۱۸ آبان ۱۳۸۷، ۱۷:۳۲

هاشمی‌رفسنجانی تشریح کرد-2

الزامات عملیاتی و اجرایی سند چشم انداز 20 ساله کشور

الزامات عملیاتی و اجرایی سند چشم انداز 20 ساله کشور

آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره نظام نظارتی سند چشم انداز گفت :وظیفه نظارت بر حسن اجرای سند چشم انداز و سیاست های کلی اصل 44 توسط مقام معظم رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام تفویض شده است که مجمع بر اساس شاخص ها و الزامات و آیین نامه ها ، نظارت را به طور جدی دنبال می نماید.

پرسش: موانع پیش روی تحقق سند چشم‌انداز چیست؟ چگونه باید با آنها مواجه شد؟

پاسخ:موانع موجود در دو بعد داخلی و خارجی قابل احصاست که من قبلاً در خطبه‌های نمازجمعه مفصلاً به آن پرداختم. اجمالاً باید بگویم که مشکلات و موانعی را که به چشم می‌خورد، در مجمع تشخیص مصلحت و در کمیسیونها بررسی کردیم و با توجه به این واقعیات، این سند نوشته شده است. این اشکالات را دیدیم و باید برای این اشکالات فکر شود و اگر فکری نشود، کشور ما نمی‌تواند به آن نقطه مطلوب برسد و نظام نمی‌تواند به رسالت خود جامه عمل بپوشاند.

اولین مانع آن، خصومت استکبار و ضعف تعامل جهانی ماست که ما این خصومت را از ابتدای پیروزی انقلاب داشتیم و همیشه سنگ اندازی کردند و دچار تحریم و حتی جنگ بودیم. استبکار بخاطر خصومت در همه زمینه‌ها برای ما مانع تراشی کرد. تعامل جهانی ما هم بخاطر همین سنگ‌اندازیها در حد مطلوب و ظرفیت ایران نیست. باید بهتر از این تعامل جهانی داشته باشیم و از فضا و امکانات جهان بیشتر بهره ببریم.

دوم، افراط و تفریط و شعاری بودن کارها در بعضی از موارد است. از اول انقلاب تا الان درکشور دچار دو جریان افراطی محدود هستیم، البته بدنه نظام و کشور معتدل است و در راه اعتدال اسلامی حرکت می‌کند. اما تحقیقاً افراطی‌ها در سیاستهای داخلی، سیاستهای خارجی، سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی تأثیر دارند و می‌توانند در مقابل پیشرفت بعضی از برنامه‌هایی که در عالیترین مراحل بالای کشور تصویب شده، سد ایجاد کنند.

سوم وابستگی به نفت و اسراف در مصرف انرژی است. دو موضوع است، ولی چون به نفت مربوط می‌شد، یکجا آمده است. ما وابسته به نفت هستیم، نفت سرمایه‌ای است که مال دیروز، امروز و فردای کشور است. چیزی است که خداوند در زمین ما گذاشته است که باید صرف توسعه شود و نباید صرف مصرف شود. برای مدیریت کشورمان باید از درآمدهایی که خودمان خلق می‌کنیم، استفاده نماییم. البته اگر درست عمل شود، خود نفت آن‌قدر ارزش افزوده دارد که برای ما می‌تواند سرمایه بوجود بیاورد.

بیشتر باید سراغ ارزش افزوده‌ای برویم که در محصولات نفتی ایجاد می‌کنیم. میدان خوبی است.
البته باید به سوی سایر منابع تأمین بودجه کشور برویم. از طرفی بخاطر همین فراوانی نفت گرفتار مصرف انرژی شدیم. شاید خیلی از مردم ندانند که به اندازه کل بودجه ای که صرف کشور می‌کنیم، ازمنابع ارزی‌ صرف مصرف انرژی می‌کنیم که عمدتاً صرف سوخت می‌شود. هیچ کشوری ثروت عظیم و سرمایه بزرگ خود و حق نسلهای آینده خود را این‌گونه مسرفانه خرج نمی‌کند. بخاطر ارزانی، ظلم بزرگی به نفع طبقات متمکّن و به ضرر طبقات محروم می‌شود.

چهارم فقدان احزاب نیرومند است. کشور ما الان حزب زیاد دارد، شاید بیش از یکصد حزب ثبت شده داریم، اما به هر حال دمکراسی ایجاب می‌کند که احزاب نیرومند برنامه خودشان را به مردم بگویند، مردم را آموزش بدهند، مردم را تربیت کنند، با پشتوانه مردم و برنامه‌هایشان که توضیح می‌دهند، قدرت را بدست بیاورند و بعد به وعده‌هایی که به مردم داده‌اند، عمل نمایند. چون فردا دوباره رأی می‌خواهند. این ساز وکار در دمکراسی از ضرورتهاست. در ایران این نیاز دموکراسی وجود ندارد. احزاب هستند، اما کافی نیست.

پنجم، ساختار اداری کهنه است. سازمان اداری ما دهها سال پیش شکل‌ پیدا کرده و هنوز هم همان ادامه دارد و بعد از انقلاب هم بخاطر نیازهایی که داشتیم و نمی‌خواستیم نیروهای قبل ازانقلاب را مثل انقلابهای دیگر تسویه کنیم، نهادهای موازی ایجاد کردیم و امروز ساختار اداری ما واقعاً عالمانه نیست. باید با تجربه دنیا ساختار اداری خود را اصلاح کنیم.

ششم، فساد اداری و عدم وجدان کاری است. در موارد زیادی دیده می‌شود که وجدان کاری در بعضی از نیروهای اداری ما نیست و فساد اداری هم متأسفانه به صورت کم کاری و شکل‌های دیگر وجود دارد. البته نه این مقدار که اغراق می‌شود و همه چیز را بدنام می‌کنند، ولی وجود دارد. باید در یک کشور اسلامی که اساس آن بر سلامت انسان است، از این عیب بری شویم.

هفتم، موازی کاری و وجود نهادهای تکراری است. تقریباً در بسیاری از امور کشور تکرار نهادها و تکرار کارها را دارید. از نیروهای مسلح گرفته تا کارهای وزارتخانه ها، شرکتهای دولتی و مدیریت‌های نهادی موازی‌کاری داریم که پول، نیرو، ساختمان و وقت زیادی صرف آنها می‌کنیم. این موازی کاریها غیر از هزینه‌ای که دارند، خیلی مضر و خنثی‌کننده یکدیگر هستند.

هشتم، کم آبی و عدم کنترل آبهاست. کشور ما کم آب و جزو کشورهایی است که از متوسط باران دنیا برخوردار نیست. به این دلیل ما دچار کم آبی هستیم، زمین فراوان و آب کم و در عین حال اسراف فوق‌العاده‌ای در مصرف آب، بویژه آبهای کشاورزی داریم. چون عمده آبهای مصرفی ما در کشاورزی است. این آبها به قیمت گزاف تهیه، اما خیلی بد مصرف می‌شود. زمینها را باتلاق می‌کنند و از شیوه های مدرن استفاده نمی‌شود. امروز آبیاریهای تحت فشار و علمی و انواع آنچه هست و ما هم داریم، در ایران کمتر استفاده می‌شود. باید در مصرف، مهار و شیرین کردن آب، آنجایی که کم داریم،اقدامات مهمی‌ انجام دهیم. راهکارهایش هم مشخص است. در برنامه‌ها براساس سند چشم‌انداز اینها را دیده‌ایم، این عیب الان در کشور وجود دارد.

نهم مصرف غیرعلمی‌آب است که باید اصلاح شود.

دهم، کویر بسیار زیاد و متاسفانه رو به پیش است. کویر امروز آبادیهای ما را تهدید می‌کند، بعلاوه ضررهایی که از بادهای حامل شنها و نمکهای کویری به خیلی از نقاط کشور ما وارد می‌شود، بسیار بسیار زیاد است. این هم مشکل کشور است که باید همت زیادی در کویرزدایی و جلوگیری از پیشرفت کویر داشته باشیم.

یازدهم، روستاهای کوچک و دور از هم است. کشور ما حدود 65 هزار روستا دارد، حدود 35 هزار روستا بیش از حدود 20 خانوار دارند و بقیه خیلی ریز هستند. اداره مردم در روستاهای کوچک و دور از همدیگر بسیار گران تمام می‌شود. راهسازی، آب بردن، گاز بردن، برق بردن، بهداشت و درمان بردن به این روستاها گران تمام می‌شود. نمی‌توان با قیمتهای اقتصادی اینها را به آنجا برد و مردم هم مشکلات زیادی دارند.

دوازدهم در مسئله روستاها بحث بسیار بسیار سختی داریم و آن خرد بودن اراضی کشاورزی است. اکثر اراضی کشاورزی خوب ما با مقیاسهای نیم هکتار، یک هکتار و دو هکتار است و خانواده‌ها در یک یا دو هکتار زمین کار می‌کنند.

در چنین زمینی نمی‌توان کشاورزی مدرن را اجرا کرد. نمی‌توان در این زمینها از تکنولوژی روز استفاده کرد. آبیاری گران تمام می‌شود، برداشتن محصول گران تمام می‌شود. راه پیدا کردن به این قطعات کوچک گران تمام می‌شود. هم زمین را می خورد، هم مسیر آب را می خورد و هم حمل ونقلش دشوار می‌شود و خیابان‌بندی نمی‌شود. کارهای کشت یکپارچه نمی‌شود. برداشت یکپارچه نمی‌شود، از ماشین آلات مثل کمباین‌ها و چیزهایی که می‌توانند کارها را تسهیل کنند، کم استفاده می‌شود. انبارهای مدرن ندارد، سردخانه‌های مدرن ندارد. این گرفتاری در ایران بسیار جدی است. تا نتوانیم استانداردی در سطح اراضی، مثلاً اراضی 10 هکتار به بالا درست کنیم، کشاورزی ما مدرن نمی‌شود. نمی‌گویم مالکیتها را دست بزنیم، الان از طریق تعاونیها کم کم اجرا می‌شود و مردم فهمیدند و همکاری می‌کنند. الان مجلس لایحه‌ای تصویب و به شورای نگهبان اعتراض کرده است. در مجمع که بحث می‌کنیم، می‌بینیم که واقعاً کار سختی است.

سیزدهم، رشد شهرنشینی و تخلیه روستاهاست. این هم خسارت مهمی برای کشور است. روستا جای تولید و کار خلاق و کم هزینه است. با شرایطی که در روستاها و شهرهای ما حاکم است، جاذبه شهرها بیشتر است و جوانان ما بجای اینکه در روستاهایشان بمانند و آنجا را آباد کنند، به شهرها می‌آیند. البته این وظیفه دولت است که اشتغال مناسب در روستاها ایجاد کند تا این جاذبه برای خانواده‌ها بماند که همه اینها در سند چشم‌انداز دیده شد.

از این بخش که بگذریم، به بخش علوم می‌رسیم که چهاردهمین مورد است. اشکالات ما یکی کاربردی نبودن بخشی از تحصیلات مدارس و دانشگاه‌های ماست. قاعدتاً هزینه‌ای که برای تحصیل مردم می‌شود و دولت می‌پردازد، باید برای هدفی علاوه بر باسوادشدن مردم باشد. یعنی چیز دیگری درنظر باشد که این تحصیل در جایی مشکل کشور را حل کند. الان این تقسیم‌بندی در متون درسی و برنامه‌های درسی انجام نشده و ضعیف است. 10 تا 12 سال پیش کاری را برای تقویت آموزش‌های فنی و حرفه‌ای شروع کردیم که الان پس از سال‌ها می‌بینم پیشرفت جدّی نکرده است. دانشگاه‌هایمان هم این‌گونه هستند. نمی‌توان صنعت کاربردی را برای همه آموزش‌های دانشگاه‌هاذکر کرد.

پانزدهم ضعف تحقیقات است. در حد ضرورت یک کشور در حال توسعه، تحقیق در کشور ما نهادینه نیست. هزینه آموزشی ما، هم در مدارس و هم در دانشگاه‌ها خیلی بالاست. اما تحقیقاتمان ضعیف است. حتی آن مقداری که در بودجه می‌بینیم، آخر سال دیده می‌شود که بخوبی صرف تحقیقات نشده است، البته گاهی هم کم می‌آید. اگر بخواهیم به توسعه یافتگی مبتنی بر دانائی دست یابیم، باید بین 2 تا 3 درصد از تولید ناخالص داخلی را صرف تحقیق و پژوهش نمائیم. در حالیکه الان کمتر از یک درصد صرف می‌شود که آنهم بهینه مصرف نمی‌گردد.

شانزدهم آموزش فنی و حرفه‌ای است که در کشور ما بسیار کم است. بدانید که ضعف بسیار بزرگی است که اقتصاد کشور کمبود کارگر ماهر و عالم داشته باشد. ما سرمایه‌های عظیمی صرف ساختمان‌های صنعتی می‌کنیم و در آنجا بسیاری ازماشین‌های گرانقیمت می‌آوریم و می‌گذاریم، اما آموزش کارگران ما در حدّی نیست که از اینها به اندازه کافی استفاده شود. هرز رفتن سرمایه و مواد اولیه زیاد است. واقعاً امروز ضعف بزرگی از ناحیه عدم آموزش نیروهای کاری در کشور هست که البته بتدریج رو به بهبود است. در گذشته بسیار بد بوده است و الان کم کم دارد اصلاح می‌شود. باید بین مراکز تحصیل و میدان کار ارتباط باشد. دانشگاه‌های ما در محیط دربسته‌ای درس می‌دهند و میدان کار ما هم متصل به دانشگاه‌ها نیست. نه دانشگاه می‌تواند از تجربه این میدان استفاده کند و نه میدان کار می‌تواند از دستاورد دانشگاه استفاده کند، جز بصورت آب باریکی که به زور قوانین است. سال‌هاست فشار می‌آوریم که چند درصد از بودجه تحقیقاتی باید از طریق دانشگاه‌ها مصرف شود که ارتباط برقرار شود، اما انصافاً ضعیف است. همه دانشگاه‌ها باید با میدان مورد نظرشان ارتباط داشته باشند. استاد و دانشجو در میدان حضور داشته باشند و بخشی از آموزش‌ها در میدان کار انجام شود. البته بعضی جاها هست و بعضی جاها نیست و یا ناقص است.

هفدهم فرار مغزها و عدم جذب نیروهای فرهیخته کشور است. این دردی است که هر روز در رسانه‌ها تکرار می‌شود. بسیاری از مغزهای ارزشمند ما الان در بیرون کار می‌کنند و بعضی‌هایشان هم متأسفانه در خدمت دشمنان ما هستند. نمی‌خواهند به دشمن خدمت کنند، می‌خواهند کار کنند و دشمن از آنها استفاده می‌کند. دشمن توری را انداخته و استعدادهای ممتاز و سطح بالای ما را صید می‌کند و می‌برد. از مدرسه و در امتحانات و المپیادها اینها را شناسایی می‌کند و امتیازاتی می‌دهد، یک عده برای تکمیل تحصیل می‌روند و در آنجا جذب می‌شوند. کسانی هم که در داخل هستند، خیلی از فرهیختگان الان جذب نظام نیستند و آنجوری که باید وفادار باشند و یا ما باید آنها را جذب کنیم، انجام نمی‌شود. باید از نیروهایی که کشور برایشان هزینه سنگینی کرده است، استفاده نمود. هر یک از اینها که به اینجا رسیده‌اند، دهها میلیون تومان برایشان هزینه شده است. اگر نتوان از وجودشان استفاده کرد، ظلمی‌ به کشور است. این اشکال واقعی الان وجود دارد. ما باید برای شناسائی، پرورش و بهره‌گیری بهینه از نخبگان کشور برنامه داشته باشیم.

هجدهم، ضعف حرکت اشتغال در کارگاه است. همه نباید در پشت میز و در کارهای ستادی خدمت کنند. این کار راه سعادت اقتصادی را می‌بندد. باید فرهنگ کار و حضور در کارگاه و دست داشتن بر قیچی، درفش، پتک، آچار و ماشین برای بچه‌های ما زیبا و شیرین باشد و خودشان را در میدان کار مثل ماهی در آب ببینند. این فرهنگ در ایران نهادینه نشده است. باید این کار جزو وجود و فرهنگ ما باشد و در آموزش‌هایمان نهادینه شود.

نوزدهم، نرخ بالای بیکاری است. دردی که همگان می‌دانند و راهی جز سرمایه‌گذاری و تأمین امنیت سرمایه و تسهیل کردن کار صاحبان سرمایه و صاحبان هنر کارآفرینی وجود ندارد. ما باید با مقررات و اقدامات شایسته راه ایجاد اشتغال را باز کنیم و فرهنگ کارآفرینی را توسعه دهیم.

بیستم، ضعف بهره‌وری و در کنار آن ضعف صادرات است. سرمایه‌ایی که به نسبت در دانشگاه‌ها، صنایع، کشاورزی، سدها، راهها، بندرها و همه چیزهایی که داریم، گذاشته‌ایم، بهره‌وری ما در مقایسه با کشوری مثل ژاپن بسیار پایین است. یعنی اگر ژاپن از هر صد سرمایه، بیست مورد برداشت می‌کند، ما 5 مورد برمی‌داریم. این همه سرمایه و اینقدر بهره‌وری پایین داریم. نتیجه‌اش این می‌شود که محصولات ما اقتصادی نیست. نتیجه‌اش این می‌شود که وقتی تعرفه واردارت آنها را ضعیف می‌کنیم، می‌توانند محصولات ما را از رقابت در میدان بیرون کنند. اگر تعرفه را بالا ببریم، اینقدر کالاهای خارجی را از طریق قاچاق و با ریسک 30 درصدی می‌آورند و محصولات ما را از میدان بیرون می‌کنند. اشکالش در بهره‌وری است. باید روی بهره‌وری خیلی بیش از این تکیه کنید.

بیست و یکم، تورم است که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا امروز داد همه مردم را در آورده است.

بیست و دوم، ضعف سرمایه‌گذاری داخلی است. بسیاری از سرمایه‌هایی که می‌تواند مولد، کارآفرین و در رونق اقتصادی مفید باشد و کشور را به رونق اقتصادی برساند، تبدیل به سرمایه‌های انگلی می‌شود که در قاچاق کالا و در کارهای خلاف شرع، در سطح بورس‌بازیها ظاهر می‌شود و به طرف التهاب در سکه، زمین، موبایل، مسکن و ... می‌رود. اینها مثل دملی سر باز می‌کنند و جایی را چرکین و خراب می‌نماید. این مسئله بخاطر این است که سرمایه جذب کارهای درست، مولد و کارآفرین نمی‌شود.

بیست و سوم، عدم جذب سرمایه‌های خارجی است. بالاخره همه کشورهای خارجی مثل آمریکا و اروپا زندگی پر رونق آنها متکی به سرمایه‌هایی است که از خارج می‌آید و تبادل سرمایه می‌کنند. این تجربه بشری است. نباید راه ورود این سرمایه‌ها را به روی کشور ببندیم و نگذاریم سرمایه‌های خارجی وارد کشور شوند. البته ما در مجمع تشخیص مصلحت راه را باز کردیم. متأسفانه با اینکه سال‌ها از مصوبه مجمع تشخیص مصلحت می‌گذرد، هنوز خوب اجرا نشده است.

بیست و چهارم، فقر و نابرابری است. بخشی از جامعه ما فقیر هستند و نابرابری هم واقعاً وجود دارد. مردم از منافعی که حق خودشان است، محرومند. ضررهای فکری، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم یک دنیا بحث را می‌طلبد.

بیست و پنجم، حجم بزرگ دولت و یارانه‌های غیرعادلانه است. دولت ما بیش از اندازه معقول بزرگ است. دولت نباید خیلی از کارها را انجام دهد. باید تصدی‌گری را به مردم واگذار کند. آنها با انگیزه‌های شخصی که پیدا می‌کنند، خیلی بهتر از دولت اداره می‌کنند. در ایران بعد از انقلاب بخاطر شرایطی که آن موقع بود و به خاطر روحیه‌های انقلابی که بود و بخاطر تاثیری که انقلابیون ما از تبلیغات مارکسیستی داشتند، گرفتار این مشکل شدیم و هنوز هم این زخم و سم در پیکر اقتصاد ما وجود دارد و باید به تدریج آن را بیرون کرد. البته معمولاً خصوصی‌سازی دچار اشکالاتی است که باید نسبت به رفع آنها اقدامات شود. یارانه‌های غیرعادلانه دولتی هم مشکلی بر مشکل‌هاست. بسیاری از یارانه ها هوشمندانه نیست و در جهت درست حرکت نمی‌کند. به فقرا نمی‌رسد. به نیازمندان نمی‌رسد. به مسرفان می‌رسد و تخریب کننده است و در جامعه ما وجود دارد.

بیست و ششم، ضعف بخش خصوصی است. بخش خصوصی ما در حد کشور وسیع ایران، نیست و ضعیف است. امروزه بسیاری از کارهای بزرگ دنیا که بسیار پررونق است، با بخش خصوصی انجام می‌شود. صنایع مهم، بانک‌ها، بیمه‌ها، ساخت اتوبان‌ها، بندرها، سدها وهمه این کارهایی که الان دولت می‌کند، در دست بخش خصوصی است. متروی یک شهر را با امکاناتی که از بانک‌های خصوصی می‌گیرند، می‌سازند. از درآمد مترو اصل و فرع طرحشان را در می‌آورند، سودشان را می‌برند و باری از دوش دولت بر می‌دارند. پارکینگهای شهر در دست بخش خصوصی است. در ایران متاسفانه بخش خصوصی نیرومند نداریم. خیلی از کارها را دولت باید عمل کند و بعد مشکلاتی برای دولتها بوجود می‌آورد و مردم را متوقع می‌کند که دولت جوابگوی از سیر تا پیاز مسایل باشد. حتی اشتغالزایی وظیفه بخش خصوصی است. اگر بخش خصوصی با رونق و زنده‌ای داشته باشیم، می‌تواند تحت نظارت دولت اشتغالزایی نماید.

بیست و هفتم، صنعت بیمه و بانک در کشور ما بسیار ضعیف است. بیمه هزینه‌ای برای هیچ کس ندارد. بیمه فقط آرامشی به جامعه می‌دهد و مردم حاضرند برای آرامش و کم کردن ریسکشان هزینه بیمه را بپردازند. در بیمه، بخصوص بیمه‌های اتکایی ضعیف و هنوز به خارج از کشور متکی هستیم. بانک‌های ما هم خیلی کمتر از یک بانک فعال و با رونق کشورهای پیشرفته، عمل می‌کنند. بانک‌ها باید آنچنان فعال باشند که تا آخرین قطرات موجودی پولی را که در جامعه هست، جذب و به طرف کارهای مولد و سازنده هدایت کنند. یعنی هر کسی که متقاضی وام مؤثر است، فوری بگیرد و هر کس که پولی دارد، بتواند بگذارد و سودش را ببرد. الان جریان واقعاً این‌گونه نیست وکند است. چرا وقتی یک بانک خصوصی پیدا می‌شود، به این وسعت رشد می‌کند واینقدر سود می‌برد و اینقدر سهامش بالا می‌رود؟ برای اینکه کارآیی بخش خصوصی را دارد. این اشکال در سازمان بانکداری ما واقعاً جدّی است و مردم دارند هزینه ناکارآمدی بانک‌ها را می پردازند.

بیست و هشتم، عدم توازن منطقه‌ای است. مناطق جغرافیایی ما یک نواخت نیست. از لحاظ طبیعی هم یک نواخت نیست. جایی هست که هزار میلی متر یا 2000 میلی متر باران و در جایی هم 50 میلی متر باران داریم. جایی امن و جایی ناامن است. جایی به مراکز خدمت نزدیک و جایی دور است. اختلافات طبیعی داریم. آمایش سرزمینی باید این مسایل را حل کند و بگونه‌ای عمل کنیم که این مناطق توازن پیدا کنند. اینهایی که من عرض می‌کنم، چیزهایی است که در چشم‌انداز برنامه بیست ساله دیده‌ایم. یک وقت نپرسید که اینها چیست؟ اینها را بررسی کرده‌ایم و نوشته‌ایم. برای همه اینها راهکار هست. قانون وجود دارد و اگر هم نیست، تهیه می‌کنند.

بیست و نهم، رواج مواد مخدر است که یک بلای خانمانسوز برای کشور ماست. امروزه میلیونها نفر از مردم و خانواده‌هایشان را گرفتار کرد و هزینه سرسام‌آور اتلاف ارز را داریم. چون اینها با ارز وارد می‌شوند. هزینه سرسام‌آور مبارزه با اینها را داریم. این همه شهید و مجروح که نیروی انتظامی و دیگران می‌دهند و این همه هزینه‌ای که دادگاه‌ها و زندان‌های ما متحمل می‌شوند، برای جریان شومی است که مقداری وارداتی و مقداری هم شاید از اشکالات گذشته است. انصافاً در این بحث مشکل داریم و باید این را حل کنیم.

سی‌ام، تهدید بنیاد خانواده است. از امتیازات اسلام و کشورهای اسلامی و ایران این است که خانواده مهم است و بنیان جامعه ما از خانواده اعتبار می‌گیرد و هنوز هم به شکر خدا چنین است. ولی شما اخبار جسته گریخته‌ایی از اشکالاتی که در خانواده‌ها پیدا می‌شود، می‌شنوید. چه مواد مخدر، چه مسایل اخلاقی و چه مسایل دیگر بنیاد جامعه را ضعیف می‌کنند و این یعنی تیشه زدن به ریشه جامعه.

سی و یکم، ضعف تأمین اجتماعی است. تأمین اجتماعی باید بگونه‌ای در کشور باشد که بچه‌ایی که متولد می‌شود تا آخر عمرش تأمین باشد. اگر بیکار است، بیمه بیکاری بگیرد. اگر افتاده شد، بیمه از کارافتادگی بگیرد. اگر بازنشسته شد، تا آخر عمرش تأمین باشد و این تأمین اجتماعی کامل است. اگر مریض شد، درمانش هیچ مشکلی نداشته باشد. این کار در کشور ما ضعیف، ولی رو به رشد است. الحمدلله مدتی است که دارد جلو می‌رود. ضعف بیمه‌های درمانی، بخصوص مشکلات بیمارستانها ناشی از نبودن بیمه خوب است. اگر بیمه عالمانه‌ای در کشور باشد، هیچ بیمارستانی مشکل نخواهد داشت. چون مریضی که وارد می‌شود، بیمه است. هزینه درمانش را بیمه می‌پردازد و پزشک رابطه مالی با مریض ندارد. بیمارستان رابطه مالی با مریض ندارد. همه استاندارد کارشان را بالا می‌برند. ولی این بیمه الان خیلی کمتر از حد لازمش است.

سی و دوم، کم توجهی به محیط زیست است. در شرایطی که کشوری که به طرف ضعف می‌رود و سوخت فسیلی در آن زیاد مصرف می‌شود، این مشکل وجود دارد. بخصوص جاهایی که باید پشتیبان محیط زیست ما باشند. مثلاً نباید به جنگل‌ها آسیب برسد که آسیب می‌رسد. به آبها و خیلی جاهای دیگر آسیب می رسد.

سی و سوم، عدم شفافیت لازم اطلاع رسانی است. این یک درد بنیادی است که باید فکری برای آن کرد.

پرسش:مهندسی جدید درباره سند چشم‌انداز که جناب‌عالی پیش از این به آن اشاره نموده‌اید، چیست؟ آیا گامی در این راستا برداشته شده است؟

پاسخ:سیاست های کلی نظام به عنوان محور کار و قوانین برنامه و بودجه و تصویب‌نامه‌ها و سپس احکام نظارتی، بخصوص نظارت رهبری که فعلاً به مجمع تشخیص مصلحت نظام واگذار شد، ارکان این مهندسی هستند. با تنظیم روابط بین آنها و تعیین سهم هر یک از این مهندسی کامل می‌شود.

پرسش:ضمانت اجرای سند چشم‌انداز چیست؟ نظارت بر اجرای آن برعهده چه فرد یا نهادی است؟ آیا در الزامات سند از آن بحث شده است؟ چه راه‌کارهایی برای نظارت دقیق و مستمر، پیشنهاد می‌کنید؟

پاسخ:ضمانت اصلی اجرای سند چشم‌انداز وجدان عمومی است. یعنی همه باید در جهت اجرای آن برنامه‌ریزی و حرکت کنیم. در وهله بعدی آیین‌نامه نیم‌بندی است که مجمع تشخیص در زمان دولت آقای خاتمی تصویب کرده بود که اگر به آن هم عمل شود، رضایت‌بخش است.

نظارت بر حسن اجرای سند چشم‌انداز هم طبق قانون اساسی برعهده رهبری است. نیازی به بحث چگونگی نظارت در الزامات نیست. چون صراحت قانون اساسی است. اما رهبری براساس اصل قانون اساسی می‌توانند بعضی از وظایف خویش را به دیگران تفویض نمایند که آیت‌الله خامنه‌ای با ادلّه‌ای این وظیفه را به مجمع تشخیص مصلحت تفویض کرده‌اند. مجمع نیز پس از آن، اقدام به تشکیل کمیسیونی به نام "نظارت" کرد که این کمیسیون پس از تدوین آیین‌نامه می‌توانست نظارتش را شروع کند که در اوّل دولت جدید، رهبری به شخص من فرمودند: "باتوجه به اینکه دولت جدید است و شعارهایی داده و در جریان بحث‌های چشم‌انداز نبوده، فعلاً نظارت را جدی نگیرید."

در واقع وظیفه نظارت بر حسن اجرای سند چشم انداز و سیاست های کلی اصل 44 توسط مقام معظم رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام تفویض شده است که مجمع بر اساس شاخص ها و الزامات و آیین نامه هایی که تهیه کرده است ، نظارت را به طور جدی دنبال می نماید.

البته یکی از راه‌کارهای نظارت دقیق اولاً حضور نمایندگان در دولت و مجلس به هنگام طرح لوایح و قوانین است تا اگر انحرافی می‌بینند، جلویش را بگیرند و ثانیاً خواستن گزارش سالانه از دستگاه‌هاست که معلوم شود چه مقدار براساس سند چشم‌انداز عمل شده است.

با تهیه برنامه‌ها و بودجه‌ها بر محور سیاست‌های کلی نظام، قوانین اجرائی فراوانی در همه زمینه‌ها به دست می‌آید و سیستم اجرایی، قضائی و نظارتی کشور وظیفه دارند طبق آنها عمل کنند و مثل همه مقررات دیگر این ضامن اجرایی فعال می‌شود

کد خبر 779430

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha