه های جنگ در کردستان به خصوص نبرد پاوه از برجستگی های رمان محسوب می شود.
نویسنده با نگاه تیزبین و بی طرف به وقایع کردستان، جزئیات وقایع را در برابر دیدگان مخاطب قرار می دهد و قضاوت و داوری را به عهده خواننده می گذارد. نویسنده همواره در طول رمان سعی دارد قواعد بازی را برهم زند. تلاش نویسنده در زدودن دو رنگ ثابت و کلیشه ای سیاه و سفید از چهره شخصیت های اثرش قابل تامل است. در جاهایی از رمان شخصیت ها می روند که رنگ خاکستری به خود گیرند اما نویسنده به آنها اجازه پیشروی آن چنانی را نمی دهد و تنها به بازی محدود آن هم به صورت عمل قرینه ای در حد برهم زدن آن آرایش پیشین - جابجایی دو مهره (کاراکتر) اکتفا می کند. شخصیت های کاک شفیع و رحمان دو نمونه از چنین شخصیت هایی هستند که با رفتار و اعمال خاکستری خود در دل رمان خوب نشسته اند.
با وجود چنین شخصیت هایی در دل رمان، ساختار ثابت و همیشگی داستانهای جنگی که با پس زمینه دفاع مقدس خلق می شدند برهم می خورد. ساختار ثابتی که با کمی پس و پیش کردن طرح به مرور اتفاق می افتاد.
- دو گروه در مقابل هم قرارگرفته اند. درحال جنگند. افراد هر گروه تفکر و اندیشه های گروه خود را همواره درطول زمان به زبان می آورند. در این رمان در دل هر گروه یک یا دو نفر گنجانده شده اند که تفکر و اندیشه های خاص گروه مقابل را به زبان می آورند و در عین حال وفاداری خود را به گروه خود به اثبات می رسانند. وجود چنین شخصیت هایی می تواند در طول رمان به زدودن ملال و یکنواختی از محیط داستان کمک کند. تنوع در آراء شخصیت ها که درطول متن افکار و عقاید خاص خود را به زبان می آورند نیز از برجستگی های متن محسوب می شود.
شخصیت محوری "آعلیجان" در زمان روایت حضور ندارد. اشخاصی که در طول رمان راوی گوشه هایی از زندگی و مرگ آعلیجان هستند هر کدام با دید و منظر خود به واقعه و همچنین به زندگی خصوصی آعلیجان می پردازند. پس در این صورت دیدگاه و منظر هر کدام متفاوت و مختلف است و خواننده می تواند از میان انبوه روایت های ارائه شده توسط آدم های مختلف دیدگاه مورد علاقه و پسند خود را انتخاب کند. خواننده اثر در چنین شرایطی هرگز احساس نمی کند دیدگاه نویسنده بر او تحمیل شده است .راوی در بازگویی خاطرات خود با آعلیجان بیشتر از نظرگاه نمایی استفاده کرده است. فیلم ساز بودن شخصیت راوی هم در طول رمان به این زاویه دید کمک می کند. راوی در دفتر کار خود آرشیویی از فیلم های گوناگون از زندگی آعلیجان را دارد و بیشتر ادعا می کند متن رمان را از روی نوارها و فیلم ها بر روی کاغذ پیاده می کند. حوادث بعدی چنین می نماید که نویسنده (راوی) اطلاعات کامل و جامع از یک شخص - آعلیجان - را با فراغت خاطر فراهم کرده و اینک در کمال آرامش آنهارا در رمان خود می چیند.
دیگر اینکه سایه آعلیجان بر کل ساختار رمان مشهود است (با آنکه در طول رمان حضور ندارد) اما کلیت رمان هرگز ساختار شخصیت محوری ندارد و حادثه محوری بر رمان غلبه دارد و آنچه در انتهای رمان باعث می شود کلیت رمان به یک انسجام واحدی برسد همانا پدیده جنگ است. جنگ آدم های پراکنده در گسترش زندگی عادی و روزمره را در مقطعی به هم مرتبط می سازد. آنچه آن نیروهای پراکنده را در برهه ای از یک نقطه واحد گسیل می دارد همانا احساس وظیفه در قبال باورها و احساسات و عواطف انسانی است که در شرایطی فارغ از دغدغه های مادی و روزمرگی اتفاق می افتد.
این رمان را نشر صریر در سال 1376 منتشر کرد.
نظر شما