شکگرایی فلسفی را باید از تردیدها و شکهای عادی زندگی متمایز کرد. این تمایز اهمیت شکهای فلسفی را برای ما آشکار خواهد کرد. فرض کنیم احمد می گوید که او می داند پرنده ای که بدان نگاه می کند گنجشک است و من باور دارم که اگر احمد بدقت نگاه کند در می یابد که رنگ این پرنده رنگ گنجشک نیست . علاوه بر این من باور دارم که شیوه پرواز این پرنده هم مانند شیوه پرواز گنجشک نیست.
از این جهات دو امر برای شک رخ می دهد اول اینکه رنگ این پرنده رنگ گنجشک نیست و شیوه پروازش شیوه پرواز گنجشک نیست. احمد هم به دو طریق می تواند شک مرا برطرف کند. اول آنکه نشان دهد مدعیات من نادرست است و دوم اینکه نشان دهد حتی اگر مدعیات من درست باشد ربطی به قضیه ندارد. در مورد اول او فی المثل می تواند نشان دهد رنگهای گنجشکها می توانند متفاوت باشند و در مورد دوم هم می تواند فی المثل بگوید که گنجشکها مجموعه روشهایی را در پرواز اتخاذ می کنند و نه روشی خاص را. در این مبنا همانطور که ویتگنشتاین می گوید تردید و شک در بستری که یقین هم وجود دارد رخ می دهد چرا که اگر یقینی نباشد ما نمی توانیم فهمی رایج از تردید و شک داشته باشیم.
اگر ما شک می کنیم بدان جهت است که تصور می کنیم برداشتی یقینی از شیوه پرواز گنجشک و رنگ پرنده داریم. یعنی ما تصوری رایج از جهان داریم که تصور می کنیم این تصور درست است و هر تصویری دیگر را که با آن نخواند تردیدآمیز می یابیم. همان طور که ویتگنشتاین می گوید شک بدون یک غایت حتی تردیدی هم نیست.
در مقابل این تردید رایج و عرفی، شک گرایی فلسفی تلاش می کند به هر طبقه از گزاره هایی که ما تصور و تفکر می کنیم و در معرض تفکرمان قرا دارند شک روا دارد. در این میان یک دسته از گزاره ها مهمتر از دیگر گزاره ها نیستند. از این جهت ما مبنایی نداریم که بر طبق آن بگوییم که امری یقینی و امر دیگر تردیدآمیز و شک بردار است.
شک دکارتی در باب شیطان فریبکار شکی فلسفی است چون ما اگر همیشه در حال خواب باشیم و یا همیشه از سوی شیطان فریب بخوریم مقیاسی برای سنجش این فریبکاری نداریم. به عبارت دیگر شک فلسفی تصورات رایج ما را که برای تردیدهای روزمره مورد استفاده قرار می گیرند مورد سوال قرار می دهند.
معمولاً در عالم فلسفه دو گونه شک گرایی برجسته و پررنگ هستند. نوع اول نسبتی با اندیشه های موجود در آکادمی افلاطون پیدا می کند و به شک گرایی آکادمیک معروف است و این شک گرایی حتی تا دکارت ادامه پیدا می کند. این نوع از شک گرایی تصریح می نماید که که ما واجد گزاره های درست یا موجه نیستیم چون دلایل ما برای داشتن این گزاره ها ناکافی است.
شک گرایی دیگر که به شک گرایی پیرونی معروف است به پیرون متفکر معروف یونان باستان بر می گردد. این شک گرایی تأکید می نماید که حتی اظهار نظر در باب اینکه شک گرایی برحق است نیز بر خطا است. زیرا ما هیچ گزاره ای را در این زمینه نمی توانیم ابراز کنیم. به همین جهت آنها این شک گرایان آکادمیک را نیز دگماتیک می پندارند. به تعبیر دیگر پیرونی ها معتقدند شک گرایان آکادمیک طوری سخن می گویند گویی ما واجد دلیلی برای اثبات شک گرایی هستیم در حالی که در این زمینه چیزی نمی توانیم بگوییم.
نظر شما