هیوم و کانت دو مشخصه اصلی برای این حکم مشخص می کردند که اولی این بود که این حکم بر پاسخی به یک شی ء استوار است. یعنی ما با توجه به ابراز نظر کسی نمی توانیم بگوییم شیئی زیبا یا زشت است و خودمان باید به صورت بی واسطه با آن شیء در ارتباط باشیم. مشخصه دوم هم که بیارتباط با مشخصه اول نیست این است که قوانین و قواعد نقشی در حکم زیباییشناسی ندارند یا نقشی کمرنگ در این زمینه ایفا می کنند. نمی توان گفت فلان موسیقی محسورکننده است چون با ابزارهایی خاص اجرا شده است یا یک نقاشی زیبا است چون شکل خاص هندسی را دارد. هیچ قانونی نمی تواند کیفیات زیبایی شناسی از یک شیء را با کیفیات مادی و حسی آن ارتباط دهد.
این نکته البته بدان معنا نیست که ما از نقش قواعد برای حکم زیبایی شناسی غافل هستیم بلکه بدان معنا است که هر تلاشی بر تدوین قواعد دشواریهایی دارد. پاره ای از مفسران بر طبق این نکته معتقدند که اثر هنری فی ذاته می تواند زیبا یا زشت باشد و نه آنکه مبتنی بر قواعد و حقایق کلی زیبا یا زشت در نظر گرفته شود. تلاش برای قواعد سازی در این زمینه فردی بودن و منحصربفرد بودن را از اثر هنری می گیرد و بدین جهت قواعد و اصول در حکم زیبایی شناسی بسی مقید و محدود هستند.
هیوم و کانت در این باب که کیفیات زیبایی شناسی عینی نیستند اتفاق نظر دارند. عینی گرایی زیبایی شناسی تصدیق می کند که کیفیات زیبایی شناسی کیفیاتی عینی هستند و تجربه زیبایی شناسی دانشی از این کیفیات به ما ارزانی می دارد. این کیفیات با کیفیات دیگر چون جرم و حجم و شکل معادلند. ذهن گرایی زیبایی شناسی اما وجود این کیفیات عینی زیبایی شناسی را رد میکند و تصریح مینماید که زیبایی نامیدن شیء در ارتباط با یک فاعل معنا مییابد. در واقع زیبایی پاسخ فاعل به شیئی است. این شق از ذهنگرایی البته بسط زیادی یافته و رویه های گوناگونی را تجربه نموده است. یکی از این رویه ها را هیوم ابراز داشته است. بر طبق نظر وی ذوقها با توجه به فرهنگها و افراد متفاوتند. حال اگر کیفیات زیبایی از سرشت عینی اشیا ناشی می شوند چرا این اندازه تجربیات ما از آنها متفاوت است. در واقع نه تنها این کیفیات متنوع هستند که ما هم نمی توانیم آنها را ذیل یک خط، راست و ریست کنیم.
نکته بعد از سوی کانت ابراز شد. به نظر وی لذت برای تجربه ای که مبنای حکم زیبایی شنای است اساسی و کلیدی است. لذت البته مانند درد حالتی ذهنی است که کیفیتی عینی از اشیا را نشان نمی دهد. به همین خاطر تنها گونه ای ذهن گرایی است که میتواند لذت را با اشیا پیوند دهد و ارتباط ضروری میان آنها را برقرار نماید. به نظر کانت عینی گرایی زیبایی شناسی با تناقض نمای تمایز میان بود و نمود روبرو است و ناگزیر است تصدیق نماید پاره ای جاها یک بود صادق و یک نمود کاذب است. به تعبیر دیگر با این عین گرایی مشکلات دیگری که حتی برای عینی گرای علمی رخ می دهد با شدت و حدت بیشتری برای عینی گرایی زیبایی شناختی حادث می شوند.
با این همه ذهن گرایی زیبایی شناسی هم با مشکلات زیادی روبرو است چرا که معیار سنجش میان احکام مختلف را از دست میدهد. همانطور که هیوم می گفت همه احساسات درست هستند! در این حالت احکام زیبایی شناسی تنها واگوکننده حالات گوینده آن هستند. هیوم و کانت برای فرار از این نسبی گرایی راههای گوناگونی را در پیش گرفتند. هیوم البته مایل است معیاری برای ذوق پیشنهاد کند تا بر طبق آن احکامی هنری درست و احکامی دیگر نادرست تلقی شوند.
به نظر وی این معیار نه بر اشیا که بر حساسیت فاعل استوار است. حساسیت فاعل بر اساس خوشایندی آن متفاوت است. به نظر وی هنگامی که ارگانها همه فعالند چنانکه چیزی از تیررس آنها فرار نمی کند و در همان حال اجزای کل را بدرستی می بیند این خوشایندی ذوق حادث می شود. یک حکم زیبایی شناسی درست حکمی است که از فعالیت حسی دقیق در ذیل شرایط ایده آل به وجود می آید ، شامل پرورش ذوق از طریق عمل است و قادر به مقایسه های دقیق است.
با تکیه بر این شرایط ما باید تا رسیدن ناظری بی طرف حکم در این زمینه را به تأخیر بیندازیم. با این تعبیر کیفیات زیباییشناسی نه ریشه در اشیا دارند و نه صرفاً واگوکننده حالات فاعل هستند. در اختیار داشتن کیفیتی زیبایی شناسی از سوی فرد بر نوعی تطابق استوار است که پاسخی را در ما ایجاد می کند. بدین گونه هیوم از ذهن گرایی خام که به نسبی گرایی ره میسپارد جدا میشود. موضع هیوم در باب هنر و زیبایی بر واقعیات امکانی طبیعت استوار است. اول اینکه شکلهای خاصی از کیفیات لذت آور و دیگر اشکال رنج آور هستند. دوم اینکه وحدت ممکن حساسیت انسانی – شباهت ساختار بنیادین شبکه درونی ذهن – بدین معنا نیست که شایسته احکام زیبایی شناسی هستیم بلکه بدین معنا است که حساسیتهای ما یکسان است. اگر حساسیتهای دو فاعل یکسان باشند و شرایطشان هم مشابه باشد احکامشان یکی خواهد بود.
کانت اما تقریر هیوم را قبول ندارد. به نظر وی مسئله ذوق توجیه آن است. پرسش وی این است که چه مبنایی می تواند احکام زیبایی شناسی را درست در نظر بگیرد. به نظر کانت هیوم اصلاً بدین پرسش نپرداخته است. یعنی به جنبه های هنجاری حکم زیبایی شناسی عطف توجه نشان نداده است. هیوم برای این مدعا که پاسخ یک انسان متناسب با شیء است و دیگران هم باید با آن مواجه شوند اهمیتی قایل نبود. کانت اما در این زمینه قایل به استثنایی نیست. بر طبق دیدگاه کانت هیوم تنها تبیینی علی و روانشناسی از اینکه چرا احکام زیبایی شناسی ما متفاوتند و ما باید تا رسیدن ناقد و ناظری بی طرف آن را به تأخیر بیندازیم ارائه کرده است. بدین جهت او نمی گوید چرا ما باید این کار را انجام دهیم. راه حل کانت در این زمینه ساده است. به نظر وی ما باید فرض کنیم که در ارائه یک حکم زیبایی شناسی ما از هر چیز که به نهادهای متغیر، فردی، طبیعی و محتمل ما اختصاص دارد انتزاع می شویم و حکم خود را صرفاً بر شرایطی که عام هستند استوار می کنیم به طوری که برای همه موجودات انسانی قابل فهم است.
علاوه بر این فرض می کنیم که حکم زیبایی شناسی بر شکلی خام از شی ء و تعاملش با تواناییهای ذهنی عام ادراک و فهم ما استواراست. ( در اینجا بحث امر مطلق پا به میدان می گذارد). به نظر کانت این موضع آگاهی ما از شی ء را از دلبستگیهای ما جدا می کند. هنگامی که این موقعیتها فراهم شوند احکام ما معتبرند. کانت از این نکته بحث می کند که همچنین برای ما ممکن است تا که اشکالی از طبیعت قوانین ذهنی ما را تحریک کنند و در ما احساسی توام با تجسم و فهم ایجاد نمایند. به نظروی تجربه زیبایی شناسی ما را از ارتباط با جهان آگاه می کند و این البته فراتر از جهان تجربی است. زیبایی بر طبق این دیدگاه اهمیتی شبه دینی و اخلاقی دارد که او آن را نماد خیر می داند.
نظر شما