به گزارش خبرنگار مهر، هشتمین فیلم سینمایی پوران درخشنده ادامه دغدغه اصلی او یعنی پرداختن به مسائل کودکان و نوجوانان البته از نوع خاص است. درخشنده در "بچههای ابدی" تلاش میکند نگاه زنانه خود را معطوف به مسائل نوجوانان مبتلا به سندرم دان کند و قهرمانی جدید را وارد کارنامه فیلمسازی خود کند.
کودکان و مبتلایان به سندرم دان که به عنوان عقبافتادگان ذهنی از آنها یاد میشود، قشری آسیبپذیر هستند که هر چند آمار مبتلایان به این بیماری قابل توجه است، اما همچنان مورد بیمهری اجتماع و مردمانش قرار میگیرند و هنوز هم مناسبات خانوادگی و اجتماعی به راحتی پذیرای آنها نیست.
درخشنده در "بچههای ابدی" آسیب شناسی حضور این قشر در جامعه و بازخورد این حضور را محور قرار داده که مسئلهای تازه هم در سینمای ایران به شمار می رود. بخصوص از جهت نوع حضور قهرمانان کودک در مجموعه فیلم های درخشنده که خود وجهی جدید است.
اما مشکل فیلم از جایی ایجاد شده که به نظر میآید فیلمساز از کافی بودن دلمشغولی های یک نوجوان عقب افتاده و حضور او در اجتماع مطمئن نبوده و به همین دلیل چند مسئله دیگر را هم در امتداد آن لحاظ کرده که هر چند به نوعی برآمده از هم هستند، ولی به هر حال کار را از یکدستی خارج می کنند.
فیلم از ابتدا به گونه ای آغاز میشود و بسط پیدا میکند که دچار نوسان در پرداختن به آدمها و انتخاب یک قهرمان واحد است. سعید (شهاب حسینی) جوانی است که در آستانه ازدواج با نگار (الهام حمیدی) قرار دارد و در این موقعیت نامزدش را در جریان مسئلهای خاص قرار میدهد. او باید از برادر عقبافتادهاش نگهداری کند و نگار باید تصمیم بگیرد که حاضر به تقسیم آینده خود با نفر سوم هست یا نه.
بخش عمده فیلم اختصاص پیدا کرده به تردیدهای سعید برای چگونگی طرح این مسئله و نگرانی او از نحوه برخورد نگار و خانواده اش. به این ترتیب سعید و نیاز دراماتیکش در مقطعی بدل به قهرمان اصلی فیلم می شوند و در واقع حضور نوجوان عقب افتاده بهانه ای است برای قرار گرفتن کاراکترها در موقعیت های جدید.
در مقطعی دیگر پس از قرار گرفتن نگار در جریان ماجرا، دلنگرانی و تردیدهای او برجسته شده و به نوعی محوریت پیدا میکنند. این مقطع بخصوص با پرداخت کاراکتر پدر و مادر نگار که بیشتر برخاسته از تیپهای آشنا هستند، تردیدهای نگار و نیاز دراماتیک این کاراکتر بدل به مسئله فیلم می شود.
هر چند این دو نماینده رویکردهای تک وجهی به عقب افتادگان ذهنی هستند که البته رویکرد فراگیری هم هست، اما نوع پرداخت این کاراکترها با دید یک وجهی بیش از واقعگرایی به نوعی اغراق زدگی پهلو می زند. اغراق زدگی که برخاسته از تقسیم بندی سیاه و سفید آدم هاست و کمتر نقاط حساس و برجسته این رویکردها مورد توجه و بزرگنمایی قرار می گیرد.
در این میان وقتی نگار برای این تصمیم گیری مهم در زندگی اش دچار تردید می شود، انتقال تردیدهای او به سعید به نوعی او را به یک تصمیم گیری عجولانه وامی دارد که نه عاقلانه است و نه باورپذیر. او برادرش را در غیبت مادر به آسایشگاه می سپارد تا اولین راهکار را عملی کرده باشد.
به نظر می آید چون مقصود نهایی فیلمساز فرار این نوجوان از آسایشگاه و سرگردانی او در شهر بوده، بخش اول را برای رسیدن به چنین موقعیتی چیده و از آنجا که هدف وسیله را توجیه می کند، مشکلی هم درباره متمرکز نبودن فیلم و چند دست شدن آن به وجود نیامده است.
این نقطه نظر فیلمساز و اهمیت سرگردانی پایانی نوجوان در شهر از آنجا برجسته می شود که در بخش پایانی تازه یک خط فرعی پررنگ وارد قصه شده که با نوع انتخاب بازیگران و پرداخت این خط، قابلیت محوریت پیدا کردن را دارد. نکته مهم اینکه در واقع آنچه درباره آسیب شناسی حضور عقب افتادگان ذهنی در سطح جامعه و بازخورد آن در اجتماع گفتیم، تنها در همین بخش پایانی است که اندکی به تصویر درمیآید و نوجوان بیمار به عنوان قهرمان اصلی و یک موقعیت بغرنج مطرح میشود.
هر چند این بخش قابل حذف از کلیت فیلم است و همانطور که یکباره به خط اصلی الحاق شده، یکباره هم خارج می شود، اما تنها نقطه امتیاز آن در ترسیم بخشی کوچک از تصویری است که فیلم داعیه پرداختن به آن را دارد ولی در عمل تنها به عنوان خطی فرعی به آن می پردازد.
در مقطع پایانی نوجوان با فرار از آسایشگاه برای پیدا کردن خانواده اش، سرگردانی در شهر را تجربه می کند و تصویری جزئی از برخورد مردم با این قشر ترسیم می شود که محدود است به برخورد دو پسربچه در خیابان با او و در ادامه برخورد صاحب خودرویی که نوجوان دزدگیرش را به صدا درآورده است. هر دو برخورد قهری است و در ادامه وقتی زن موادفروش (پانته آ بهرام) با او رفتار دوستانه دارد، مشکوک بودن او پررنگ می شود.
هر چند تضاد ایجاد شده به عنوان یک کد کارکردی عمل می کند اما نوع پرداخت اغراق شده در ترسیم این تضاد با همان سویه یک وجهی باز هم دور از واقعیت موجود است. این وجه در این مقطع با تصویری که از زن و مرد موادفروش ارائه شده شدت می گیرد و در ادامه فیلم را دچار آشفتگی در انتخاب لحن می کند، به گونه ای که این خط فرعی به یکدستی با بقیه فیلم نمی رسد.
به نظر می آید پوران درخشنده همان مولفه مشترک مجموعه کارهایش یعنی توجه به مسائل قشر کودک و نوجوان را در آخرین فیلم خود هم مورد توجه قرار داده در کنار این ویژگی مهم که همواره وجه احساسی و زنانه او در موضعگیری هایش نسبت به قهرمان و مسئله انتخابی برجسته می شود. طبعاً این وجه احساسی بر وجوه ساختاری، روائی، منطقی و ... سایه می اندازد و در انتها هر چند مخاطب تحت تأثیر موقعیت قرار می گیرد ولی این وجه از پرداخت رئالیستی فیلم نیست.
نظر شما