یکی از بنیادی ترین آفتهای موجود در رشته زبان و ادبیات فارسی که مانع اصلی نواندیشی شده است، همان عادتزدگی و سنگشدگی ذهنی است. این عادتزدگی در چند شاخه و حوزه مختلف نمود آشکار دارد. نخستین نمود آشکار عادتگرایی در دانشکده های ادبیات و در گروههای زبان و ادبیات فارسی دلبستگی به برنامههای ناکارآمد موجود است؛ برنامههایی که در سالهای دور گذشته در شرایطی کاملاً متفاوت نوشته شده و با شرایط اجتماعی زمانِ حاضر همخوانی ندارند، برنامههایی که نمیتوانند بسیاری از نیازهای عمومی جامعه امروز را پاسخ گویند. جامعه ادبی امروز ما نیازمند تعداد زیادی متخصص است که دانشکدههای ادبیات فارسی با شرایط کنونی هرگز قادر به تربیت چنین متخصصانی نیستند. با آنکه سالهاست زمزمه بازنگری اساسی برنامههای رشته ادبیات به گوش میرسد، ذهنهای عادت کرده به برنامههای گذشته، به شیوههای گوناگون در برابر هر تغییری مقاومت میکنند و تن به تحول نمیدهند.
محصولاتی که از دانشکدههای ادبیات و از گروههای زبان و ادبیات فارسی بیرون میآیند بسیار همانند یکدیگرند و برنامههای رشته ادبیات نمیتوانند در بسیاری از حوزههای ضروری متخصص تولید کند مثلاً: ادبیات کودک و نوجوان، ادبیات داستانی، نقد و نظریه ادبی، ادبیات تطبیقی، زبانشناسی زبان فارسی، ادبیات عامیانه و فولکلوریک، ادبیات کاربردی، جامعهشناسی ادبیات و بسیاری دیگر از اینگونه رشتهها. اگر هم کسی در یکی از این رشتهها صاحب تواناییهایی باشد، تواناییهای خود را از طریق فعالیتهای شخصی و علایق فردی به دست آورده است، نه اینکه دانشگاه برای او برنامهریزی کرده باشد. ذهنهای عات زده هم در برابر اصلاح برنامههای موجود مقاومت میکنند و هم در برابر ایجاد گرایشهای جدید. حتی بعضی استادانِ نامدار که بیارتباط با حوزههای معاصر هم نیستند، باز متأسفانه همراهیِ لازم را در تغییر برنامهها ندارند.
از کسی نام نمیبرم ولی گفته برخی از استادان محترم دانشگاه بسیار تأملبرانگیز است. معمولیترین آنها این است که "ما برای ایجاد رشتههای جدید، متخصص نداریم" و این یعنی گرفتار آمدن در همان دایره بسته و تسلسل بینتیجه: گرایش ایجاد نمیکنیم چون متخصص نداریم. متخصص نداریم چون گرایش ایجاد نشده است...
خوانشِ یکسان و تکراریِ متون گذشته از نمودهای عادتزدگی ما در رشته ادبیات است
یکی دیگر از نمودهای عادتزدگی در رشته ما شیوه خوانشِ یکسان، همانند و تکراریِ متون گذشته است. جامعه گذشته ما با شرایط ویژه خود، زیباییشناسی خاص خود را داشت و ادبیات ویژه خود را میطلبید اما شرایط تازه جهانی در همه عرصههای فرهنگ، هنر و ادبیات حضور یافته است و آدمی از نوع دیگر را پدید آورده است. امروزه از یک سو اشتیاق و شیفتگی به نوجویی و نوخواهی در برخی از جوانان ما تا به حدی است که با هر چیزی که بوی سنت بدهد مبارزه میکنند و سر از پا نشناخته خواهانِ عمل به جدیدترین نظریههای فلسفی، هنری و فرهنگی و ادبی هستند و از سوی دیگر عدهای همچنان با دلبستگی به سنتها با مسلمترین دستآوردهای دنیای جدید هم ناسازگاری دارند و هر چیز تازهای را با نگاهی تلخ و بدبینانه مینگرند و در پذیرش هر پدیده نو تردید میکنند.
ضرورت آشکار نواندیشی و نوگرایی در ادبیات معاصر و شیفتگی بسیاری از اهل ادب امروز به نوجویی و نوآوری ادبیات فارسی، گاهی سوءتفاهمی گزنده را هم در پی داشته و داوریهای ناشایستی را در پیوند با ادبیات گذشته ایران باعث شده است. تا آن حد که برخی از خاماندیشان، ادبیات گذشته ایران را مایه سرافکندگی و شرمساری انگاشتهاند...
همچنان تمام تلاشمان این است تا با ابزارهایی سنتی به "نیت مولف" پی ببریم
یکی از دلایل روشن این پنداشتهای نادرست، شیوههای مطالعه، تدریس و بررسی سنتی متونِ گذشته است. بسیاری از دانشکدههای ادبیات ما رو به گذشته دارند و برنامههای درسی رشته ادبیات به گونهای تنظیم شده است که فرصت مناسب برای واکاوی نظریههای جدید ادبی را فراهم نمیآورد. سایه سنگینِ معنییابی متن، بر مبنای همیشگی زندگینامه شاعران و تاریخ ادبیات همچنان بر سر کلاسهای دانشکده ادبیات مانده است. به همین دلیل است که متنهای ارزشمند گذشته در دانشکدههای ادبیات کشور ما معمولاً به یک شیوه خوانده میشوند و استاد و دانشجو تمام تلاشِ خود را به کار میبندند تا به هر صورتی که هست با همان ابزارهای سنتی به "نیت مؤلف" پی ببرند.
امروز دیگر در جوامع ادبی به گونهای گسترده، این نظریه به باور عمومی رسیده است که متن باز را تنها مؤلف (نویسنده و شاعر) معنیگذاری نمیکند، از آنگونه معنیگذاریهایی که خواننده ناگزیر باشد تنها معنیِ مورد نظر او را بپذیرد.
در سدههای گذشته شاعران همچون دانایانِ کل همه متن را در سیطره خود داشتند و خوانندگانِ خود را مانند شنوندگانی گوش به فرمان پند و اندرز میدادند. انگار آمده بودند تا موضوعاتی را که آنان خبر دارند و دیگران نمیدانند آموزش دهند! و خوانندگان هم این فرونشینی را پذیرفته بودند! به همین دلیل خواننده هر جا به متن میاندیشید، بلافاصله در فکر فرو میرفت که آیا مقصود شاعر چه بوده است؟ با چه نیتی سخن را این گونه بیان کرده است؟ و برای دریافت مقصود و منظور او باید چه تدبیری به کار بست؟ پرسشهایی که هنوز هم موقع خواندنِ متن، از نخستین پرسشهایی هستند که به ذهن بسیاری از افراد میآیند. اما سالیانِ سال است که در نهضتی به نام "نقد نو" مؤلفان و شاعران را از آن جایگاه پادشاهی و فرمانروایی بلامنازع پایین کشیدهاند تا به جمهوری برسند. در این جمهوری همه خوانندگان از شهروندانی هستند که حق رأی و نظر دارند و محور تصمیمگیری درباره این جامعه، همه شهروندانی هستند که در دوره معاصر مطابقِ "افق انتظارات" خود، حق رأی و نظر دارند.
استفاده از رویکردهای جدید متونِ کهن را از قفس رویکرد تکراری نجات می دهد
راست آن است که بسیاری از متون ارزشمند گذشته ما، آغوش خود را برای خوانشهای گوناگون و دریافتهای متعدد بازگذاشتهاند و ما میتوانیم با رویکردهای مختلف به سراغ این متون برویم و دریافتهای متنوعی از آنها داشته باشیم. هنگامی که متون گذشته را با رویکردهای جدید، مانند رویکرد فرمالیستی، اسطورهای، ساختارگرایانه، فمنیستی و دیگر رویکردها بازخوانی میکنیم، به دریافتهایی تازه میرسیم که پیش از این نرسیده بودیم، در واقع متن را بازخوانی و در آن معنی آفرینی میکنیم. این شیوه قرائت، متونِ ما را از قفس رویکرد یکسونگرانه و تکراری نجات میدهد و باعث گسترشِ معنا و تنوع دریافت میشود. در آن صورت است که ما باور میکنیم معنیِ نهایی و قطعی وجود ندارد و هر بار میتوان متناسب با افق انتظار و زاویه نگاه، معنی تازهای را در متن جستجو کرد و به عرصه آورد.
حال اگر در تحقیقات دانشگاهی به این نگاههای تازه بیتوجهی بشود، در نوشتههای غیردانشگاهی به آنها پرداخته میشود. ماهیت تحقیقات و نوشتههای دانشگاهی معمولاً علمی، مستند، روشمند و آکادمیک است و نوشتههای غیردانشگاهی کمتر اینچنین اند. نتیجه چه میشود؟ همان میشود که امروزه میبینیم: نوشتههای فراوان که در آنها تازگی نگاه و نوگرایی دیده میشود اما بیشتر آنها غیرمستند، پریشان، سست و همراه با سوءتفاهم هستند و همین نوشتههای غیرعلمی و دچار سوءتفاهم، مرجع و منشأ فهم و دریافت بسیاری از جوانان علاقهمند از مباحث و نظریههای نو میشوند. تخریب زبان برای آشناییزدایی و زبانورزی، اخلاقگریزی برای هنجارشکنی از آشکارترین نمونههای آن است.
ساختمان باشکوه رشته ادبیات فارسی نیازمند یک خانهتکانی جدی است
در چشمانداز تحولات شگفتانگیز جهان معاصر، میتوان همچنان زلزلههای مهیب فرهنگی اجتماعی را پیشبینی کرد و ساختمان باشکوه رشته ادبیات فارسی به یک خانهتکانی جدی و بازسازی اساسی و نوسازی همهجانبه نیازمند است. چند سال پیش، این بنده به کسانی که به بنای کهنه و فرسوده برنامههای ادبیات دانشگاهها دل بستهاند، هشدار داده بودم که زلزلهای در راه است و اگر بخواهند خود را نجات ندهند و همچنان در همین بنای کهنه بمانند، این بنا بر سر آنها فرو خواهد ریخت و امروز آن زلزله از لایههای زیرین بالا آمده و به سطح رسیده است و این ساختمان در حال لرزیدن است.
هماهنگی و همسویی آموزشهای علمی و عملی با نیازهای روز جامعه، یکی از بنیادیترین شیوههای آموزش در همه کشورهای پیشرفته است. شناخت راستین نیازهای زمانه، بازنگری در شیوههای آموزش گذشته، بهرهگیری از ابزارهای تازه و پیشرفته، استفاده از تجربه های موفق دیگران به همراه مخاطبشناسی از عواملی هستند که برای برنامهریزی شایسته آموزشی باید در نظر داشت. شیوههای ناکارآمد آموزشی در رشته های گوناگون در مراکز آموزشی ما روشنتر از آن است که بتوان آن را پنهان کرد. بدیهی است که یکی از عوامل واقعی توسعه نیافتگی در کشور ما همین روشهای کهنه، ناکارآمد و ناساز با نیازهای روز است.
امروزه که مردم ایران با گونههای رنگارنگ امور فرهنگی در سطح جهان روبرو شدهاند، یکی از بنیادی ترین راههای تقویت، استحکام و تعالی فرهنگ معاصر ایران، پیوند استوار این فرهنگ با فرهنگ ارجمند گذشته است و این مهم جز با شناخت ویژگیها و نیازهای دنیای معاصر و ارزشهای فرهنگی گذشته امکان پذیر نخواهد بود.
کهنهگرایی و تهی بودن از خلاقیت آشکارترین ضعف های رشته ادبیات فارسی است
سالیان درازی است که بسیاری از صاحب نظران زبان و ادبیات فارسی از ضعف برنامههای درسی در مقاطع مختلف این رشته نالیده و اشکالات فراوان آن را برشمردهاند اما با وجود همه این اشکالات هنوز برنامه اجرایی شایسته و جامعی برای رفع معایب و نقایص این رشته ارائه نشده است. آشکارترین اشکال و ضعف برنامههای این رشته، کلیگرایی، کهنهگرایی، تهی بودن از ذوق و خلاقیت و نبود گرایشهای تخصصی است و این امر با سادهترین اصول آموزشی نیز در تعارض است و دانش آموختگان این رشته، ناگزیر با اطلاعات کلی و پراکنده، سطحی و معمولاً بدون تخصص ویژه، فارغالتحصیل میشوند.
شیوه گزینش دانشجویان ادبیات فارسی باعث ناکامی داستان نویسان، شاعران و منتقدان صاحب ذوق شده است
کوتاه سخن اینکه بررسی و بازنگری دقیق دروس و ایجاد گرایشهای مورد نیاز جامعه در مقاطع سه گانه کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی از بایسته ترین اقدامات آموزشی است که باید هرچه سریعتر انجام گیرد: متأسفانه در هیچ یک از آزمونهای سهگانه (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری) هیچ امتیازی به خلاقیت های ادبی داده نمی شود. این آزمونها تنها به اطلاعات و دانش متقاضیان توجه دارند، نه به ذوق و بینش آنها. این شیوه گزینش دانشجو باعث می شود که داستان نویسان، شاعران و منتقدان صاحب ذوق و خلاقیت که در آفرینش و تولیدات ادبی موفق هستند، در این آزمونها چندان کامیابی نداشته باشند - مگر تعداد کمی که در کنار خلاقیتها و آفرینشهای ادبی خود، از عهده پرسش های غیر ذوقی هم برآیند - و اگر هم این آفریدگاران آثار ادبی به نوعی از تنگنای آزمونها بگذرند و به دانشگاه راه یابند، در دانشگاه هیچ برنامه ای برای پرورش آنها نیست.
دانش آموختگان ادبیات فارسی از تحولات و متون ادبی 600 سال اخیر آگاهی شایسته ای ندارند
اشکال دیگر برنامه موجود این است که متون درسی رشته زبان و ادبیات فارسی در دوره خراسانی و عراقی و در محدوده قرن چهارم تا هشتم متمرکز شده است و از قرن نهم تا به امروز، تنها در دوره کارشناسی 2 واحد در حوزه سبک هندی و 4 واحد در حوزه ادبیات معاصر در برنامه پیش بینی شده است. به همین دلیل دانش آموختگان این رشته از تحولات و متون ادبی 600 سال اخیر آگاهی شایسته ای ندارند. با آنکه عنوان رشته "زبان و ادبیات فارسی" است اما برنامه های درسی این رشته بر محور ادبیات تنظیم شده و زبان فارسی در سایه و حاشیه قرار گرفته است.
اشکال دیگر برنامههای درسی این رشته، این است که در آن از موضوعات بسیار ضروری و کارآمد که دانش آموختگان این رشته در جامعه خود مسئول پاسخگویی به آنها هستند هیچ خبری نیست. برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: نامه نگاری و مکاتبات اداری، ویراستاری عملی، فن داستان نویسی و شناخت مبانی و عناصر آن، سخنوری، جامعه شناسی ادبیات، ادبیات کودکان و نوجوانان و ...
بی ارتباطی با ادبیات جهان از دیگر اشکالات برنامههای رشته زبان و ادبیات فارسی است. دانش آموختگان این رشته هرگز نه با شاهکارهای ادبی جهان آشنا می شوند، نه با مکاتب نقد ادبی و نه با تأثیر ادبیات ایران و جهان و حتی گاهی نامآورترین شخصیت های ادبی جهان را هم نمیشناسند و بسیاری از اشکالات دیگر.
نظر شما