قصه گو در میان کتابخانه و کتابهایش نشسته بود و قصه زندگی خودش را تعریف می کرد. راستی قصه زندگی یک قصه گو شنیدن دارد. قصه قصه گو خاطراتی بود از سالهایی که در کیهان بچه ها، اطلاعات هفتگی و روشنفکر برای بچه ها می نوشت و در راه شب و قصه ظهر جمعه و داستان هزار و یک شب قصه تعریف می کرد.
عاملی 50 سال قصه گفت و قصه نوشت. قصه هایی از مردم شاد و غمگین و جن و پری و عجایب دنیا... ولی قصه خودش عجیب تر از همه این قصه ها بود. بی مهری هایش که پس از ده ها سال کار دیده بود، تنهایی و بیماری بخش تلخ این قصه و عشق به قصه گویی و ترویج سنت قصه گویی برای بچه هایی که در عصر وسایل ارتباط جمعی، شنیدن را کم کم فراموش می کردند و تنها دیدن را دوست داشتند و شوق کودکانه اش برای قصه گفتن، بخشهای شیرین قصه بود.
از تک تک کتابهای کتابخانه اش و قصه هایی که از میان آنها انتخاب کرده بود خاطره داشت...
البته همان ابتدا تاکید کرد که کتابهای رنگارنگ اش نباید ما را به خیال امانت گرفتن آنها بکشاند که امانت داری در کار نیست وگرنه این همه کتاب را پس از آن همه سال آنجا نداشت.
رفته بودیم تا با عاملی گفتگو کنیم ولی او گفت به خاطر آن بی مهری ها گفتگو نمی کند اما از گفتن دریغ نکرد و بیشتر از چند مصاحبه مفصل حرف زد اما اجازه نداد کلامی از حرفهایش ضبط شود. "بشنوید و بدانید بهتر است!" عاملی از کم شدن و در دوره ای حذف شدن قصه های رادیویی برای بچه ها به شدت انتقاد کرد و گفت بعضی ها می گویند وقتی اینترنت و تلویزیون هست که بچه پای قصه رادیو نمی نشیند! اما او یک قصه ساده و کوتاه را از ده ها CD و وسایل کمک آموزشی و سخنرانی های تربیتی برای بچه ها آموزنده تر و مفید تر می دانست.
اما پایان قصه عاملی هم مثل پایان قصه های هنرمندانی که عمر و زندگی شان را صرف هنرشان می کنند تکراری بود. گفتند دورانت گذشته، تنها ماند، بیمار شد و در روزهای آخر در مراسم بزرگداشتش شرکت کرد و رفت...!
راستی کلاغ قصه حمید عاملی به خانه اش رسید؟
نظر شما