به گزارش خبرنگار مهر، دکتر موسی اکرمیِ سخن خود را با اشاره به جدید بودن بحث از منطق کلی در جهان اشاره کرد و گفت: در تلاشیم چهارمین کنفرانس جهانی منطق کلی را که در سال 2012 برگزار می شود، در ایران برگزار کنیم و این حوزهای بسیار جذاب و جدید است. معادل منطق کلی را برای universal logic از آن رو انتخاب کردم که با سنت ما اصطلاح علم کلی رایج بوده است.
وی سپس با نقلقولی از بری اسمیت، گردآورنده کمپنیون هوسرل برای کمبریج سخن خود را آغاز کرد و گفت: از نظر اسمیت ما باید به سنت فلسفی منطقی کسانی چون برنتانوی جوان، اینگاردن، ماینونگ و هوسرل که توسط سنت فلسفی منطقی فرگه و راسل و ویتگنشتاین سرکوبشده توجهی دوباره کنیم. این سنت در لهستان به طور جدی دنبال میشود.
دکتر اکرمی سپس به پیشینه بحث منطق کلی اشاره کرد و گفت: کانت در درسگفتارهای منطق اش که در سال 1992 در مجموعه کیمبریج منتشر شده است، از این اصطلاح برای تشریح کارهای ولف و لایب نیتز در مقایسه با کار کسانی چون بومگارتن بهره می گیرد.
وی سپس به انگیزههای پیدایش منطق کلی اشاره کرد و گفت: در نگاه اول منطق کلی حوزهای از منطق است که با عرضه تبیینی از ویژگیهایی که بین همه ساختهای منطقی مشترک است مرتبط است. نسبتی که منطق کلی با منطق برقرار می سازد، مثل نسبتی است که امثال برکوف در جبر میان جبر کلی و جبر مییافتند.
دکتر اکرمی گفت: اصطلاح منطق کلی در دهه 1990 توسط ژان ایو بزیو منطق دان سوئیسی فرانسوی و سردبیر نشریهای به همین نام ابداع شد. او در کنفرانسی در سال 1989 این اصطلاح را به کار برد.
استاد فلسفه علم دانشگاه علوم و تحقیقات در ادامه به تعریفها، دستهبندیها و تاریخچه علم منطق اشاره کرد و گفت: بحث منطق با مفهوم لوگوس یونانی پیوند مییابد و بعد در ارگانون و آنالوطیقای اول ارسطو به اوج می رسد و سپس در جهان اسلامی به عنوان منطق ادامه می یابد. منطق دانش مطالعه معیارهای ارزیابی استدلال های گوناگون است، چهار تلقی رایج از منطق عبارتند از: اول مطالعه ریاضی زبانهای صوری مصنوعی؛ دوم مطالعه استنتاج هایی که به لحاظ صوری درست هستند؛ سوم مطالعه صورتهای منطقی و چهارم مطالعه جنبه های عالم صورت احکام.
دکتر اکرمی فلسفه منطق را همچون دیگر فلسفههای مضاف، شعبه ای از فلسفه دانست که با سرشت و توجیه نظامهای منطقی سر و کار دارد و به سوالهایی چون آیا می شود گفت یک منطق وجود دارد یا نه می پردازد. وی به تفکیک میان فلسفه منطق و منطق فلسفی تاکید کرد و گفت: منطق فلسفی کاربست تکنیکهای منطق صوری در مسائل فلسفی است، از سویی منطق فلسفی با توصیفات صوری زبان طبیعی سر و کار دارد و از این نظر نسبت نزدیکی با فلسفه زبان دارد.
وی سپس به معرفی اجمالی منطق ریاضی، زبان طبیعی در فلسفه زبان و نظام صوری پرداخت و آشنایی با آنها را جهت بحث از منطق کلی ضروری دانست و گفت: نظام صوری را میتوان به صورت کامل فرموله کرد و آن را در خدمت توصیف حوزهای از واقعیت به کار برد که منطقهای گوناگونی که میشناسیم به آنها پرداختهاند. نظامهای صوری در ریاضیات نیز مجموعهای از نهادها برای ساختن فرمولها، دستور زبان و شیوه چگونگی ساختن فرمولهای خوشساخت را به ما میدهد.
دکتر اکرمی سپس به معرفی منطق صوری و ضرورتهای آن چون انسجام(consistency)، استحکام(soundness) و کمال(complementary) اشاره کرد و منطق غیر صوری را منطقی دانست که به مطالعه استدلالهایی که در حوزه زبان طبیعی مثل مغالطه صورت می گیرد میپردازد.
وی به تمایز منطق کلاسیک و منطق جدید اشاره کرد و گفت: منطق کلاسیک طبقه ای از منطقهای صوری را در بر می گیرد که در تاریخ منطق جایگاه مهمی دارند و خواصی چون اصل عدم تناقض و قانون طرد شق ثالث در آنها بدون تردید پذیرفته شده است، در حالی که منطق غیر کلاسیک منطقهایی است که حداقل یکی از این اصول را نپذیرفته است. از منطقهای کلاسیک میتوان منطق ارسطویی یا منطق قیاسی یا منطق حدی را مثال زد و از منطقهای غیر کلاسیک می توان به منطق انتزاعی و منطق شهودی و منطق فازی و ... اشاره کرد.
دکتر اکرمی پس از اشاره به تکثر منطقهای گوناگون در عصر حاضر به ضرورتی که از سوی برخی برای ایجاد یک نظریه یا منطق کلی به وجود آمده اشاره کرد و گفت: این تلاشها در همه زمینه ها بوده است ومثلا در زبان شناسی بحث از گرامر کلی که توسط چامسکی طرح شده است مشابه همین بحث است یا بحث از جبر کلی که توسط امثال برکوف در ریاضیات مطرح شده است. در حوزه ارتباطات نیز بحث از پراگماتیزم کلی که هابرماس طرح کرده است به دنبال شرایطی است که باید در رفتار آدمیان باشد تا ارتباطات صورت پذیرد.
وی در ادامه پس از توضیح ریشه های بحث منطق کلی نزد کانت به ظهور آن در عصر جدید در آثار جان ایو بزیو اشاره کرد و گفت: بزیو درتحقیقاتش پیرامون فراسازگاری منطقی به این سوال اساسی رسید که منطق چیست و در جستجوی خود با نیوتن داکوستا چهره شناخته شده فیزیک در برزیل و بنیانگذار مکتب فراسازگاری که در زمینه هوش مصنوعی فعالیت های مهمی کرده است، اشاره کرد و گفت: بزیو تحت تاثیر داکوستا قرار گرفت و به دعوت او به دانشگاه سائوپولو رفت و همانجا دکترا گرفت.
دکتر اکرمی به دیگر عوامل موثر بر اندیشه منطق کلی نزد بزیو اشاره کرد و گفت: مکتب لوف-ورشو که مهمترین جنبش در تاریخ فلسفه لهستان است و در اواخر قرن نوزدهم توسط تواردکسی تاسیس شده است ، تاثیر مهمی بر بزیو گذاشته است. این مکتب را می شود در چارچوب فلسفه تحلیلی بررسی کرد با این اشاره که بر خلاف پوزیتیوسم منطقی که از مکتب وین در آمد، بیشتر به فلسفه سنتی و متافیزیک توجه دارد و بحثهای مهمی درباره متافلسفه و در حوزه های هستی شناسی، معرفت شناسی، منطق و ارتباط این سه انجام گرفته است. دراین مکتب گونه ای شرایط گرایی رادیکال با توجه جدی به هستومندهای انضمامی صورت گرفته است که چهره برجسته آن در ریاضیات لیندن باوم است که جبر او با تارسکی معروف است.
دکتر اکرمی به رومن سوشکو از چهره های نام دار این مکتب اشاره کرد و گفت: ابداع منطق غیر فرگه ای توسط این چهره و کاری که او در موازات با کار سوسور در منطق، جهت تمایز همزمانی و درزمانی کرده است بسیار مهم و معروف است.
وی سپس گفت: بزیو تحت تاثیر این جریانها تلاش کرد که منطق فراسازگار را بفهمد و میان آن و منطق سازگار پیوندی ایجاد کند. او قبل از آشنایی با داکوستا نیز می کوشید که منطقی عام را پایه ریزی کند و اصطلاح منطق مجرد را تحت تاثیر کار ریاضیدانان در جبر مجرد بنا کرد. او از این اصطلاح برای بیان چارچوبی که ویژگی های عام همه منطق ها را در بر می گیرد استفاده می کند. او تلاش می کند که در ساختهای منطقی ساختهای بنیادین مادر را بیابد. او نظریه منطق کلی را نظریهای مطابق روح زمان می داند.
دکتر اکرمی گفت: بزیو معتقد است که از سوی با تکثر گرایی منطقی مواجهیم و از سوی دیگر این تکثر گرایی منطقی برخی را به سمت گرایشهای وحدت گرایی منطقی و برخی را به سمت نسبی گرایی منطقی سوق می دهد، اما وظیفه یک نظریه منطق کلی آن است که اولا تلاش کند که ویژگیهای عام منطق را بیرون بکشیم، ثانیا اینهمانی میان منطق ها برقرار سازیم، ثالثا از منطق های همارز سخن گوییم، رابعا به ترکیب منطقها بپردازیم و خامسا منطق ها را در صورت امکان به یکدیگر ترجمه کنیم.
وی در پایان ضمن اشاره به رهیافتی آرمانگرا تر گفت: مباحث گوناگونی در این بحث طرح شده است و چهرههای مهمی چون کریپکی در آن شرکت جسته اند و پرسش پایانی این است که آیا می شود از یک منطق کلی سخن گفت یا نه و این پرسشی است که همچنان پاسخ نگرفته است و نیازمند تحقیقات بیشتر است.
نظر شما