دیویدسون در این باب که به طور مثال سرشت احساس و تصور چیست صامت و ساکت است. از آنجا که طرح دیویدسون بیشتر از آن جهت صورت گرفته تا موارد مورد بحث را در فلسفۀ ذهن تنظیم کند پارهای از فیلسوفان این دیدگاه را تصریح کردهاند که اذهان در این دیدگاه صرفاً بهعنوان مقولات حالات گزارهای فهم می شوند.
دیگر جنبههای ذهنیت ما اینگونه در نظر گرفته میشوند که بر حسب حالات گزارهای قابل تجزیه و تحلیلاند یا مورد غفلت قرار میگیرند و مغفول میافتند. با این همه هیچ یک از این مؤلفهها جزیی از برنامۀ دیویدسون نیست. در واقع باید نشان دهیم که آن برنامه در غیاب گروهی از حالات "غیرگزارهی" ذهن قابل تأمل نیست.
اجازه دهید به یک جنبه از چنین تأملاتی بپردازیم و تبیین دیویدسون از حالات گزارهی را با توجه به خود آن اصطلاحات مورد بررسی قرار دهیم. واجد یک باور بودن چون این باور که باران خواهد بارید مستلزم اتخاذ یک نوع ویژه از حالت - نسبت به گزارهی خاص - مثل این گزاره که باران خواهد آمد - است. شما ممکن است همین حالت را نسبت به یک گزاره متمایز داشته باشید و در این مورد باوری متفاوت را داشته باشید ؛ یا حالتی دیگر به همان گزاره داشته باشید. اگر یک سازندۀ باران باشید ممکن است باور داشته باشید، تمایل و امید و ترس داشته باشید یا قصد داشته باشید که باران میارد یا ببارد.
در یک سطح شهودی ما ممکن است میان گزارهها و جملات تمایز قایل شویم.
در این سطح گزارهها "جوهرهای انتزاعی" هستند. از این جنبه آنها شبیه اعداد هستند- که از عناوین عددی که به کار میبریم (چون "پنج"، 5،خمس و V) تا اعداد را نامگذاری کنند متمایزند. فیلسوفان همچنین گزارههاا را با انواع دیگر نمادها چون مجموعهای جهانهای ممکن و حالات امور مشخص و تعریف کردهند. پارهی از فیلسوفان که از حالات گزارهی سخن گفتهند از جمله دیویدسون نشان میدهند که سخن گفتن از گزارهها میتواند با سخن گفتن از چیزی دیگر بیان شود و جایگزین گردد.
برای اهداف بحث اینجا تصور یک گزاره میتواند در یک سطح شهودی ترک گفته شود: یک گزاره چیزی است که جملهای بیان میکند.
نظر شما