به گزارش خبرگزاری مهر، در حالی که آمریکا در تلاش است تا سوریه را در کنفرانس صلح واشنگتن با خود همراه نماید؛ رژیم اسرائیل بر آن است تا با بیانیه های تبلیغاتی، فاکتورهایی را که ممکن است این رژیم را در موضعی ضعف قرار داده و آن را مانع صلح معرفی کند، از میان بردارد.
صهیونیسم از بدو پیدایش خود به عنوان یک استراتژی سیاسی با 2 رویکرد مختلف سعی در تامین اهداف توسعه طلبانه خود داشته است.
رویکرد اول، دوران جنگ طلبی صهیونیسم است که زمین نقش اساسی را در گفتمان خشونت بار اسرائیل ایفا میکرد.
رویکرد دوم، دوران سازش خواهی و به اصطلاح صلح طلبی صهیونیسم یا عصر پست صهیونیسم است که از دهه 1970 آغاز شده و با نوساناتی همچنان ادامه دارد و اظهارات اخیر مقامهای تل آویو را آن هم پس از تجاوز آشکار به حریم هوایی سوریه، می توان در این راستا قلمداد کرد و هرگز یک بیانیه و رویکرد سیاسی تلقی نخواهد شد.
در این رویکرد استفاده از ابزارهای دیپلماتیک و تهدید ابزارهای اولیه کسب منافع رژیم اسرائیل است.
پرسش این است که آیا با ادامه روند کنونی در روابط دمشق- تل آویو، تداوم جریان صلح با توجه به بیانیه ای اخیر در آینده بین دو طرف میسر است یا خیر؟ روندی که به علت عدم انعطاف هیئت مذاکره کننده اسرائیلی در آستانه سال 2000 به بن بست کامل رسید.
برگزاری مذاکرات صلح از دهه 70 که در دهه 90 به اوج خود رسید؛ نمادهایی از استراتژی دوره دوم صهیونیسم است. این مسئله بارها با طرف فلسطینی نیز مطرح شده و تل آویو همیشه دانسته و یا به عمد، این واقعیت را که مقاومت امری پیوسته است نادیده گرفته و برای یک صلح جامع نمی توان اعضای به هم پیوسته آن یعنی کرانه باختری، نوارغزه، بلندی های جولان را از هم جدا کرد.
در حالی که اسرائیل دم از صلح با جنبش فتح و جناح کرانه باختری می زند؛ به نوار غزه یورش می برد و در حین اینکه رژیم به بهانه ای به سوریه حمله می کند پس از مدتی سخن از صلح و سازش با دمشق می زند و این بیانگر آن است که رژیم اسرائیل در بعد مکانی (کرانه باختری و نوار غزه) و زمانی (تهاجم به سوریه و اکنون صحبت از صلح با این کشور) اجزای صلح را به هم مرتبط نمی داند و این به نوعی منشعب از رویکرد استراتژی پسا صهیونیستی است.
از نمونه های دیگر این استراتژی جدید، مذاکرات صلح اسرائیل با سوریه است که به دلیل نگرش ابزاری صهیونیسم به صلح تاکنون نتیجه ای مثبت نداشته است، زیرا منازعه رژیم اسرائیل و سوریه فراتر از اختلافات ارضی و در واقع به منزله نبرد میان صهیونیسم و دفاع مشروع از خویش است.
آنچه درباره مذاکرات برای سوری ها اهمیت داشت؛ این بود که پذیرفتن شرایط رژیم اسرائیل چه ضمانت عملی برای تخلیه جولان خواهد داشت، که هدف اصلی مذاکرات را تشکیل می داد؟
عملکرد دولت ایهود باراک نخست وزیر اسبق رژیم اسرائیل در سال 2000 و در زمان گفتگوی دو طرف در آمریکا، گویای آن بود که رژیم صهیونیستی در رویکرد جدید به مذاکرات با سوریه نه به دنبال صلح، بلکه در پی به هم زدن توازن قوایی بود که در چند سال اخیر ایجاد شده بود. عامل دیگر در بنبست مذاکرات سوریه و اسرائیل نقشی است که ایالات متحده آمریکا، بزرگترین حامی رژیم صهیونیستی به عنوان میانجی ایفا می نماید.
آمریکا طی 10 سال ایفای نقش میانجی در مذاکرات صلح اعراب و رژیم اسرائیل نتوانست اعتماد اعراب را به خود جلب کند و همواره پس از رایزنی با مقامهای رژیم صهیونیستی طرحهایی در راستای منافع این رژیم ارائه میداد.
تقاضای رژیم اسرائیل برای وام میلیارد دلاری از آمریکا برای خرید تجهیزات نظامی همزمان با برگزاری مذاکرات با سوریه نقطه اوج این حمایتها بوده است. در پی شکست مذاکرات اسرائیل و سوریه در سال 2000 ،رژیم صهیونیستی با پی بردن به این واقعیت که صلح با اعراب از ابتدا بر زیربنای محکمی استوار نگردیده از همان زمان خود را برای یک رویارویی احتمالی در آینده با اعراب آماده کرد. تهدیدهای اخیر اسرائیل علیه سوریه، و کاربست سیاست مشت آهنین گویای این واقعیت است که دوران فترت مناقشه اعراب و اسرائیل که در دهه 1990 با آغاز مذاکرات صلح خاورمیانه در مادرید آغاز شده بود، اینک به پایان رسیده و این مناقشه های در آینده وارد مرحله جدیدی خواهد شد. این جمله گلدامایر سرلوحه عملکرد سیاستمداران صهیونیست است که "ما این سرزمین ها را در جنگ با اعراب گرفتیم و هیچ معنایی ندارد که در سر میز مذاکرات باز پس بدهیم." نیز بیانگر همین استراتژی بی اعتمادی است.
در پایان باید گفت؛ صهیونیسم، جریانی تاریخی، سیاسی و عقیدتی است که خمیرمایه آن غصب سرزمین کشورهای همسایه عرب است و تا زمانی که این دیدگاه منشاء سیاست خارجی تجاوزکارانه اسرائیل را تشکیل می دهد؛ خاورمیانه رنگ صلح و آرامش به خود نخواهد دید وکاستن از اظهارات جنگ طلبانه نه به عنوان یک ارزش صلح جویانه، بلکه ادامه یک مرامنامه تجاوزکارانه سیاسی به شمار می رود.
نظر شما