اگر سر انسانی حرکت کند دو احتمال وجود دارد. ممکن است او به خواست خود سرش را حرکت داده و یا ممکن است بدون اراده شخصی، سرش حرکت کرده باشد. اگر این حرکت به اراده شخصی بوده باشد باز دو احتمال وجود خواهد داشت یا حرکت فعالانه بوده و یا حرکتی غیر فعالانه و پیآمد حرکتی دیگر بوده است. اگر حرکت فعالانه باشد باز دو حالت وجود خواهد داشت. ممکن است شخص از انجام آن هدف و مقصود خاصی داشته است و یا نه، هیچ هدف مشخصی در پشت آن حرکت نبوده است. این مجموعه کوتاه از تباینها و قیاسها سؤالاتی در باب هویت، ماهیت و تنوع عمل را در ذهن ایجاد میکنند.
اگر انسان به صورت هدفمندی سر خود را حرکت دهد ممکن است اهداف گوناگونی را مدنظر دشته باشد. به عنوان مثال شاید در تائید یا نفی چیزی سر خود را حرکت داده است و یا تنها به منظور پراندن یک حشره به سر خود حرکتی داده است. آیا میتوانیم به پیامدهای سببی یا قراردادی یک رفتار فیزیکی به مثابه جزء سازنده عمل، جدا از حرکت ایجاد شده فکر کنیم؟ و یا آیا میتوان گفت یک عمل به شیوههای مختلف قابل تفسیر و تشریح است؟
عمل در سادهترین معنای خود ماهیتی فعال دارد. اما چگونه میتوانیم برابرنهادی برای آن پیدا کنیم و چگونه میتوانیم فعال یا منفعل بودن آن را تشخیص دهیم؟
دانلود دیویدسون در مقالهای در سال 1980 موکداً تصریح کرد که عمل در معنای بنیادیاش دارای یک " عامل " است و " به لحاظ ارادی قابل توصیف " است. فیلسوفان بسیاری در اینکه بین یک " عمل واقعی " و " قصدیت " ارتباط مفهومی مستقیمی وجود دارد با دیویدسون هم رأی بودند. اثبات ارتباط معنایی بین این دو مفهوم نیازمند دقت و بررسی بسیاری است.
در وهله اول مفهوم "قصدیت" پیچشهای زیادی دارد به همین جهت رسیدن به یک تصویر کلی از آن کار پیچیدهای است. و برای برقراری ارتباط بین قصدیت به هدف آینده، رفتار قصدمدار و رفتار با قصدیت مشخص تلاش های بسیاری شده است. در درجه دوم این مفهوم که اعمال انسان تنها با یک قصدیت مشخص قابل توصیف است بهراحتی قابل اثبات نیست. به عنوان مثال همانگونه که دیویدسون میگوید اگر یک عامل با قصدیت خاصی باعث حرکتی شود قطعاً آن حرکت دارای قصدیت مشخصی است، حال اگر در حین این حرکت باعث حرکتهای غیر ارادی دیگری نیز شود تفکیک اینکه آیا این حرکتهای پیامد نیز دارای همان قصدیت هستند امر دشواری است.
بحثهای بسیاری پیرامون این مسئله که آیا دلایل عامل باعث انجام یک عمل می شود وجود دارد. برخی از فلاسفه معتقدند که وقتی از دلایل معمولی که عامل در انجام یک عمل هوشمندانه در ذهن خود دارد صحبت میکنیم در واقع در حال تصریح دلایل انجام عمل از سوی عامل هستیم. برخی دیگر از فلاسفه بر این تأکید دارند که "قصدیت عمل " دارای یک بعد " غایتمند " است که با "هدایت سببی دلایل عامل " قابل تقلیل نیست. البته همچنان این دیدگاه که توضیح دلیل به توضیح سبب منجر میشود دیدگاه غالب است.
طبیعی است وقتی بخواهیم در باب ماهیت عمل صحبت کنیم باید در وهله اول بین اموری که صرفاً برای انسان اتفاق میافتند و اموری که واقعاً از سوی انسان انجام میشوند تمایز درونی قائل شویم. این دسته دوم امور را میتوانیم اعمالی بدانیم که از سوی عامل انجام میشوند. اما چگونه میتوان تفاوت بین این اعمال و اعمالی را که صرفاً اتفاقی و پیشامدی هستند پیدا کرد؟ گاهی اوقات تشخیص این تفاوت چندان دشوار نیست. به عنون مثال یک تحریک ممکن است باعث عطسه، سرفه یا پلک زدن انسان شود. در تمام این حالتها انسان حضور منفعلی دارد. کاملاً طبیعی است که این امور به معنای انجام دادن نیستند اما فیلسوفان متخصصی که در باب عمل نظریه پردازی کرده اند بر این باورند که تشخیص این تفاوت همیشه چندان راحت نیست.
هنری فرانکفورت برای نشان دادن ظرافت موجود در تعریف عمل مثالهای بسیاری از رفتارهای فعال حیوانات وانسانها آورده است. عنکبوتی را در نظر بگیرید که بر لبه سنگی راه میرود، با دقت بسیار به سویی حرکت میکند و قدم از قدم برمیدارد. حرکتهای این عنکبوت نمونه خوبی از حرکت غایتمند محسوب میشوند. یا تصور کنید که تکههای کیک به دستتان چسپیده و شما با حرکت دادن ناخنها و مچ دستتان سعی دارید آنها را به طرفی پرتاب کنید. این رفتارهای فعال شما به معنایی در زمره "عمل " قرار میگیرند.
نظر شما