محمود عبادیان: هگل هر حقیقتی را مطلق میداند
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این همایش گفت: نزد هگل هر حقیقتی مطلق است.
دکتر محمود عبادیان، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، در همایش «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» که در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، در مورد « فصل یقین حسی» در کتاب «پدیدارشناسی روح» سخنرانی کرد.
دکتر عبادیان در آغاز سخن مسئله اصلی این فصل از کتاب هگل را مناسبت سوبژه(انسان شناسا) و ابژه(متعلق شناسایی) خواند و گفت: مناسبت سوبژه و ابژه در حرکت از بیواسطگی به وساطت در اولین گامهای دانندگی و وصول به مفهوم کلی از طریق رفع شاخصه های"اکنون" و"اینجا" از اشیاء و پدیدههای محسوس و بازنمایی کلیترین سیر گذر از آگاهی طبیعی یعنی یقین حسی به دریافت، ادراک... در ابعاد مختلف دانندگی تا دانندگی مطلق مباحثی است که در این فصل مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
مترجم «درآمد پدیدارشناسی روح» سپس به جایگاه یقین حسی در کتاب هگل پرداخت و گفت: یقین حسی به مثابه غنیترین شناخت جلوه میکند، زیرا موضوع را در حالت دست نخوردگیش درمییابد. ولی این غنا بهواقع به عنوان بیواسطه انتزاعی، فقیر است، چونکه "حقیقتش صرفاً مبین هستی امر است. عبارت "نیستنده" یا نفی یا غنی و انتزاع، گویای همانگی دیالکتیک هستی و هیچ است؛ البته منظور آن نیست که یقین حسی حاوی یک هیچ در شناخت است. این همانگی هستی و هیچ را یقین حسی نمیتواند با توجه به فکر محض بودنش نشان دهد، چراکه یقین حسی همواره با قطعیت متعین سروکار دارد، با هستی محض در کثرتش که دیالکتیک یقین حسی به آن گذر میکند.
مترجم «هگل جوان در تکاپوی دیالکتیک» سپس به عنصر وساطت در مرحله شناخت حسی اشاره کرد و گفت: نتیجه ضبط کردن حقیقت یک هستی حسی آن است که این"این" به عنوان " اکنون" یا "اینجا" تنها به ازای آن چیزی حقیقی است که در وساطت "غیرـاین" باشد، یعنی"این" به مثابه روز از طریق "غیرـاین" به عنوان شب دارای اعتبار است. گفتۀ نوشته شده تنها از آن رو معتبر است که به مثابهی کلی ادراک شده است که هگل آن را "سادگی وساطت یافته" نامیده است. این نکته به معنای "حد و مرز" است: "همبودگی ساده"کثرت کیفیتها.
دکتر عبادیان سپس با بیان نکاتی پیرامون دیالکتیک در فصل نخست پدیدارشناسی روح، به رویکرد هگل در این فصل به مسئله سوبژکتیویته پرداخت و گفت: صفت مشخصه رویکرد هگل به نقش سوبژکتیویته با توجه به فلسفهی ذهنیتی است که دکارت آن را پایهریزی کرد؛ بهویژه فلسفهی کانت، فیشته و شلینگ سعی دارد هرگونه دانندگی را براساس آگاهی استدلال کند.
وی تأکید کرد: البته گفتنی است که فلسفه آگاهی را با توجه به شرایط امکانات موجود بررسی میکند. پدیدارشناسی هگل ضمن آنکه در امتداد فلسفه اسلاف خود است، ولی مسأله اساسی در اینجا آن است که: او میخواهد فلسفه نه تنها موضوع رفلکسیون (وانگری) باشد، بلکه میخواهد آن را با تمام امکانات تجربی در خود تئوری مشارکت دهد. آگاهی که این تئوری را میپردازد، در مقابل آگاهی که دربارهاش تئوریپردازی کرده و میکند، دیگر بیواسطه نیست. هگل کوشش ندارد آگاهی را از یک اصل اعتلایی استنتاج کند، بلکه سعی دارد راهی بیابد که به آگاهی بیواسطه امکان دهد، وابستگیها و درگیریهایش را دریابد، نسبت به آنها بینش پیدا کند؛ این روالی است که در سراسر مسیر آگاهی تا شناخت (دانندگی) مطلق به چشم میخورد.
وی به مفهوم آگاهی در کتاب هگل اشاره کرد و گفت: آگاهی که پدیدارشناسی روح از آن عزیمت میکند، در عین حال عقل سلیم متعارف انسان بشری است. هگل از خصلت عرضی این عقل سلیم مشترک انسانی آگاه بود، ارزش آن را به عنوان عزیمت در بررسی موضوع پذیرفته بود. این عقل سلیم براین باور است که از دانندگی بیواسطه میتوان اساسی را برداشت کرد که هیچ چیز نمیتواند آن را متزلزل کند. اما پدیدارشناسی روح دیالکتیکی را پیش میگیرد که سعی دارد ناحقیقی بودن عقل سلیم مشترک متعارف را به شیوهای عیان کند که حتی برای خود این عقل سلیم دریافتنی است.
دکتر عبادیان در پایان گفت: هر حقیقتی ماهیتاً مطلق است، خواه آن را بخواهیم یا خیر. این ادعا را معمولاً به آزمون میکشند تا ناموجه بودنش را نشان دهند. هگل میداند و میگوید که ما وقتی مطلق حقیقت را پس میزنیم که حقیقت مطلق نوینی را جایگزین آن میکنیم. هگل از این خاستگاه عزیمت میکند که ما حتی در پیش پا افتادهترین آگاهی (دانندگی) خود همیشه یک وجه مطلق را پیش میگیریم؛ درنتیجه پیش پا افتادهترین آگاهی خود میتواند توقع داشته باشد که حقیقتدار دانسته شود. البته این حقیقت ادعایی ممکن است از کورهی آزمایش نگذرد. اما حضور مطلق آنچنان که پیشگفتار از آن سخن دارد، به صورتی دیده شود که در آن یک ادعا به صورت مطلق برجسته شده است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران: دیالکتیک طریق خاص فلسفه هگل است
دکتر حمید رضا طالب زاده نیز در این همایش تصریح کرد: دیالکتیک طریق خاص فلسفه هگل است.
دکتر حمید رضا طالب زاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران در این نشست به تحلیل «دیالکتیک در تفکر و هگل» پرداخت.
دکتر طالب زاده سخن خود را با اشاره شرطهای شناخت هستیشناختی آگاهی در فلسفه آغاز کرد و گفت: امکان وجودشناختی آگاهی در تاریخ فلسفه بر دو اصل مبتنی بوده است: نخست تعدد عوالم، و دوم تطابق عوالم.
وی در توضیح شرط نخست گفت: شرط اول مبین تفاوت وجودشناختی معلوم از عالم بوده است، زیرا علم صفت ذات اضافه است و بر نسبت عالم به غیر خود دلالت دارد و به همین دلیل تبیین آگاهی بر مبنای یک عالم به تنهایی مقدور نیست.
دکتر طالب زاده شرط دوم را نیز مبین سازگاری میان عالم سوژه و ابژه خواند و گفت: محتوای شرط دوم این است که چنانچه هیچ سازگاری و همانندی میان عالم و معلوم نباشد، علم به معنای انکشاف معلوم برای عالم رخ نمیدهد و در نتیجه آگاهی ناممکن است.
وی از بیان این دو شرط نتیجهگیری کرد: این دو شرط در تاریخ فلسفه بهطور تلویحی مورد قبول فلاسفه بودهاند تا در دوره جدید بحث تطابق عوالم مورد تردید قرار گرفت و متعلق علم به شأنی از شؤون واقعیت فروکاسته شد.
دکتر طالب زاده سپس به بحث از تقلیل رخ داده در فلسفه جدید بهخصوص در شرط دوم پرداخت و گفت: دامنه این فروکاهش به تعدد عوالم نیز سرایت کرد و بعد از کانت و در ایدئالیسم آلمان سوژه محض یگانه بنیاد آگاهی تلقی شد. طبعاً بر عهده این فیلسوفان بود تا امکان استنتاج کثرات آگاهی را از وحدت محض سوژه بهنحو فلسفی و پیشینی تبیین کنند.
وی به نقش هگل در ایدئالیسم آلمانی و رفع این مشکل تاکید کرد و گفت: هگل با انتقاد از استنتاجات فیخته و شلینگ خود به طریق خاصی موفق به این استنتاجات گردید که همان طریق دیالکتیک است. بدین منظور از معقولات ثانیه استفاده کرد که منشأ انتزاع آنها در فلسفه کلاسیک حدود متعارض اشیاء متکثر بود و در بطن خود بر نسبتها دلالت داشت و البته تعارض حدود اشیاء همچون علت و معلوم، حادث و قدیم، واجب و ممکن، محسوس و معقول، کم و کیف و ... با توجه به تعدد منشأ انتزاع قابل رفع بود.
وی در توضیح مفهوم دیالکتیک در اندیشه هگل گفت: هگل به شیوهای معکوس از معقولات ثانیه اعم از فلسفی و منطقی بهره جست و بهجای آن که آنها را از کثرات انتزاع کند کثرات را از آنها استنتاج کرد بدین ترتیب حدود متعارض اشیاء را در معقولات ثانیه مبدأ استنتاج کثرت از وحدت قرار داد و برای رفع تعارض و رفع محظور امتناع تناقض حدود متعارض را در حد سومی که وجه جامع آن دو حد متعارض باشد مستهلک کرد. این طریقه خاص تفکر او که از فلسفهاش لاینفک است دیالکتیک نامیده میشود.
دکتر محمد جواد صافیان، عضو گروه فلسفه دانشگاه اصفهان نیز آخرین سخنران این نشست بود که پیرامون معنای حقیقت نزد هگل با توجه به «پدیدارشناسی روان» سخنرانی کرد.
وی گفت: همه تلاش فلسفی هگل را به اعتباری میتوان تأمل بر حقیقت دانست. پدیدارشناسی روان گرچه بیان سیر آگاهی است از پایینترین مراتب تا بالاترین آن (آگاهی مطلق)، ظهور روان از پنهانترین حالت تا آشکارترین وضع آن نیز هست. مطلق با ظهور خود، حقیقت را آشکار میکند و حقیقت مطلق آشکاری مطلق است به نحو مطلق که نه در منازل و مقاطع راه، که سرانجام تحقق خواهد یافت.
دکتر صافیان گفت: نزد هگل اولا حقیقت از ثبات و ایستایی که نزد فیلسوفان از پارمنیدس و افلاتون تا کانت دارد به امری پویا تبدیل میشود. ثانیا حقیقت با مطلق پیوند میخورد. حقیقت مطلق است و با دانندگی مطلق مرتبط میشود.ثالثا آنکه حقیقت بر خودآگاهی مبتنی است. در مرحله آگاهی حقیقت اساسی ندارد.رابعا آنکه حقیقت عین آشکاری و ظهور است. هگل حقیقت را نفس از پرده برون افتادن نمیداند که خفا و پنهانی را برای خود حقیقت ضروری شمرد و آن را مقدم بر ظهور داند.و بالاخره هگل معنای متافیزیکی حقیقت را بسط میدهد و به کمال میرساند ولی از آن فراتر نمیرود.
دکتر ذاکر زاده: فلسفه هگل منشای جهان را روح میداند
عضو گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، در همایش «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» گفت: در فلسفه هگل منشای جهان روح است.
به گزارش خبرنگار مهر، در همایش «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» دکتر احمد علی حیدری، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، که در بخش نخست این همایش با موضوع «تحلیل پدیدارشناسی روح» بعد از دکتر محمود عبادیان سخنرانی میکرد، پیرامون موضوع « روزها و روزگار پدیدارشناسی» سخنرانی کرد.
دکتر حیدری در این همایش به اختصار به اهمیت کتاب «پدیدار شناسی روح» در مطالعات دانشگاهی آلمانی در باره هگل پرداخت و سپس به شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ویژهای که کتاب در آنها تألیف شده اشاره کرد. وی همچنین تاکید کرد: این کتاب در وهله نخست به منزلهی تحققبخشیدن به طرحی بزرگتر در اندیشه هگل بوده است.
در ادامه دکتر ابوالقاسم ذاکرزاده ، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی تهران به موضوع «جایگاه پدیدهشناسی روح در نظام فلسفی هگل و تأثیر فلسفه هگل پس از مرگ او» پرداخت.
وی با اشاره به این که کتاب «پدیده شناسی روح» در شمار مهمترین کتابهای تاریخ فلسفه است ، گفت: هگل در این اثر روند و سیر دیالکتیکی آگاهی را از ساده ترین مرحله آن تا رسیدن به دانش مطلق که آخرین مرحله توسعه آن است توصیف میکند و همانطور که می دانید توصیف عملی پدیده شناسانه است. ارنست بلوخ ، فیلسوف مکتب فرانکفورت، درباره این کتاب گفته است که آهنگی دیونیوسی دارد و در عین حال از نظمی منطقی نیز برخوردار است . نیکلای هارتمن درباره آن می گوید طرز بیان هگل مناسب با طرز اندیشه اوست .
دکتر ذاکر زاده سپس به شرح مختصر و ساده نظام فلسفه ایده آلیستی هگل پرداخت و گفت: در فلسفه هگل منشای جهان روح (Geist ) است. این روح دارای خرد است، یعنی از اندیشه تشکیل گردیده است و چون زنده است دارای حرکت و تحول است. حرکت و تحول او به صورت دیالکتیک است . در اثر روند دیالکتیکی او، کل عالم به وجود آمده است. این روح همانا خداوند است.
وی تأکید کرد: خرد خداوند شامل کل واقعیتهاست. فلسفه ایده آلیستی هگل شرح ساختار و تحول وجود اندیشمند اوست . او پیش از خلقتِ طبیعت و پیدایش مکان و زمان وجود دارد. بنابراین حرکت و تحول او خصلت منطقی دارد نه مکانی و زمانی. در فلسفه هگل کل امور عالم در حال حرکتاند. هیچ هستی ثابتی وجود ندارد. حتی هستی خداوند پیش از خلقت طبیعت در حال حرکت و تحول دیالکتیکی است. دیالکتیک در فلسفه هگل فقط یک روش و شیوه نیست، بلکه کل مفاهیمی که وجود خداوند و جهان را تشکیل میدهند در روند دیالکتیکی در حال حرکت و تحول هستند و چون اندیشه ما نیز هنگام مشاهده ، حرکت مفاهیم را تعقیب میکند او نیز حرکتی دیالکتیکی انجام میدهد . بنابراین هم حرکت مفاهیمی که عالم را تشکیل میدهند و هم مفاهیمی که اندیشه را تشکیل میدهند دارای حرکت دیالکتیکی هستند. از آنجائی که اندیشه خداوند دارای حرکتی دیالکتیکی است و اندیشه انسان نیز همان حرکت را انجام میدهد ، پس اگر اندیشه انسان به صورت ناب باشد، یعنی به طور دیالکتیکی فکر کند همان اندیشه خداوند است.
دکتر ذاکر زاده در ادامه به مقایسه اجمالی میان هگل و داروین پرداخت و گفت: روند تکاملی در طبیعت در فلسفه هگل با روند تکاملی آن نزد داروین تفاوت دارد. در نظر هگل اشیاء و امور طبیعی به کمال نمیرسند، بلکه مفهومی که ذات آنها را تشکیل میدهد و به صورت ایده است به موازات حرکت و تحول موضوع، روند تکاملی را طی میکند . ایده هیچ گاه مشمول مکان و زمان نمیگردد در غیر این صورت ایده نیست.
وی همچنین به کتاب "پدیدهشناسی روح" هگل اشاره کرد و گفت: هگل این کتاب را از آن رو پدیده شناسی یا جلوهشناس روح مینامد که قصد دارد جلوههای گوناگون آگاهیِ روح را توصیف کند نه خود روح را زیرا تبیین مقولات اصلی روح به عنوان فاعل تجلی در کتاب علم منطق صورت میگیرد. توصیف پدیدهشناسی مشاهدهای بیرونی از جلوههای آگاهی است و مشاهده درونی، در علم منطق ، تجربه روند دیالکتیکی مقولاتی است که روح اندیشنده یعنی خداوند از آنها تشکیل یافته است.
دکتر ذاکر زاده تأکید کرد: آگاهی در روند تکاملی خویش، در هر مرحلهای میان انگاره و جلوه تفاوت میگذارد زیرا انگاره هرچند جلوه به نظر میرسد ولی در واقع جلوه نیست بلکه سراب یا شبح است . این تفاوت گذاردن میان امر حقیقی که همان جلوه است و امر غیر حقیقی که همان انگاره است خصلت اصلی توصیف پدیدهشناسانه است .
وی در پایان به شرح مختصر مطالب کتاب پرداخت.
دکتر کلباسی: فهم پدیدارشناسی بدون درک مبانی روشنگری ممکن نیست
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایش «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» گفت: زمینههای پدیدارشناسی آگاهی را بایستی در نسبت وثیق با عصر منورالفکری و جریان روشنگری اروپا لحاظ کرد.دکتر حسین کلباسی اشتری، دانشیار فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی در این همایش پیرامون «پدیدارشناسی آگاهی: امکانات و محدودیتها» سخنرانی کرد.
دکتر کلباسی در آغاز به بستر پیدایش کتاب «پدیدارشناسی روح » اشاره کرد و گفت: زمینهها و تمهیدات تکوین تاریخانگاری و به دنبال آن پدیدارشناسی آگاهی را بایستی بیتردید در نسبت وثیق با عصر منورالفکری و جریان روشنگری اروپا لحاظ کرد. از این منظر، روشنگری به معنای تحول فهم درباره آدمی و مناسبت او با طبیعت است و از این رو مرکز ثقل تفکر فلسفی، مابعدالطبیعی و زیباشناسانه قرن هجدهم بر نوعی «خلاقیت» درونذهنی مبتنی است که مقوم مقولاتی چون فرهنگ و دین و هنر قرار میگیرد.
وی با اشاره به نقل قولی از فیشته تأکید کرد: از قول فیشته نقل میکنند که فلسفه کامل آن فلسفهای است که تمامی ساحات ممکن آدمی را تبیین کند. فیشته بر آن بود که نسبت به سلف نامدارش، امانوئل کانت به سنت ایدهباوری (ایدئالیسم) وفادارتر است.
دکتر کلباسی در بخش دیگری از سخنانش به نسبت ایده باوری آلمانی و عصر روشنگری اشاره کرد و گفت: سمت و سوی ایدهباوری برآمده از روشنگری، صورت آگاهی کاملی است که گذشته و حال و آینده را به یکدیگر پیوند داده و در ضمیر آن فاعل شناسا «اراده» به تفسیر و تبیین پدیدارها و رویدادها میکند.
وی گفت: صرف نظر از فقرات انضمامی پدیدارشناسی هگل و تفسیر و توجیه او از روند روحی تاریخ، دستکم قدرت و ظرفیت این نوع نگاه که هم عالم را به مثابه کلیتی واحد دیده و هم آن کلیت را در کالبد فرهنگ و دین و سیاست جلوه میدهد، برای عصر حاضر فینفسه دستاورد بزرگی است، این اهمیت و بزرگی نه به معنای تکرار و بازگویی مقام هگل و فلسفه اوست، بلکه به معنای نتیجه کوشش فهم بشر برای خروج از نابالغی خویش به عقیده کانت میباشد، آن نابالغی که در آینه فهم روشنگری، چیزی در حدّ عدم وقوف به ظرفیتهای بالقوه و بالفعل آدمی است.
دکتر کلباسی در پایان گفت: در هر صورت جای پرسش از توانایی پدیدارشناسی آگاهی برای تبیین و توجیه عالمی که با آرمانهای روشنگری فاصله زیادی گرفته، وجود دارد. ما چه با تقدیر نیستانگارانه متافیزیک به روایت نیچه توافق داشته باشیم و چه با آن مخالف؛ نمیتوانیم از حضور مستمر این پرسش طفره رویم که «آیا پدیدارشناسی آگاهی مرحلهای از مراحل پیشرفت روح در کلیت تاریخ است یا به منزله تمامیت خودآگاهی و انحلال اعیان در منطق ماتقدم فاعل شناسا باید تفسیر شود؟»
دکتر پورحسن: هگل قائل به معناداری و معرفتبخشی دین است
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: هگل قائل به معناداری و معرفتبخشی دین بوده است.
به گزارش خبرنگار مهر، دکتر پورحسن در آغاز به رواج بحث معناداری زبان دین در سده بیستم پرداخت و گفت: گرچه شهرت چنان است که مسئله معناداری زبان، گزارهها و مدعیات دینی از دهه بیست سده بیستم مطرح گردید لیکن بررسی نزاعهای متفکران الهیاتی و فلسفی نشان میدهد که این مناقشه یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار در تاریخ تأملات فلسفیـ دینی به شمار میآید.
وی گفت: از دوره تسلط رهیافت الهیات سلبی یعنی نخستین رویکرد در معناداری زبان دین تا واپسین نظریه یعنی کارکردگرایی مثل دیدگاه آلستون از پیروان ویتگنشتاین متأخر، روشهای گوناگون و گاه متضادی در این زمینه ارائه گردیده است.
دکتر پورحسن سپس به تاریخ الهیات مسیحی اشاره کرد و گفت: الهیات سلبی از دوره افلاطون آغاز و با فلوطین به نحو نظاممند پایهگذاری گردید و سپس با گزاره معروف «دیونوسیوس آریوپاگی» مبنی بر اینکه «هیچ سلب و ایجابی را به خدا نمیتوان نسبت داد تبیین و تکمیل گردید. از الهیات سلبی تا الهیات تمثیلی هزار سال گذشت که مهمترین پرسش آکویناس در زبان دین طرح شد. وی در اثر معروفش «جامع الهیات» سؤال میکند که آیا انسان میتواند با زبان متعارف و طبیعی و با محدودیتهای مربوط به عالم انسانی، از دین، خالق، امر نامتناهی و امور متعالی سخن معنادار بیان کرده و کسب معرفت نماید؟
وی گفت: آکویناس ضمن پاسخ مثبت، روش الهیات تمثیلی را یگانه شیوه کسب معرفت و بیان تمثیلی را تنها روش سخن گفتن معنادار درباره دین و خدا برمیشمارد. آکویناس دو روش را در نظریه تمثیل پایهگذاری کرد: تمثیل إسنادی و تمثیل تناسبی.
دکتر پورحسن با بیان اینکه هگل روش تمثیلی را میپذیرد گفت: هگل با بیان این گزاره که زبان دین، اندیشه تمثیلی و استعاری است، به نظریه تمثیلی نزدیک است اما گرایش هگل به تمثیل اسنادی است که خداوند به نحو حقیقی واجد محمولات و صفات بوده و از طریق خداست که سایر موجودات واجد این محمولات میشوند. لذا هگل خداوند را عین وجود تلقی میکند که هدف همه ادیان ایجاد خودآگاهی در انسان برای فهم جدائی از مطلق و کوشش (عبادت و پرستش به باور هگل) در اتحاد با اوست.
وی با تشریح نظر هگل گفت: به زعم هگل آگاهی در درون خود، سبب میشود که خدا را در آن بشناسد و با او اتحاد یابد.به دلیل اهمیت بسیار تمثیل اسنادی است که متفکران مهمی چون فردریک فره اعتقاد دارند که اساس نظریه آکویناس در الهیات تمثیلی بر تمثیل اسنادی است.
دکتر پورحسن سپس به سومین دسته از نظریههای سنتی پیرامون زبان دین اشاره کرد و گفت: سومین روش سنتی، دیدگاه جان دانس اسکوتوس معاصر آکویناس است. کاستیهای الهیات تمثیلی او را واداشت که به اشتراک معنوی یا زبان تک معنا میان زبان انسانی و زبان دین روی آورد. اسکوتوس معتقد بود که ما وحی و دین معنادار و معرفتبخش داریم لذا باید آنها را در ساختار زبانی فهم کنیم . وی نظریه سکوت را که از آگوستین سرچشمه گرفت و تا دیدگاه اشتراک لفظی (equivocal) بسط یافت به طور قاطع رد کرد.
وی در پایان به سه دسته از نظریههای جدید در مورد زبان دین یعنی نهضت پوزیتیویسم، نظریه ابطالپذیری و بالاخره تئوری بازیهای زبانی ویتگنشتاین متأخر اشاره کرد و با بررسی این پرسش که آیا برای هگل مشکل معناداری زبان دین مطرح بود گفت: هگل قائل به معناداری و معرفتبخشی دین بوده و با زبان انسانی میتوانیم سخن معنادار درباره دین و امر متعالی بر زبان بیاوریم.
دکتر محمد رضا بهشتی: هگل مهمترین متفکر حوزه زیباییشناسی است
استاد فلسفه دانشگاه تهران در همایش «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» گفت: تبیین هگل از زیباشناسی و فلسفه هنر او بیتردید دیرپاترین تأثیر را در تاریخ این دو رشته بر جای گذارده است.
به گزارش خبرنگار مهر، عصر دیروز در نشست «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» که به مناسبت دویستمین سالگرد انتشار کتاب برجسته فیلسوف آلمانی در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، دکتر رضا سلیمان حشمت در دومین بخش این نشست با عنوان «تاثیر پدیدارشناسی روح بر تاریخ فلسفه»، به مسئله « تفکر تاریخی هگل» پرداخت.
دکتر سلیمان حشمت با اشاره به دستگاه فلسفی هگل گفت: دستگاه فلسفی هگل اگرچه اولین صورت از تفکر تاریخی یعنی فهم انسان و قیام ظهوری بهمثابه امر تاریخی نیست لیکن قابل فهمترین کوششها در این باره و ذروۀ تمام فرادهش فلسفی غرب و منشاء و منبع تقریباً تمامی آراء و افکار بدیل خود در باب تاریخ بوده است.
وی تأکید کرد: در پدیدارشناسی هگل تاریخ از یک طرف بسط معرفت از عالم طبیعت و برونذاتی یعنی بسط آگاهی به شناسایی مطلق است و از سوی دیگر تجربهای است از خودِ آگاهی یا امر درونذات یعنی فراشدی است که بهوسیلۀ آن انسان به خودآگاهی کامل و وحدت با خویشتن میرسد.
دکتر سلیمان حشمت در ادامه به درسگفتارهای تاریخی هگل اشاره کرد و گفت: هگل در درسگفتارهای خود دربارۀ تاریخ بر آن است تا نشان دهد که پیشرفت بسط آگاهی و خودآگاهی بدانگونه که وی آن را در «پدیدارشناسی» وصف کرده با تاریخ انضمامی انسانیت به مثابه عمل متقابل و سازگاری آزادی و طبیعت در قلمرو مدنی یکی است.
این استاد فلسفه سپس به ویژگی های تفکر تاریخی هگل پرداخت و گفت: تفکر تاریخی هگل فرجامشناسانه و فلسفی است و البته به قسمی خاص میخواهد علمی نیز تلقی گردد و آن را میتوان با انواع دیگر تفکر تاریخی مانند ابن عربی و ابن خلدون، ویکو، آراء طبیعتانگاران تحصلی مذهب، پیروان انسانانگاری دیلتای و وبر و حتی هوسرل و بالاخره تفکر تاریخی هیدگر به عنوان بدیلی برای قسم هگلی آن مقایسه کرد.
دکتر محمد رضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران نیز به زیبایی شناسی وفلسفه هنر در پدیدارشناسی هگل پرداخت و گفت: طرح زیباشناسی و فلسفه هنر در چارچوب نظام دانش او در گذر امر مطلق از مرحله روح مطلق برای رسیدن به مرتبت فینفسه و لنفسه از جمله مباحث بدیع کتاب پدیدارشناسی هگل است. در این مبحث هگل میکوشد تا از دریچه نظام مفهومی خود زیباشناسی و فلسفه هنر را در بستر تاریخی انضمامی مراحلی که آگاهی طی می کند جای دهد.
دکتر بهشتی گفت: هگل پس از پاسخ به ایرادهایی که هشتاد سال پس از بومگارتن بر این دو قلمرو گرفته شده به تقسیم بندی دورانهای هنرمیپردازد و آنها را به سه دوره نمادین، کلاسیک و مدرن تقسیم میکند. او بر آمدن هر یک از این دورانها از دوران ماقبل خود را از دریچه مفهوم آگاهی در مرتبت شهود حسی و فراروی از آن به مرتبت عقل تبیین میکند.
دکتر بهشتی در پایان گفت: تبیین هگل از زیباشناسی و فلسفه هنر او بیتردید دیرپاترین تاثیر را در تاریخ این دو رشته بر جای گذارده است.
دکتر مصلح: فهم هگل ما را به فهم دنیای مدرن نزدیک میکند؛
به گزارش خبرنگار مهر، آخرین بخش از نشست «پدیدارشناسی روح هگل پس از دویست سال» که عصر دیروز در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، به بررسی چگونگی مواجهه اندیشمندان ایرانی با «پدیدارشناسی روح» اختصاص داشت.
دکتر علی اصغر مصلح، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی از سخنرانان این نشست بود که سخنرانی خود را به موضوع «عالم ایرانی و هگل» اختصاص داد.
وی در آغاز به پیشرفتهای صورت گرفته در آشنایی ایرانیان با فیلسوفان غربی اشاره کرد و گفت: سنت آموزش و پژوهش فلسفه غرب در ایران به مرحلهای رسیده که دیگر پرسش از نسبت هر فیلسوف غربی با عالم ما موجه به نظر میآید. این گونه پرسش، و کوشش برای پاسخ دادن بدان نوری بر همه فعالیتهای دیگر میاندازد. کسی که بر خاک تاریخ و فرهنگ ایرانی ایستاده همواره با این پرسش مقدر روبروست که بالاخره بین فیلسوفان بزرگ عالم مدرن با عالم من چه نسبتی وجود دارد. این پرسش در مورد فیلسوفانی چون هگل، کانت، نیچه، هایدگر ضروریتر به نظر میرسد.
وی سپس به تاریخ و نحوه آشنایی ایرانیان با اندیشه های گئورگ ویلهلم فردریش هگل اشاره کرد و گفت: بیش از نیم قرن است که هگل با انگیزههای مختلف مورد توجه و استناد ما ایرانیان قرار گرفته است. اما همچنان این پرسش جدی مطرح است که آیا وجهه نظرات جدیدتری که در چند سال اخیر محرک و مشوق ما به سمت هگل شده است، بهراستی با خودآگاهی و با درک مقام و موقعیت فرهنگ ایرانی پدید آمده؟ ازهگل چه انتظاری داریم؟ افزایش علاقمندی به آثار هگل چه ارمغانی برای فرهنگ ایرانی دارد؟
وی گفت: هگل یکی از بهترین نقاط برای ورود به بستر اندیشهورزی عالم مدرن و محل مناسبی برای پیوند دادن اندیشهورزی سنتی با اندیشهورزی معاصر است. شاید کوشش برای رسیدن به مرحله گفتگوی فعال با عالم مدرن موجهترین دلیل برای پرداختن به هگل باشد. با این وجهه نظر ما در قصد خود برای فهم هگل از پیش غایتی را تعیین نمیکنیم.
در ادامه دکتر علی اکبر احمدی به بحث از «پدیدارشناسی روح از منظر منطق هگل» پرداخت و گفت: هگل به دنبال چاپ اثر دوران سازش، «پدیدارشناسی روح»، کتاب «علم منطق» را در 1816ـ1812 منتشر کرد که عهدهدار نقد منطق سنتی و بیان دیالکتیکی است. اما نکتهای که برای مفسران و شارحان هگل قابل توجه بوده نسبت میان «منطق» و «پدیدارشناسی روح» است.
کریستیان هوفمان از دانشگاه بن نیز در این نشست پیرامون دیالکتیک مدرنیته در پدیدارشناسی روح هگل سخنرانی کرد و گفت: هگل در فصل 6 پدیدارشناسی روح محدودیتهای روشنگری میاندیشد. او نقطۀ ضعف را صورت انتزاعی روشنگری میبیند (مییابد) زیرا روشنگری مقید به محدودیت (تناهی) است، که نامحدودیت روحانی ایمان نقطۀ مقابل دیالکتیکی آن است.
وی گفت: مدرنیته در قرون نوزدهم و بیستم، همچنین در ایران در طول دوران سلسلۀ پهلوی، عمدتاً به معنای این روشنگری انتزاعی عرضه میشد. سپس انقلاب آینده ایران، در تقابل با انقلاب فرانسه در دوران هگل، نه به نام روشنگری بلکه به نام دین به انجام رسید.
نظر شما