نیچه اشتیاق به تعالی ارزشی همه ارزشها داشت. با این خیال که به چیزی دست یابد که آن را فرهنگ راستین مینامد. هدف راستین فرهنگ ایجاد نابغه است. به وجود آوردن نابغه از نظر نیچه هدف فرهنگ است و این خود هدف زندگانی است . زندگانی، به معنی غایتشناختی آن هدف مشخصی برای خود ندارد و چنین تصوری از لحاظ فلسفه الحادی نیچه غیرممکن است. ولی ما باید به آن هدفی بدهیم و آن ایجاد زیباترین گل نژاد انسانی است، یعنی نابغه است که ذهنی بهراستی والا و اصیل و مردی به راستی فرهیخته است. این امر در اندیشههای واپسین نیچه به عنوان ابر مرد توصیف شده است. بنا براین فرهنگ راستین اساساً اشرافی است: چنین فرهنگی رشد جانهای آزاد و اشراف راستین ذهن را ممکن میسازد، طالب آنهاست و آنها را تشویق میکند.
نیچه بدان معتقد بود که وظیفه اکثریت این میشود که به اقلیت خدمت کند. بنابراین نیچه این طور تشخیص میدهد که برای امکان دادن به توسعه و پیشرفت نبوغ باید تعداد زیادی از مردمان که بدون شک تصور میکنند با فرهنگ هستند اما هرگز به یک فرهنگ واقعی عمیق دست نیافتهاند از طریق تعلیم و تربیت کوشش زیادی کنند.
در این میان موسیقی وظیفه مهمی در تعلیم و تربیت و به وجود آوردنده مرد با فرهنگ انجام میدهد. هنگامیکه قطعات موسیقی یک استاد در میان مردمی که این چنین مریض و آسیب دیدهاند اشاعه یافت، معنای این موسیقی احساسی درست است که دشمن همه رنجشهای مصنوعی و سوءتفاهمات میان انسان با انسان است: این موسیقی به معنی بازگشت طبیعت و همزمان با آن تصفیه و شکل جدید دادن به آن است. آدمیان از موسیقی یاری میگیرند تا بردگی تصورات ثابت را فرو شکسته به حالت تصاحب یک احساس درست برسند.
نیچه دوره نخستین فرهنگ یونان یعنی فرهنگ سده ششم قبل از میلاد مسیح را بیش از اندازه ستایش میکند پرسش این است که چرا نیچه قرن ششم پیش از میلاد را را به قرن پنجم پیش از میلاد ترجیح میداده است . یک دلیل آن این است که او دوران نخستین فرهنگ یونانی را عصر مردان بزرگ دانسته است. این قرن نیاز مقدماتی فرهنگ واقعی را، به عنوان وسیلهای برای تولید نابغه و انسان بزرگ بر میآورد. مردان بزرگ نمونه، فیلسوفان قبل از سقراط هستند که اشراف و برگزیدگان خرداند.
رهیافت دیونوسوسی ماهیت زندگانی را بدون پرداختن به حکمت غایی و وجود خدا تشخیص میدهد، اما به جای اینکه در بدبینی نومیدوارانه از جهان روی برگرداند، زندگانی را می پذیرد و به آن پاسخ آری میدهد. در اندیشه بسط یافته نیچه - به تجدید و بازگشت ابدی اشیاء بلی میگوید. و این آخرین، شادترین، سرشارترین ومستانه ترین بلی گفتن به زندگانی است.
برای این بلی گفتن البته شجاعت لازم است. در بحث از پدیده دیونوسوسی در جهان تاریخی یونان نیچه شجاعت و قوت را به عنوان ارکان مورد لزوم برای یک پذیرش گامل و سرور آمیز که از تجلیل مستانه و تغزلی به دست آمده عرضه می کند.
البته پدیدار مستی در جنب پرستش کهن دیونوسوسی امری عرضی است، اما اندیشه مرکزی دیونوسوس-کاملترین بلی گفتن به زندگانی آن چنان که هست- به شیوه یی پایدار به وسیله نیچه ، نه تنها در نخستین نوشته ها ، بلکه در فلسفه پیشرفته اش نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
آرزوهای نیچه برای آینده چیست؟ امید او برای آینده فرهنگ مثل همیشه بر پایه تأیید تمام وکمال زندگانی است چنانکه هست (یعنی آن طوری که نیچه آن را می بیند) و پرورش نابغه یعنی ابر مرد به عنوان یک شرط برای به وجود آمدن ابر مرد، یعنی شریف زاده راستین فرهنگ و یا یک فرهنگ متحد اروپایی را تلقین میکند. نیچه یک اروپای متحد را تبلیغ میکند هر چند که وی همزمان با این سخن ، بنیاد ضروری فرهنگ اروپایی یعنی ایمان مشترک فوق طبیعی را انکار میکند.
نظر شما