سنت به مجموعه باورها، معارف، ارزشها و پیشفرضهای یک فرهنگ اطلاق میشود. این مجموعه البته حاوی چندین ویژگی است: اول آنکه منسجم و هماهنگ است و میان اجزای مجموعه، گونهای یکدستی و انسجام مشاهده میشود. دوم آنکه اجزای آن به مرور زمان همنشینیها ترکیبهای گوناگونی به دست آوردهاند . سوم آنکه مجموعه سنت را میتوان به دو شق کلان عقل و رسم تقسیم کرد.
شکی نیست که سنت از صبغه عقلانیت خالی نیست و در پایهترین مبانی، بسیاری از تعالیم و ارزشهای سنت با عقلانیت خاصی گره می خورند. هر سنت دیدگاهی در باب انسان و جهان عرضه می کند که در این دیدگاه بوضوح و بوفور نقش عقل پیداست . از سوی دیگر هنجارها و رسومی وجود دارند که لایه بیرونی سنتند و سنت در قالب آنها نمود می یابد. آداب و مراسم، طرز پوشش، نوع بناها ، نوع حکومت و شیوه روابط انسان همه نمود این لایه سنت به شمار میآیند.
پارهای از افراد بر این نظرند که سنت از صبغه عقلانیت خالی است و هنگامیکه از سنت پرسش میشود ما از سنت خارج میشویم و با ابزار عقل، سنت را زیر سؤال میبریم. به معنای دیگر نظر این عده بر این است که در داخل سنت نمیتوان از چیستی آن پرسید. اما واقعیت آن است که این ادعا صائب به نظر نمیرسد. ممکن است در داخل سنت گونه خاصی از عقلانیت که پرسیدن خاصی از سنت را سبب می شود موجود نباشد اما در دل سنت مجموعه ای از استدلالها و مدعیات معرفتی موجودند که خالی دیدن آنها از عقلانیت، مدعایی بس بزرگ به حساب می آید.
همان طور که السدیر مکینتایر فیلسوف اخلاق اذعان دارد هر سنتی با عقلانیت ویژه ای پیوند می خورد که ممکن است با عقلانیتهای دیگر متفاوت باشند اما اگر عقلانیت را " نظامی از مدعیات و دلایل " به حساب آوریم در دل هر فرهنگ روحی از عقلانیت موجود است. مهم اما آن است که با تصویر خاصی به سراغ عقلانیت نرویم و مفهوم عقل را بسی فراتر از عقل هر یک از فرهنگها و تمدنهای بشری به حساب آوریم.
دیدار عقل و سنت در این مجموعه جدید البته دیداری بس حساس و مهم است . نقادی سنت به وسیله عقل در اینجا امر بدیهی و واضحی است: هر کجا و هر زمان عقلانیت موجود باشد بوضوح به نقد دست می برد و از این تنها سلاح برنده و تآثیرگذار خود استفاده می کند. اثر عقل و نقادی چنان پررنگ است که عدهای حتی آن را با هویت نقادش می شناسند. واضح است هنگامی که این عقل رودرروی سنت قرار میگیرد رویه سابق خود را ادامه میدهد.
عقلانیت میتواند سنت را بنفکنی و شالودهشکنی کند و سپس با شرحه شرحه کردنش به جستار و کاوش در مؤلفههای آن مشغول گردد. سنتی که پس از این باقی خواهد ماند البته با سنتی که قبل از عمل نقد وجود دارد متفاوت است . این نکته معنای دیگر آن سخن معروف است که هنگامی که از سنت پرسش می کنیم بدان معناست که از سنت خارج شده ایم. شرحه شرحه کردن سنت برای بازسازی مجدد آن و رسیدن به ترکیبها و سنتزهای جدید صورت می گیرد. د
ر عمل نقادی ، پاره ای از اجزای سنت به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه مغفول می افنتد و بر عناصر و اجزایی دیگر تآکید می شود. در این شکی نیست و بر آن ایرادی هم وارد نیست و با این کار مجموعه جدیدی به وجود می آید که می توان آن را " سنت بازسازی شده" نام نهاد.
پیشاپیش از صبغه عقلانیت سنت سخن به میان آوردیم با این تصویر می توان سنت را پل میان عقل و غریزه به حساب آورد. سنت نه آنچنان از عقل تهی است که روی خود را بر آن ببندد و نه کاملا عقلانی است که نقش عقل را بر عهده بگیرد اما سنت بازاندیشی شده بیش از سنت خالص از صبغه عقلانیت بهره مند است.
خلاصه کنیم که پرسش " سنت چیست؟" از بزرگترین پرسشهای جهان اندیشه است . این پرسش بوضوح نشان از پرسش مهمتری دارد: این پرسش که نسبت سنت و عقلانیت از چه قرار است؟ سوالی که ذهن و زبان کثیری از نخبگان جهان معاصر را به خود مشغول داشته است.
نظر شما