از جمله بحثهای فلسفه دین موضوع نسبت خدا و جهان است. در این راستا عدهای بسی بر این تمایز دست میگذارند درحالیکه پارهای از متفکران دیگر جهان را نمود و نمادی از خدا مدنظر قرار میدهند. "نمی دانم" گرایان هم در این عرصه عرضه وجود می نمایند که معتقدند ما در باب خدا چیزی نمی توانیم بگوییم. بسیاری از فیلسوفان دین معتقدند همه این مناقشات فلسفی – فکری در باب دین و خدای ادیان ابراهمی را می توان ذیل دو عنوان دینی و غیردینی گنجانید. با این همه این تقسیم بندی هم بحث تعریف دین و این را که چه چیز دینی است مطرح می کند.
شکی نیست که دینی بودن را نمیتوان به اعتقاد به خدای واحد منحصر کرد چون در بسیاری از آموزه های دینی چون شینتو یا بودیسم و هندویسم خدایی واحد وجود ندارد. این نکته و نکاتی دیگر باعث شده که تعریف کردن دینی امری بس دشوار بنماید. علاوه بر این در هر دین و همچنین تمدنی که بر اساس دینی خاص رشد و نمود کرده چهرهها و اندیشمندانی هستند که هرچند با هم اختلاف نظر دارند به آنها میتوان صفت دینی بودن را اطلاق کرد و همین امر بر غموض و پیچیدگی مفهوم دینی بودن میافزاید.
مشکل دیگر هنگامی رخ میدهد که به نظام فلسفی لوودویک ویتگنشتاین عطف توجه نشان دهیم. ویتگنشتاین که در فلسفه اول خود تحت تأثیر اندیشههای افراطی حلقه وین و پوزیتیویستها قرار داشت در مرحله بعدی از زندگی فکری خود بر این نکته پای فشرد که زبان به شیوههای مختلفی خود را نشان میدهد که این شیوهها ناشی از شیوههای کاربرد متفاوت مفاهیم هستند و در این میان زبان ادیان هم نمایانگر شکلی از زندگی و شکلی از کاربرد زبان قلمداد میگردند که مانند شیوه علمی و عقلی معتبر هستند.
بدین گونه ویتگنشتاین علیه نظریه تصویری معنای خود به معارضه بر می خیزد که بر طبق آن هر جمله تصویری از جهان است. در نظریه متأخر، او قایل به بازیهای متفاوتی برای زبان است که همه آنها معتبرند چون همه آنها مورد استفاده قرار میگیرند. به نظر وی ما باید به دنبال اشکال گوناگون زندگی باشیم که در این میان دین یکی از این اشکال قلمداد میشود. بسیاری از افراد با پیروی از ویتگنشتاین نحلهای را در فلسفه به وجود آوردند که به نحله غیرواقع گرایی معروف شد. بر طبق این نحله آموزههای دینی لزوماً با مدعیاتی مابعدالطبیعی گره نمیخورند.
در این میان کار ویتگنشتاین را به کار کانت شبیه کردهاند که میخواهد جا را برای عقل محدود کند تا مکان کافی برای دین وجود داشته باشد. هم کانت و هم ویتگنشتاین مخالف ورود مابعدالطبیعه به مضامین دینی هستند و تأکید کانت بر مبنایی اخلاقی برای دین به صورتی دیگر در اندیشه های ویتگنشتاین ظهور و نمود مییابد. در این میان چندین جریان دیگر باعث تقویت غیرواقع گرایی دینی شدند. یکی از این جریانهای جامعه شناسی دینی بود که به جای آنکه بر مباحث مابعدالطبیعی و فلسفی در باب دین تکیه کند به آثار اجتماعی فعالیتها و مناسک مختلف دینی عطف توجه نشان داد. یکی دیگر از علل تقویت غیرواقع گرایی دینی تکثر بیش از اندازه استدلالهایی است که در باب خدا وجود دارند.
علت دیگر هم به این نکته بر می گردد که بر طبق نظر ویتگنشتاین نمی توان شکلی از زندگی را بر شکلی دیگر برتری داد و به تعبیر دیگر معیاری برای رجحان یک شکل از زندگی دینی بر اشکال دیگر وجود ندارد. علاوه بر این این دیدگاه هرگونه عقلانیت دینی را نادیده می گیرد در حالی که ما می دانیم در ادیان مختلف بخصوص ادیان ابراهمی با میزان زیادی آموزهای عقلانی و موجه روبرو هستیم. منتقدان ویتگنشتاین تصریح میکنند که هیچ ایمانی بدون شناخت نمیتواند صورت گیرد درحالیکه وی خواهان زدودن معرفت از چهره دین و ایمان است. با این حال گفتگوی واقعگرایان و غیرواقع گرایان نتایج بسیاری به همراه داشته و ادبیات فلسفه دین را بسی فربه و غنی ساخته است.
نظر شما