به پسرم دروغ نگوئید
نگوئید من به سفر رفته ام
نگویید من از سفر باز خواهم گشت
نگویید زیباترین هدیه ها را
برایش به ارمغان خواهم آورد
به پسرم واقعیت را بگوئید
بگویید به خاطر آزادی تو
هزار خمپاره استعمار
سینه پدرت را نشانه رفته اند
بگوئید: خون پدرت
در تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش
پریشان شده است
بگوئید موشکهای دشمن
انگشتان پدرت را در «سومار»
دستهای پدرت را در «دشت عباس»
پاهای پدرت را در «موسیان»
سینه پدرت را در «شلمچه»
چشمان پدرت را در «هویزه»
حنجره پدرت را در «ارتفاعات الله اکبر»
خون پدرت را در «رودخانه بهمنشیر»
و قلب پدرت را در «خونین شهر»
پرپر کرده اند
اما هنوز ایمان پدرت
در تمامی جبهه ها می جنگد
به پسرم واقعیت را بگوئید
بگذارید قلب کوچک پسرم
- ترک بردارد
و نفرت همیشه ای
- از ظلم ظالمان جهان
در آن ریشه بدواند
بگذارید پسرم بداند
که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند
چرا مادرش نخواهد خندید
چرا گونه های مادربزرگش همیشه خیس است
چرا پدربزرگش عصا به دست گرفته
چرا عموها محبتی بیش از پیش به او دارند
به پسرم بگوئید...
نظر شما