همزمان با کمرنگ کردن رفتارهای روانشناسانه رفتارباور توسط چامسکی و سایر زبانشناسان، نظریه نحوی ساختارگرایان امریکایی نیز مورد بیتوجهی قرار گرفت. ساختارگرایانی همچون هریس (1951) مانند رفتارگرایان از مبنا قرار دادن موجودیّت نظریه به شکل تقلیلناپذیر، امتناع کردند. آنها بر این تأکید داشتند که دستههای نحوی ( مانند عبارت اسمی ( NP ) یا عبارت فعلی ( VP ) به گفتههای بالفعل تقلیل مییابند ( چیزهایی که افراد گفتهاند و می گویند ).
چامسکی در کتاب برجستهاش، "ساختارهای نحوی" میگوید از آنجا که زبان گفتاری، با تمام گستردگی که دارد، تعداد محدودی جمله را شامل میشود لذا به طور ناگزیری تقلیل اتفاق می افتد. زبانشناسان به ساختارهای نظری ای احتیاج دارند که قواعد نهفته در گفتههای بالفعل را به دست آورند تا بتوانند مشخصههای گفته های جدید را حدس زنند. اما به عنوان مثال اگر دسته NP شامل عبارت اسمی باشد که تا به حال گفته نشده باشد زبان گفتاری نمیتواند معنای عبارت اسمی را بهخوبی دریافت کند. ساختارهای پوزیتیویستی ساختارگرایان در باب گونههای نظری به اشتباه هدایت شدهاند.
ساختارگرایان در تلاش بودهاند تا مشخصههای نحوی زبان را در قالب قواعد ویراستاری شدهای با نام " قواعد ساختاری عبارت" جمع آوری کنند . قواعد ساختاری عبارت سعی دارند ساختارهای نحوی ذاتی انواع جمله را شرح دهند و به این شکل با قواعدی ساده می توانند جملهها را بسازند و یا به وجود آورند. بنابراین قاعده S→ NP VP به این معناست که جمله S از عبارت اسمی NP که به دنبال آن عبارت فعلی VP می آید، شکل میگیرد.
چامسکی معتقد است که دستور زبان باید با دسته دومی از قواعد با نام " گشتارها " توانمند شوند. گشتارها بر خلاف قواعد ساختاری عبارت، کلیّت یک جمله ( یا به طور دقیق تر عبارت پرداز) را مدّ نظر قرار میدهند و شرایط را برای به وجود آمدن جملههای جدید از درون جملههای قدیمی فراهم می کنند. چامسکی گشتار مجهول و چگونگی تبدیل یک جمله/ عبارت پرداز معلوم به یک جمله/ عبارت پرداز مجهول را شرح میدهد. به طور مثال در جمله " کیت، مایک را گاز میگیرد " تنها با یک چرخش و تغییر جایگاه عبارات اسمی و فعلی میتوانیم جمله را به جمله مجهول " مایک توسط کیت گاز گرفته شد " تبدیل کنیم.
به اعتقاد چامسکی تنها دستور زبانی که ساختار عبارتی و قواعد گشتاری را توأم داشته باشد میتواند به وجود آورنده یک زبان طبیعی باشد. البته به وجود آوردن به این معنا که بتوان از تمام قواعد در جهت گردهم آوردن و استفاده از تمام جملههای زبان استفاده کرد. به این ترتیب چامسکی به بسط و گسترش گرامری دست زد که با نام دستور زبان زاینده شناخته شد.
از این به بعد دستور زبان نحوی با اهمیت کمتری و در پشت این شکل جدید از دستور زبان قرار گرفت. قواعد گشتاری و ساختار عبارتی درکنار یکدیگر به چامسکی و دانشآموزان و همکارانش اجازه غنی تر کردن زبان را داد. اما نکته ای که همچنان در دستور زبان بدون تغییر باقی ماند، و در اینجا برای ما حائز اهمیت است، این است که قواعد اکتسابی ساختار نحوی جمله ها و عبارات، که به طور گستردهای از زبان گفتاری انتزاع می شود، همچنان در دسته های نحوی وجود دارند.
آن گونه که چامسکی ادعا میکند برتری زبان شامل دانشی از قواعد می شود که در قالب ویژگیهای نحوی جملات قرار میگیرد و اگر آن ویژگیها به گونه ای نباشند که کودکان آنها را به طور مستقیم یاد بگیرند، بلکه به شکلی نهفته و بالفعل در درون زبان وجود داشته باشند، این سوال پیش می آید که کودکان چگونه می توانند آنها را فراگیرند. به این ترتیب کار بسیار مهم آموزش زبان در کودکان بیشتر به یک معجزه می ماند. چگونه یک کودک می تواند میلیاردها قاعده اکتسابی زبان را تنها در ارتباطی که با سایر افراد دارند و در شنیدن سخنان دیگران بیاموزند؟
نظر شما