به گزارش خبرنگار مهر، در کارگاه " نقد نشانه – معنا شناسی" که دیروز یکشنبه در سرای اهل قلم برگزار شد، محمد رضا شعیری به رویکرد نشانه-معنا شناسی در بررسی گفتمان پرداخت.
وی در ابتدای سخنان خود با ذکر مقدماتی گفت: هرجای پای زبان به میان میآید ، رویکرد نشانه-معناشناسی هم مطرح میشود. این رویکردها نقش ابزار را برای تحلیل نظامهای زبانی بازی میکنند. علم نشانه از زمانی که سوسور آن را مطرح کرد تا به امروز دچار تحولات بسیاری شده است. زمانی که این بحث مطرح شد این آرزو به وجود آمد که علمی پدید آید که حیات نشانهها را در دل زندگی اجتماعی مورد مطالعه قراردهد.
وی در ادامه گفت: نشانهشناسی کلاسیک، عناصر را از هم تفکیک میکرد، سپس هرکدام را در یک دسته قرار می داد، بعد به هرکدام یک عنوان اطلاق می کرد و به این ترتیب نظامهای نشانهای شکل میگرفت. نشانهشناسی کلاسیک سیستماتیک عمل میکند. بعدها نشانهشناسی تغییر پیدا کرد که ریشهاش در نظرات یمشلف، زبانشناس دانمارکی است. او بحثی را در حوزه نشانه مطرح میکند تحت عنوان رابطه لازم و ملزوم بین صورت و محتوا. او معتقد بود صورتها که همان دالهای سوسوری هستند و محتوا ها با هم در یک رابطه لازم وملزوم قرار میگیرند و این رابطه در طول یک جریان زبانی ادامه پیدا میکند و از ادامه آن معناهایی به دست میآید. این امر این جرقه را زد که نمیتوان به نشانهها نگاه سیستماتیک داشت.
این پژوهشگر نظریههای ادبی گفت: این نگاه پیوسته به رابطه صورت و محتوا باعث شد که نشانهشناسی از حوزه سیستم وارد حوزه پروسه بشود و اینجاست که بحث نشانهشناسی مدرن یا پسا کلاسیک شروع میشود. نگاه فرآیندی به نشانه باعث میشود که ما نظامهای نشانهای را یک مجموعه جریان یافته بدانیم که این مجموعه در دینامیسم حرکت است که میتواند معنا آفرینی کند.
نویسنده کتاب "مبانی معناشناسی نوین" خاطر نشان کرد: نشانهها در کنار هم قرار می گیرند، با هم ترکیب می شوند و یک پروسه را ایجاد می کنند که این پروسه تولید معنا است. نشانه-معنا شناسی یعنی قرار گرفتن نشانهها در کنار هم ، ترکیب شدن آنها با یکدیگر و قرار گرفتنشان در یک مجموعه زبانی اعم از کلامی یا غیر کلامی، جهت ایجاد یا تولید پروسه معنا. نشانهها در خدمت معنا سازی هستند، نشانه بدون معنا یک بنبست است. امروزه نشانه و معنا با هم در تعامل قرار دارند و همدیگر را کامل میکنند ، بنابراین صحبت از نشانه شناسی صرف یا معنا شناسی صرف درست نیست.
وی ادامه داد: تا زمانی نشانهشناسی بسیار ساختگرا بود، یعنی نشانهها زمانی که شکل میگرفتند خارج از ما و بدون ما حضور داشتند، یعنی وجود نشانه مستقل از وجود تولید کننده و مخاطب بود. اما از 1970 به بعد بحث گفتمان در حوزه مطالعات زبانی مطرح شد. در بحث گفتمانی نمیتوان به تولیدات زبانی به عنوان یک ابژه بیرونی برخورد کرد. در اینجا نظام نشانهای حالت سوبژکتیو به خود میگیرد. بنابراین نظام گفتمانی باعث میشود که ما در فرآیند تولیدات زبانی تولید کننده زبان و مخاطب را در نظر بگیریم و زبان را مستقل از آنها ندانیم.
شعیری گفت: چهار دوره نشانه-معنا شناسی داریم. دوره اول دهه 60 میلادی است که دوره ساختگرایان و کنشی و روایی است. در دهه 70 دیدگاه گفتمانی مطرح میشود. در دهه 80 دیدگاه حسی-ادراکی اوج می گیرد و در دهه 90 دیدگاههای پدیداری و تنشی مطرح میگردند. از سال 2000 تا کنون نیز یک حرکت برگشت به مادیت نظامهای نشانهای شکل گرفته است که در کنار صورت ، مادیت هم مطرح میشود.
وی در ادامه اظهار داشت: در زمینه نشانه –معنا شناسی روایی، پروپ اولین کسی است که بحث روایتشناسی را مطرح کرد. او یک ساختار منظم از یحث روایت ارائه میدهد که در آن حدود 32 عامل را شناسایی میکند که در تمام روایتها حضور دارند و میگوید نظامهای روایی خارج از این 32 عامل ، عمل نمیکند. روایت چیزی است که ما را از یک وضعیت اولیه به سمت یک وضعیت ثانوی سوق میدهد. عبور از این وضعیت اولیه به وضعیت ثانوی نیازمند سلسله اتفاقاتی است که ما به آنها سلسله کنشها میگوییم. این سلسه کنشها دست به دست هم میدهند و وضعیت اولیه را تبدیل به وضعیت ثانویه میکنند.
مؤلف کتاب "تجزیه و تحلیل نشانه-معنا شناختی گفتمان" خاطر نشان کرد: نشانه-معنا شناسی روایی، معنا را امری میداند که مبتنی بر تغییر معناست. یعنی معنا زمانی اتفاق میافتد که تغییر معنا رخ دهد وتغییر معنا زمانی اتفاق میافتد که کنشها رخ بدهند. در نظام روایی کنشی، برای اینکه یک نظام کنش بتواند آنگونه که شایسته است ایفای نقش کند باید از یکی از این سه شیوه استفاده کند. 1. کنش تجویزی 2. کنش القائی 3. کنش مرامی- اخلاقی.
وی ادامه داد: در نظام گفتمانی ، تقابلی که در در نظام کنشی وجود دارد دیده نمیشود. در برابر کنش شوش (از مصدر شدن) وجود دارد. شوش چیزی است که که کنش منجر به آن میشود. به عنوان مثال شخصی که میگوید« از خستگی مردم»، این یک حالت و شوش است چون در اینجا کنشی روی نمیدهد بلکه محصول کنشی است که قبلاً روی داده است.
شعیری گفت: در دوره پساروایی یا پسا ساختگرا، معنا دیگر تابع نظام برنامه مدار روایی نیست. در این نظام معنا اتفاق میافتد بدون اینکه کنشی در کار باشد. این نظام حسی- ادراکی و شهودی است که تبعیت از ساختار نمیکند. این مدل در کتاب " یک عاشقانه آرام" مرحوم نادر ابراهیمی بسیار به کار رفته است که کنش در آن وجود ندارد و نظام، شوشی است و نظام حسی-ادراکی وجود دارد.
وی افزود: از دهه 80 رد پای پدیدارشناسی در نشانهشناسی دیده می شود. یعنی نظامهای نشانهای به نظامهای پدیدهای تبدیل میشود. البته این به معنای انکار روایت نیست. در پدیدارشناسی مطرح می شود که ما آگاهی قبلی خود را در مورد چیزها فراموش کنیم و از صفر شروع کنیم و در مواجه شدن با یک نشانه هیچ دانسته قبلی را دخیل نکنیم. در اینجاست که هر چیز در رابطهای که من با آن چیز برقرار می کنم و در فهمی که که من با آن چیز می توانم داشته باشم معنا میدهد. یعنی چیزها از آن جهت که من آنها را میفهمم ان چیزند نه از آن جهت که از قبل بوده اند. با این وصف است که به نشانه های ناب میرسیم.
نظر شما