مارکوس کوت (Markus Cott) معاونت و مدیر بخش ارتباطات نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ در ایران در گفتگو با خبرنگار مهر، در پاسخ به این پرسش که تعریف شما از حقوق بشر دوستانه چیست، چه معنا و مقصودی از تعبیر دوستانه در انتهای حقوق بشر مراد می کنید؟ گفت: اولاً ترجمه کلمه HUMANITARIAN دشوار است، اما این از هیومانیتی یا انسانیت میآید، و این به معنای حقوق انسانی نیست، بلکه وظیفه انسانی رفتار کردن است، به همین دلیل است که این پسوند در انتهای کلمه اضافه شده و همین جاست که تفاوت میان "حقوق بشر" و "حقوق بشردوستانه" مشخص میشود، چرا که حقوق بشر از حقوق ذاتی افراد انسانی صحبت میکند، در صورتی که حقوق بشر دوستانه از وظیفه عمل کردن به نحو انسانی حتی در شرایط ناگوار و سختیها صحبت میکند.
مارکوس کوت در پاسخ به این پرسش که آیا حقوق بشر دوستانه یا به دیگر سخن وظیفه عمل کردن انسانی ، تا چه اندازه میتواند منبعث از مبانی فلسفی غرب باشد، اظهار داشت : قطعاً حقوق بشر دوستانه و حقوق بشر نقاط مشترک فراوانی دارند که همان ارزش مشترک کرامت انسانی است. اما باید در نظر داشت که وظیفه انسانی رفتار کردن یک وظیفه فردی برای حفظ انسانیت برای خود آن فرد و از سوی دیگر احترام به کرامت طرف مقابل است که آن نتیجه برابری را که کانت مدنظر داشت محقق میکند. یعنی ارزش انسان هنگامی محقق میشود که هر انسانی بتواند به خودش و کرامت خودش احترام بگذارد و همچنین به کرامت طرف مقابلش هم احترام بگذارد و این را قبول کند که دیگران هم کرامت دارند.
وی افزود: پس اگر در حقوق بشر دوستانه شاهدیم که شکنجه یا حمله به غیر نظامیان یا استفاده از روشهای خشونتآمیز ممنوع است، به این دلیل است که کرامت افراد باید حفظ شود و این کرامت یعنی احترام به منافع دیگری و در نتیجه حفظ کرامت خود، چیزی است که در فلسفه کانت به آن تأکید شده است و البته این را هم باید در نظر داشت که منشای این مفاهیم و قواعد به دستورات دینی باز میگردد که میدانیم ادیان مختلف گفتهاند که با دیگران به همان نحو برخورد کن که میخواهی با خودت رفتار کنند و امانوئل کانت این را بار دیگر در سطح بینالمللی مطرح کرد.
مارکوس کوت همچنین در پاسخ به این پرسش که تا چه اندازه شما یک مبنای معرفتی برای چنین اندیشهای قائل هستید؟ آیا صرف گفتن این که تمام انسانها کرامت دارند و باید کرامتشان مورد احترام قرار بگیرد، کفایت میکند؟ یا آنکه باید مبانی معرفتشناسی مورد بحث قرار بگیرد؟ گفت: یکی دیگر از مبانی که در مورد شکلگیری حقوق بشردوستانه میتوان به آن اشاره کرد، بحث احساسات انسانی است. چراکه اگر به نحوه شکلگیری حقوق بشر دوستانه نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که شکلگیری آن از زمانی شروع شد که یک بازرگانی به نام هانری دونان، شاهد فجایع جنگی به نام سولفرینو بود و به لحاظ تأثیر و عمق فاجعه کتابچهای نوشت و تصمیم گرفت به انسانهایی که از این فاجعه رنج میبرند، کمک کند. در آن زمان او به فلسفه فکر نمیکرد و چیزی که او را به حرکت واداشت، احساس درد و رنجی بود که افراد درک میکنند.
وی با تأکید بر این نکته که این احساسات عمیق انسانی مسئلهای است که در بحث کرامت مطرح میشود گفت: همین امر سبب میشود که اولاً دونان پیشنهاد ایجاد کمیته صلیب سرخ را بدهد و از سوی دیگر پیشنهاد تصویب اسناد بینالمللی ناظر بر حقوق بشر دوستانه را ارائه دهد. پس میتوان گفت که هم بحث کرامت انسانی و هم بحث رنج افراد، مبنای شکلگیری حقوق بشردوستانه بودهاند. اگر بخواهیم از دیدگاه فلسفی هم به موضوع نگاه کنیم میتوانم به جمله امانوئل لویناس اشاره کنم که در کتابش به این جمله از کتاب «برادران کارامازوف» اثر داستایوفسکی اشاره می کند که «تو در برابر همه مسئول هستی و بیش از همه نیز». این را در حقوق بشر دوستانه نیز میتوان مد نظر داشت، یعنی فرد نباید با رها کردن بار مسئولیت خود، ادعا کند که دیگران باید کار درست را انجام دهند بلکه پاسخ دادن به درد و رنج انسانها چیزی است که هر کس مسئول آن است واین امر در مورد حقوق بشر دوستانه مصداق دارد.
معاونت بخش ارتباطات نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ در پاسخ به این پرسش که از نظر شما چه نسبتی میان اخلاق و حقوق هست، گفت: در ابتدا باید در نظر داشت که حقوق بشر دوستانه، مبنایی در حقوق طبیعی دارد، زیرا مثل حقوق طبیعی، آرمانگرا و جهانشمول است و وظیفه و قانون جهانشمولی را ایجاد میکند. اینکه امروز شاهدیم که کنوانسیونهای چهارگانه ژنو توسط همه کشورها مورد قبول واقع شدهاند، نشانگر این است که یک اجماعی در کشورهای جهان در مورد این اسناد هست و دلالتگر جهانشمولی آنهاست. حقوق طبیعی که اصولاً بیان کننده اخلاق بوده است، در حقیقت بیانگر اصول جهانشمولی مسئولیت و احترام به یکدیگر است. اما جا دارد که سؤالی طرح کنیم و بپرسیم منظور از اخلاق چیست. من به جای MORALITY از اصطلاح ETHICS استفاده میکنم.
کوت در پاسخ به این پرسش که با این حساب شما چه تفاوتی میان MORALITY و ETHICS قائل هستید اظهار داشت : اخلاق رفتار خوب است در حالی که فلسفه اخلاق مبنای نظری آن رفتار خوب است. یعنی رفتار خوب میتواند یک رویه باشد، اما فلسفه اخلاق بیشتر ناظر به مبنای نظری است که این رویه را مستحکم میسازد. بنابراین اگر حقوق بشر دوستانه را یکسری اخلاقیاتی بدانیم که به پیامدهای عمل نگاه میکند نه به انگیزههای آن و با توجه به پیامدهای عمل آن را تعریف میکند نه انگیزهها، در نتیجه با اجرای حقوق بشر دوستانه ما محیط انسانی ایجاد میکنیم که میتواند به یک نتیجه مثبت برسد و آن نتیجه مثبت پیدایش صلح است. زیرا بر مبنای حقوق بشر دوستانه نابودی کامل دشمن در نظر گرفته نمیشود بلکه مسئله احترام به دشمن مطرح است.
مارکوس کوت در پاسخ به این پرسش که اگر حقوق بشر دوستانه اخلاقی را طرح کنیم آیا نتایج بهتری به دست نمیآوریم؟ به نظر شما کدامیک از رویکردهای اخلاقی در این مسئله میتواند راهگشا باشد، گفت: حقوق بشر دوستانه به هر چهار رویکرد یعنی هنجاری، کاربردی، فایده گرا و فضیلت گرا اشاره دارد. آن چیزی که در فلسفه ارسطو مطرح میشود این است که ماهیت و ذات هر فردی او را هدایت میکند. بنای حقوق بشردوستانه نیز بر احساسات یک فرد عادی که از جنگ میهراسد قرار دارد. همانطور که در بخش پیشین نیز بر احساسات تأکید کردم، همان میل کم کردن و از بین بردن درد و ناملایمات است که انسان را به سمت ایجاد این قواعد میکشاند. اخلاق هنجاری نیز در اصول و قواعد حقوق بشردوستانه نمایان شده است، به گونهای که از قواعد حقوق بشردوستانه این اصول استنباط میشود که باید میان فرد نظامی و غیر نظامی تفکیک قائل شویم و باید میان حمله و صدمات ناشی از آن تناسب ایجاد شود.
وی افزود: در هر صورت تشخیص این موارد و حداقل کردن رنج انسانها آرمانی است که ما میخواهیم به آن برسیم. در زمینه اخلاق کاربردی نیز به روشهایی میتوان اشاره کرد که در طول درگیری مسلحانه تعیین شدهاند و حقوق بشردوستانه میکوشد آنها را محدود کند. اما نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که از لحاظ برخی از سنتهای اخلاقی، انگیزه در ایجاد یک عمل اهمیت فراوانی دارد و انگیزه سبب میشود که یک عمل اخلاقی یا غیراخلاقی تعریف شود. این امری است که حقوق بشر دوستانه به آن نگاه نمیکند و انگیزه در اخلاق بشر دوستانه مثلاً برای شروع یا تداوم یا پایان جنگ اهمیت ندارد. درحالیکه مثلاً در کنوانسیون منع نسل کشی بحث انگیزه هم مطرح شده است.
معاونت بخش ارتباطات نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ در پاسخ به این پرسش که با توجه به اینکه شما نیز کاتولیک هستید و به الهیات مسیحی علاقه مند اید، نقش ادیان الهی را در حقوق بشر دوستانه چگونه میبینید گفت : نخست باید به این موضوع اشاره کنم که اولاً جهانشمول شدن مباحث حقوق بشردوستانه به دلیل این بوده که از سوی اسلام مورد پذیرش قرار گرفت و دین اسلام حقوق بشردوستانه را امری صرفاً برخاسته از غرب یا مسیحیت ندانست و در تحولش نقش داشت. این یکی از تأثیرات عمیق و اسلام در پذیرش جهانی حقوق بشر دوستانه بود، اما سایر ادیان هم در تدوین و شکلگیری حقوق بشر دوستانه داشتهاند.
وی افزود: مثلاً موارد بسیار زیادی در دین یهود میتوان یافت در مورد مسئله حساس بودن به درد و رنج دیگران. یا کمک خیرخواهانه و بدون غرض که به طور مشخص در انجیل وجود دارد و این یکی از عواملی بود که در پیدایش کمیته صلیب سرخ دخیل بود. البته اگر بخواهیم تصویر کلیتری ارائه دهیم باید کلیه ادیان ابراهیمی را در نظر بگیریم. البته باز هم تأکید میکنم که مسئله تعامل اسلام و حقوق بشر دوستانه باعث جهانشمول شدن این قواعد شد. نکته مهمی که در این سه دین مشترک است این است که در هر سه، انسان مخلوق خداوند یکتاست و از این لحاظ همه با هم مشترک هستند و این کمک زیادی به پیشبرد اهداف حقوق بشر دوستانه میکند.
مارکوت کوس در پاسخ به این پرسش که طرح موضوع فلسفه دوستی و تبیین آن تا چه اندازه میتواند در بحث حقوق بشردوستانه راهگشا باشد، گفت: دریدا کوشید برخی مفاهیم را شالودهشکنی کند. او میگوید که دوستی دوستی است، چرا که دوستی است. او با نقل قول از فیلسوفی در قرن سوم میلادی به نام آریوپاگوس می گوید: "دوستان من! در اینجا دوستی وجود ندارد." یعنی پارادوکسی در مفهوم دوستی وجود دارد. دریدا به این پارادوکس در مفهوم دوستی اشاره میکند و از این طریق سعی میکند مرز میان دوست و دشمن را از میان ببرد و این امری است که در حقوق بشر دوستانه هم با آن مواجهیم. یعنی در حقوق بشر دوستانه هم با کمک به دشمنان، در عمل مرز میان مفهوم سنتی دوست و دشمن از بین میرود. یک مسئله دیگر این است دریدا معتقد است در مفهوم سنتی دوستی، رابطه میان مردان در نظر گرفته شده است و زنان در آن در نظر گرفته نمیشوند که این گونهای تبعیض جنسیتی است. درحالیکه حقوق بشر دوستانه با شالودهشکنی از این مفهوم و گنجاندن حقوق زنان سعی میکند زنان را نیز در ترویج حقوق بشر دوستانه دخیل کند.
وی در پایان در پاسخ به این پرسش که آیا فلسفه دوستی را مبنای خوبی برای حقوق بشر دوستانه میدانید گفت : بله، این میتواند مبنای خوبی باشد، به این دلیل که آنچه دریدا مطرح میکند، فراخوانی برای دوستی است که به فلسفه دوستی ترجمه شده است. دریدا همواره میکوشید که مفهوم دشمن را شالوده شکنی سازد. این مسئله هم که در حقوق بشر دوستانه با آن مواجهیم، یعنی مراقبت از فردی که دشمن ماست، نیز یک شالوده شکنی اساسی است. پس اینکه ذهن باید از مفاهیم جاافتاده شالودهشکنی کند و مفاهیم جدیدی را جایگزین کند، میتواند فرد را برای یک احترام به حقوق بشردوستانه ترغیب سازد.
نظر شما