از نظر آرنت مدرنیته با « از دست رفتن جهان » ترسیم میشود. او با این توصیف به محدود شدن و یا از میان رفتن کامل حوزه عمومی عمل و گفتار با پررنگ شدن جهان خویشتن و اهمیت دادن به منافع اقتصادی اشاره دارد. مدرنیته عصر اجتماع انبوه و پیروزی بعد حیوانی بر بعد انسانی انسان است. مدرنیته دوره حکومت اداری، نیروی کار ناشناخته، تفوق برگزیدگان و سوءاستفاده از عقاید عمومی محسوب میشود.
مدرنیته عصری است که شکلهای تمامیتخواه دولتی همچون نازیسم و استالینیسم به عنوان نتیجه رسمیت یافتن ترور و جنایت در جهان بروز پیدا میکنند. در این دوره تاریخ به عنوان یک « روند طبیعی » جای خود را به تاریخ به عنوان جایی برای « تصنع عملها و رویدادها » میدهد، « تکثر و آزادی » جایگزین « همفکری و همراهی » میشود، و تنهایی و انزوا جای یکپارچگی و همکاریهای خودجوش را میگیرد.
مدرنیته عصری است که در آن دوران گذشته ارزش خود را از دست میدهد، افراد استانداردهای سنتی خود را فراموش میکنند و در نتیجه باید به دنبال پایههای جدیدی برای ارتباطات انسانی باشند.
این تصور آرنت از مدرنیته است. هر چند که این تصور در نگاه اول کاملاً سفت و سخت به نظر میآید اما باید در نظر داشت که نگاه منفی آرنت به مدرنیته از تجربه تمامیتخواهی در قرن بیستم برمیخیزد و البته آثار او آگاهیها و بینش خوبی نسبت به مشکلات عصر مدرنیته ارائه میدهد.
آرنت در نوشتههای سیاسیاش خصوصاً در کتاب « ریشه های تمامیت خواهی » ادعا میکند که پدیده تمامیتخواهی پیوستگی تاریخ مغرب زمین را از بین میبرد و شمار زیادی از مقولههای سیاسی و اخلاقی ما را فاقد اعتبار میکند. در هم شکستن سنت گذشته ما بعد از رویدادهای اسف بار قرن بیستم و پیروزی جنبشهای تمامیتخواه در شرق و غرب قطعی شد. در استانیلیسم و نازیسم اندیشههای سیاسی قوام یافته و استانداردهای اخلاقی پذیرفته شده بهسرعت از میان رفتند و پیوستگی تاریخ ما نابود شد.
با به وجود آمدن زندانهای سیاسی و کشتارهای دستهجمعی دیگر امکان برگشتن به مفاهیم و ارزشهای گذشته غیر ممکن است. مفاهیم باقی مانده از گذشتگان متأثر از رویدادهای سیاسی مدرن از بین رفتهاند و امروز کار ما بازسازی معنای زندگی بدون اعتنا به سنتهاست. آرنت نیز سعی دارد با حفظ ارزشهای گذشته و نه سنتی معنایی برای زندگی جهان مدرن پیدا کند. به اعتقاد آرنت تنها با ارزشگذاری به گذشته است که میتوان « تأثیرات مرگبار اندیشههای جدید » را کم کرد و تا اندازه ای به شرایط جدید امیدوار بود.
راهحل هرمنوتیکیای که آرنت برای این مشکل به کار میگیرد و سعی میکند با بهرهگیری از آن ارتباط با گذشته را حفظ کند ریشه در اندیشههای والتر بنجامین و مارتین هایدیگر دارد. او در این راستا با بهرهگیری از تاریخ نگاری بنجامین سعی کرد برای دوران حاضر که عصر گسستن از تاریخ است، هویتی پیدا کند. این تاریخنگاری به انسان کمک میکند تا استعدادهای گذشته را کشف کرده و در زمان حاضر دوباره به آنها واقعیت بخشد.
آرنت از اندیشهها هایدگر ایده خوانش ساختارشکنانه فلسفه غرب را گرفت و سعی کرد با تکیه بر آن پوسته سنت را کنار زند و از درون آن معنای واقعی زندگی را بیرون آورد. در نهایت این هرمنوتیک ساختارشکنانه به انسان قدرت کشف دوباره تجربههای ازلیای را که در عصر مدرن فراموش شدهاند میدهد. به این ترتیب انسان کمک میکند تا بتواند سرچشمههای مفاهیم فلسفی را بازیابد.
نظر شما