کارکردگرایی نظریۀ اینهمانی را رد میکند. کارکردگرایان طرفداران نظریۀ اینهمانی را به عنوان تحویلگرایان باریکاندیش به حساب میآورند؛ آنها را به عنوان فیلسوفانی که مایلند امر ذهنی را به امر فیزیکی تحویل دهند و فرو بکاهند به حساب میآورند. کارکردگردایی کاملاً غیرتحویلگرا است و بهجد به تصوری از جهان پایبند است که این جهان شامل سطوح مشخص و غیرقابل تحویل از کیفیات به حساب میآید. با این همه سطوح بالاتر از سطوح پایینتر " مستقل" هستند - سطوح بالاتر نه قابل فروکاستن، نه یکسان شدن و نه حذف شدن به سطوح پایینتر نیستند. گفتهاند سطوح بالاتر نوعاً با سطوح پایینتر "تداخل" ایجاد میکنند و بدان وابستهاند یا با آنها تعیّن مییابند.
کارکردگرایان در رد رفتارگرایی یقین کمتری ندارند. بر طبق نظر رفتارگرایان برای بودن در یک حالت مشخص ذهن باید به تحریکها به نحوۀ خاصی پاسخ داد یا حداقل تمایلی برای پاسخ دادن داشته باشد. تصور یک تمایل که رفتارگرایان نسبت بدان توجه دارند به صورت چشمگیری باریک است. رفتارگرایان به تمایلات به عنوان حالات اصیل و واقعی اشیا نظر ندارند. اگر یک گلدان شکستنی است این به جهت بودن آن در یک حالت مشخص نیست. فراتر از این شکستنی بودن آن صرفاً به جهت حقیقت آن گلدان است که اگر همۀ اوضاع تثبیت شده باشند و آن گلدان به چیزی برخورد کند خواهد شکست. همۀ اینکه در این گلدان کشتی این چنینی وجود دارد به جهت جواب آن به این شرط (مشروط) است. این شرط که "اوضاع تثبیت شده باشند" در نظر گرفته می شود تا "استثنائات" را در نظر بگیرد. به طور مثال این گلدان اگر با حبابی احاطه شده باشد یا با یک چوب پلاستیکی برخورد کند نخواهد شکست.
اگر شما فهم این را که چگونه شیئی که تمایلی ویژه برای شکستن دارد میتواند کم و بیش از اینکه در حالت بهخصوصی باشد ناتوان است دشوار بیایید در این دیدگاه تنها نیستید. با این هم اگر این دیدگاه را به کناری بگذارید تبیینهای رفتارگرایانه از حالات ذهن بر حسب اصطلاحات خودشان نیز آشکارا ناکام هستند. هنگامیکه تلاش میکنیم بگوییم عاملی که حالت مفروضی از ذهن را در اختیار دارد به چه برای عمل کشش دارد ما همیشه ناگزیریم به حالات دیگر ذهن اشاره کنیم.
به طور مثال گرسنه هستید تمایل دارید گوشتی را که جلوی شماست بخورید و این فقط در صورتی است که شما آن را به عنوان یک غذا به حساب آورید . باور کنید خوردنی است و همچنین به اصول گیاهخواران گوناگون باور نداشته باشید. درس اینجا کاملاً کلی و عمومی است . اینکه شما یک حالت مغروض ذهنی دارید شما را به رفتار به روشی خاصی فقط مشروط به حالات ذهنی دیگران سوق میدهد. رویای رفتارگرایانه مبنی بر "کنار گذاشتن تحلیل ذهنی" دسترسناپذیر است.
کارکردگرایان این نگاه را با توجه به این نکته که حالت ذهن حالات کارکردی هستند تأیید میکنند، این حالات کارکردی البته با موقعیتشان در یک شبکۀ علّی پیچیده قابل شناسایی هستند. دردها به طور مثال ممکن است با اشاره به علل نوعی (صدمۀ بافت، فشار بیش از اندازه) تعریف شوند همچنین با روبطشان با حالات ذهن دیگر (آنها به این باور میرسند که شما درد میکشید و میل به پس زدن منشای درد) و نتایج رفتارگرانه (شما بدنتان را به انحای خاصی حرکت میدهید ناله و عرق میکنید).
به درد خود به عنوان دست زدن به دستگیرۀ ماهیتابه فلزی که بر روی یک اجاق گرم شده است توجه کنید در اینجا درد کشیدن شما مستلزم یک حالت خاصی است و این حالتی است که در روابط علّی مناسب با ورودیهای حسی و رفتار خروجی و دیگر حالات ذهنی دیگر نقش ایفا میکند.
حالات ذهنی دیگر خودشان با اشاره به نقشهای علّی شان مشخص میشوند.
نظر شما