لااقل در عرصه علوم انسانی ، بالا رفتن آمار انتشار مقاله در مجلات دارای تأییدیه ISI که برخی از آنها امروزه بر خلاف ضوابط ، بدون هرگونه سخت گیری علمی و حتی با کمال تأسف در قبال اخذ وجه مبادرت به انتشار مقاله می کنند، نمی تواند نشانه ای مطلق از رشد علمی یک فرد و به تبع آن کشور محسوب شود. هرچند انتشار مقاله در این مجلات در کنار خطر انتقال رایگان دستاوردهای علمی دانشمندان کشور به خارج ، خالی از فایده هم نیست و می تواند زمینه گسترش تعاملات علمی میان دانشمندان دنیا و معیاری برای میزان استقبال بخشی از پژوهشگران رشته مربوط از مقاله یا مقالات منتشر شده ( از طریق میزان Citation ) نیز قلمداد شود.
کسانی که مفهوم و تاریخ توسعه علمی را عمیقا درک می کنند و خود دستی بر آتش دارند به خوبی می دانند که در میدان نوآوری و نظریه پردازی واقعی که کاری بس زمان بر ، پیچیده و طاقت فرسا است، تلاش محقق معطوف به تألیف نتایج برآمده از تحقیق و انتشار آن در مجلات ISI نیست بلکه تلاش محقق ابتدا ناظر به فهم صحیح تر و عمیق تر و سپس اضافه کردن یافته ای تازه بر یافته های قبلی است که بیشتر با هدف کمک به رفع نیازهای واقعی کشورش صورت می گیرد.
لذا برای یک محقق واقعی موضوع انتشار مقاله در مجلات ISI نه تنها محرک و ارزش اولیه تلقی نمی شود بلکه ارزش غایی نیز نمی تواند محسوب گردد. علاوه بر این باید دید آیا مشکل توسعه علمی در کشور ، متوجه نحوه انتشار نتایج پژوهش پژوهشگران است که تا این حد برخی مسئولان ذهن خود را به آن متمرکز نموده اند یا هدف، بالابردن آمار مقالات ISI و به تبع آن ارائه کارنامه ای به ظاهر درخشان از خود در رساندن کشور از رتبه X به رتبه Y است؟
همچنین باید دید آیا هدف غایی تلاشهای علمی کشور از منظر مسئولان بالا رفتن آمار مقالات ISI و میزان Citation های آنها است یا پاسخگویی به نیازهای حائز اولویت و حیاتی کشور؟ بسیاری از همکارانم احتمالا با من هم عقیده هستند که تاکنون تنها درصد ناچیزی از مقالات منتشره در مجلات ISI با فرض آنکه از جهت علمی در سطح خوبی نیز قرار دارند ، به رفع نیازهای اساسی کشور کمک کرده اند .
بحث دیگر ، به روایی مقایسه سطح علمی کشور با سطح علمی کشورهای توسعه یافته و به تبع آن، تقلید از روش های امروزی برخی از آن کشورها مربوط می شود.
در حال حاضر بیش از چند قرن از شروع نهضت عظیم و فراگیر علمی در غرب می گذرد، صرف نظر از جهان بینی حاکم بر توسعه علمی در غرب و مسائل گوناگون پیرامون آن ، فاصله جایگاه علمی ما با جایگاه علمی غرب بسیار طولانی است لذا به همین دلیل مواجهه ما با موضوع ISI نیز با مواجهه امروز غرب با این موضوع نمی تواند یکسان باشد. هرچند به اعتقاد برخی از صاحب نظران کشور ، گرایش افراطی به ISI در کشور ما تقریبا بی نظیر است و نظیر این گرایش را در کمتر کشوری اعم از توسعه یافته و در حال توسعه می توان مشاهده کرد .
بنابراین بر فرض آنکه در کشورهای توسعه یافته انتشار مقاله در مجلات ISI برای شمار فراوانِ محققانی که معمولا بخش قابل توجهی از تولید آنها از سطح متوسط علمی در غرب بالاتر نمی رود، یک معیار مناسب شناخته می شود آیا این معیار برای کشور ما نیز که باید دغدغه کیفیت به اصلی ترین دغدغه برای رسیدن به مرز علمی یا عبور کردن از آن تبدیل شود ، معیار درستی است؟
با این ملاحظه باید پرسید، حقیقتا انگیزه برخی از آدرس غلط دادن به محققان ایرانی و سوق دادن آنها از علم برای علم و برای کشور از علم برای ISI و برای دیگران ، چیست؟
از طرف دیگر موضوع علوم انسانی مطرح است که متأسفانه بیشتر طرفداران داغ ISI در کشور با آن آشنایی ندارند و تصور می کنند رشد علوم انسانی نیز چون رشد شیمی و ریاضی است لذا سنجش علم در این عرصه هم از همان روش های رایج در سنجش در علوم پایه یا فنی و مهندسی تبعیت می کند.
این در حالی است که اقتضائات ، اسباب و روش های توسعه علمی در علوم انسانی با سایر علوم تفاوت اساسی دارد و نمی توان نسخه ای واحد برای همه علوم و حتی رشته های علمی وابسته به آنها پیچید.
در موقعیتی که علوم انسانی ما از مشکل ترجمه گرایی شدیدا در رنج است و نوآوری محققان ما در این عرصه بسیار ناچیز، آیا تشویق محققان علوم انسانی به نوشتن مقاله به زبان انگلیسی و گشتن به دنبال مجله ISI برای انتشار مقاله خود در آن ، صحیح است و می تواند علوم انسانی ما را به سمت نوآوری علمی سوق دهد؟
برای کسانی که با علوم انسانی مختصری آشنایی دارند ، پرواضح است که زبان در فهم و نقد یک دیدگاه نقش کلیدی دارد و هنر محقق انتقال مفاهیم پیچیده با زبانی است که محققان آن عرصه بتوانند ضمن ارتباط عمیق تر، به درک صحیح تری از آن مفاهیم دست یافته و به نقد آن همت گمارند، ضمن آنکه توفیق یک دیدگاه یا نظریه منوط به نقد گسترده آن در جامعه علمی و پرورش یافتن آن در یک فرایند طبیعی است.
حال باید پرسید در مقطعی که محققان علوم انسانی عزم خود را برای ورود به عرصه نوآوری جزم می کنند ، صحبت از لزوم نوشتن مقاله به زبان انگلیسی و انتشار آن در مجلات ISI چقدر به رشد علوم انسانی کمک خواهد کرد؟ ضمن آنکه باید توجه داشت حقیقتا چه تعداد مجله ISI در جهان می توان یافت که حاضر باشند به انتشار مقالاتی در علوم انسانی مبادرت نمایند که مبانی ، روش شناسی و نتایج آن با مبانی ، روش شناسی و نتایج مورد اعتقاد آنها یکسان نیست؟
باید توجه کرد که در توسعه علوم انسانی ، پا گذاشتن جای پای غرب و بسط نظریه های غربی نمی تواند رشد واقعی تلقی شود هر چند به آمار مقالات ما و درخشان شدن کارنامه برخی از مسئولان در جهت بالا بردن رتبه علمی کشور منجر خواهد شد.
چنانکه استاد داوری در مقالات خود غیرمستقیم اشاره می کند ، مهمترین خدمت مسئولان برای توسعه علوم انسانی ، فراهم کردن زمینه برنامه ریزی و سپس فراهم کردن مقدمات و لوازم مادی و معنوی است که فراهم شدن آن مقدمات و لوازم ، برای رشد علوم انسانی - البته همه علوم- اجتناب ناپذیر است.
نباید فراموش کرد معیارهای رایج ارزیابی دانشگاههای دنیا به بیش از 50 معیار می رسد که در کشور ما تنها به چند معیار مانند میزان انتشار مقاله در مجلات ISI و یا Citation ها توجه می شود.
در حال حاضر در دانشگاههای ما بخش قابل توجهی از وقت اعضای هیئت علمی در عرصه علوم انسانی صرف امور آموزشی می شود و آنهایی نیز که با انگیزه های فردی و به صورت جدی وارد عرصه پژوهش می شوند از احترام و حمایت کافی برخوردار نیستند.
هم اکنون تحقیق در حوزه علوم انسانی برای بخش دولتی و خصوصیِ کشور ارزشمند نیست و لذا کمتر استاد و محققی به پروژه های مهم پژوهشی دعوت می شود و یا قادر است از طریق بودجه های محدود تحقیقی که بعضا از مزد یک تکنسین ساده فنی کمتر است ، علاوه بر تأمین هزینه های ضروری پژوهش ، مخارج زندگی خود را نیز تأمین کند.
هم اکنون هیچ برنامه نوشته یا نانوشته ای وجود ندارد تا برای شناسایی ، پرورش و میدان دادن به استعدادهای فوق العاده در عرصه علوم انسانی فکری بیندیشد و برای فراهم شدن زمینه نوآوری در علوم انسانی بذری بپاشد و حوصله به خرج دهد و دهها مسئله ریز و درشت دیگر.
نظر شما