به همین جهت است که در دل فلسفۀ تحلیلی نحلههایی چون: فلسفۀ علم، فلسفۀ هنر، فلسفۀ تاریخ، فلسفۀ اخلاق، فلسفۀ حقوق و فلسفۀ آموزش نضج گرفته اند که یکی از مهمترین اهداف خود را توجیه گزارههای موجود و معانی اصلی در علم، هنر، تاریخ، اخلاق ، حقوق و آموزش قرار داده اند در حالی که در فلسفههای قاره ای با تقسیم بندیهایی از این نوع روبرو نیستیم.
به این تقسیم بندی ایرادهای زیادی وارد شده است پاره ای افراد آن را افراطی و ارزشی قلمداد کرده اند و دیگران فقدان استدلال در همۀ نحله های فلسفه قارهای را تعبیر نادرستی دانسته اند. ما ضمن آنکه تعدادی از این انتقادات را جدی قلمداد می کنیم معتقدیم می توان در یک سطح کلان این تقسیم بندی را پذیرفت و با تکیه بر این نکته فلسفۀ ورزش را البته باید درذیل فلسفۀ تحلیلی جای داد.
هرچند در فلسفه قارهای هم تحلیلهای فلسفی در مورد ورزش وجود دارند فلسفۀ ورزش در دل فلسفه تحلیلی جای دارد. این فلسفه تحلیل مفهومی ایدههای اساسی موجود در علوم ورزشی و فعالیتهای ورزشی و آنگاه توجیه یا ابطال گزارههای ورزشی را مورد توجه قرار میدهد. در یک سطح کلی، فلسفۀ ورزش به تدوین و تنظیم سرشت و اهداف ورزش عطفتوجه نشان می دهد. این فلسفه نه تنها دیدگاههای حوزههای گوناگون ورزشی را گردهم میآورد و از آن طریق به فهم و درک ما از ورزش و نهادهای آن مدد میرساند که دیدگاههای جامع و بنیادینی در مورد خود ورزش ارائه میدهد.
فلسفۀ ورزش البته از روشهای خاصی بهره میجوید موضوعاتی را در برمیگیرد و به دنبال اهداف خاصی است. اما این بدان معنا نیست که فلسفۀ ورزش حوزهای قطعی و بدور از تکثر باشد. به همین جهت چه در حوزۀ روش ، و چه در گسترههای موضوع و غایت مناقشات فراوانی در باب این نوع از فلسفه وجود دارند، اما میتوان گفت که فلسفۀ ورزش روشش تحلیل فلسفی و موضوعش ورزش است.
بدین جهت همانطور که فلسفۀ علم، کار علمشناسی فلسفی را صورت میدهد و به تحلیل مفاهیم، ویژگیهای زبان علم و... میپردازد ورزش شناسی فلسفی یا فلسفۀ ورزش نیز از یکسو وضعیت گزارههای ورزشی و زبان علوم ورزشی را مورد بررسی قرار میدهد و از سوی دیگر از کارکردهای انسانی ورزش سخن می گوید و نقش نهادهای ورزشی را برای آیندۀ بشریت وارسی میکند.
نظر شما