در جامعه ما، به این جهت که علم مسیری صنعتی را در پیش می گیرد، محدود به طبقه خاصی از اجتماع است، و فرایندی نا خوشایند و مکانیکی در پیش رو دارد و به مثابه هنر به آن نگریسته نمی شود. این مسئله با این دیدگاه همبسته می شود که نقد گرایی بیان سخت گیرانه ای از ذائقه شخصی است. دیوئی معتقد است که این دوگانگی باید از میان برداشته شود و نیازمند داوری دقیق تری است.
دیوئی این دیدگاه را که هنر تنها وسیله ای برای بیان احساسات است نمی پذیرد. البته این بدان معنا نیست که او احساسات را کاملا بی ربط به هنر می بیند. احساس با عینیتها برانگیخته می شود و در پی پاسخ دادن به موقعیت های عینی بر می آید. و منشاء خلق هنری پاسخ احساسی به یک موقعیت است. بر خلاف کلایو بل، او معتقد است که تنها فرم معنا دار می تواند به فرم هایی ارجاع دهد که برگرفته از موضوعات معنایی در زندگی روزمره باشند. هنر این فرم های اولیه را خلق نمی کند. و در نهایت ما از ساختار این فرم ها به لذت می رسیم. دیوئی مخالف فرم گرایی نبود و اعتقاد داشت آثار فرم گرا در عین اینکه می توانند سخت گیرانه و بی محتوا باشند، ممکن است با آموزش دادن دریافت ما، جهان فرا سوی ما را گسترش دهند.
دیوئی در آخرین بخش کتاب " تجربه و طبیعت " با عنوان " وجود، ارزش و نقد گرایی " نظریه نقد گرایی خود را گسترش می دهد. در آنجا علیه قرار دادن ارزشها در حوزه ای مجزا از طبیعت، و درک طبیعت در قالب واژگانی مکانیکی استدلال می آورد. در عوض برگشت به مفاهیم یونانی توانمند و همچنین بر وجود فعلیت توصیه می کند، البته در این میان تمایلی به کمال گرایی یونانی از خود نشان نمی دهد.
او معتقد است نطریه انتقاد گرانه یونانی که بر تمایزگذاری بین خیرها تاکید دارد باید گسترش پیدا کند. به اعتقاد او این نظریه محدود به هنرها نیست. نقد گرایی در اعتقادات مذهبی و اخلاقی نیز حضور دارد. او می پندارد که فلسفه شکلی از نقد گرایی است، در واقع فلسفه نقد گرایی در نقد گرایی است. همین که انسان از ارش ها صحبت می کند و آنها را تعریف می کند به نقد گرایی مشغول شده است. نقد گرایی نیازمند پژوهش در شرایط و عواقب عینیت ارزش یابی شده است. بالا بردن دریافت و مهیا کردن فضای ارزیابی از دیگر الزامات آن محسوب می شوند. و نهایتا با آشکار سازی معانی جدید تکمیل می شود.
دیوئی تاکید داشت که نقد یک نوشته رسمی نیست. به نظر او نقد در هر لحظه از تجربه ما در زندگی اتفاق می افتد. فلسفه نشان می دهد که تفاوتی در اصول اولیه علم، اخلاق، و ارزیابی زیبایی شناختی نیست. در واقع هر کدام عبور از خیرهای طبیعی به خیرهای در دسترس محسوب می شوند.
دیوئی این ایده را که ارزش ها، از جمله ارزشهای زیبایی شناختی، مسائل شخصی ای هستند رد میکند. بر اساس این ایده، به این سبب که پدیده زیبایی شناختی از سایر جنبه های زندگی مجزا است، اتفاق نظری در مباحث زیبایی شناختی وجود ندارد. شاید بتوان برای داوری بین خیرها به استاندارد هایی متوسل شد اما این استاندارد ها بر اساس فرهنگ تعریف می شوند، و این بدان معناست که صحبت کردن از حضور یک قوی تر بی معنا است. آگاهی عمومی بر این باور است که خیرهایی وجود دارند، بر اساس این خیر ها اصولی شکل گرفته اند، و بر پایه این اصول می توان به داوری دست زد.
این باور تمایز قطعی بین دانش و زیبایی شناختی را نمی پذیرد و برای داوری قابل قبول نظامی تعریف می کند. نقد زیبایی شناختی فضا را برای انتخابی آگاهانه تر فراهم می کند. و حتی شرایط و پیشامد های ممکن را آشکار می سازد، و به ما اجازه می دهد که به طریقی آگاهانه نظر خود را بیان کنیم. دیوئی در اواخر دهه 1930 دو رساله با نام های " تفکر کیفیتی " و " تفکر عاطفی " نوشت که در هر دو به فلسفه و تمدن پرداخته است، و هر دو مقدمه بر گسترش نظریه زیبایی شناختی او در آینده شدند.
نظر شما