به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه، محور اصلي مقالات شماره نخست « نامه حكمت "، معرفت شناسي است كه بنا بر يادداشت سردبير، در شماره هاي بعدي نيز پيگيري خواهد شد . مقالات اين شماره عبارتند از : عقلانيت باور ديني از نگاه برون گرايان/ محمد علي مبيني؛ فلسفه تطبيقي، مفهوم و قلمرو آن / بيوك عليزاده ؛ تاملي در اخلاق جهاني، با تاكيد بر بيانيه هاي " سويدلر" و " هانس كونگ " / احد فرامرز قراملكي؛ طبيعت گرايي/ رضا اكبري ؛ نظريه تصويري زبان، با تاكيد بر لوازم معرفت شناختي آن / محمد حسين مهدوي نژاد؛ عليت تاريخي( ديدگاه كالينگوود و اوكشات) / مسعود صادقي علي آبادي؛ پژوهشي در مفهوم بداهت / عباس احمدي سعدي؛ كتاب العقل داوودبن محبر ، كوششي در جهت تحليل كتاب و بازسازي يك نظريه / احمد پاكتچي؛ نقدي بر انسجام گرايي/ ريچارد فيومرتن/ ترجمه : محمد سعيدي مهر ؛ و معرفت پيشين/ جاناتان دنسي/ ترجمه: علي اصغر خندان .
سردبير در " سخن نخست " در باره معناي حكمت آورده است : « انديشمندان مسلمان به فلسفه نام حكمت دادند . واژه حكمت كه مقتبس از قرآن است ، دلالت بر مضمون معنوي و الهي فلسفه اي دارد كه در فرهنگ اسلامي رشد كرد و تحقق يافت . بن مايه اصلي اين فلسفه ، بي گمان فلسفه يونان است كه به دست افلاطون و ارسطو و نو افلاطونيان صورت بندي شده بود . مسلمانان اين فلسفه را در دوره نهضت ترجمه ، به زبان عربي و فرهنگ اسلامي ترجمه كردند » .
وي با اين توضيح كه « البته قبل از ترجمه ميراث فلسفي يونان ، مسلمانان تحت تاثير دعوت قرآن به تدبر و تعقل و تشويق و تاكيد پيامبر بزرگوار اسلام بر علم آموزي و به كار گيري فكر وانديشه، داراي انديشه فلسفي ، يعني خرد ورزي در باب پرسشهاي بنياديني در خصوص عالم وآدم شده بودند » افزوده است : « عنوان مجله ، بيان گر آن است كه پرداختن به ميراث فلسفي و كلامي مسلمانان و به طور كلي ، بازخواني و باز توليد حيات تعقلي اسلام ، متناسب با دنياي امروز ، از اهداف بنيادين اين مجله است » .
از جمله ويژگيهاي بارز شمار نخست نامه حكمت افزايش تعداد مقالات تاليفي نويسندگان نسبت به ساير مجلاتي است كه در زمينه فلسفه منتشر مي شوند . دو مقاله ترجمه شده اين شماره ( نقدي بر انسجام گرايي/ ريچارد فيومرتن/ ترجمه : محمد سعيدي مهر ؛ و معرفت پيشين/ جاناتان دنسي/ ترجمه: علي اصغر خندان ) علاوه بر اين كه به دو موضوع مهم معرفت شناسي معاصر اختصاص دارد ، از ترجمه بسيار خوبي نيز برخوردار است .
معرفت شناسي يكي از شاخه هاي فلسفه است كه دست كم ، به دو معناي عام و خاص به كار مي رود . معرفت شناسي در معناي عام ، يكي از شاخه هاي فلسفه است كه طي آن مباحثي همچون ماهيت، دامنه، محدوديت، منابع و ... علم / معرفت مورد تحقيق قرار مي گيرند . براي مثال ، به يكي از مباحث معرفت شناسي، يعني منابع معرفت ، اشاره كوتاهي مي كنيم .
منابع مورد وفاق همه معرفت شناسان عبارتند از : (1) حس ظاهر : يعني مواجه شدن با عالم واقع ازطريق حواس .( قدما به پنج حس ظاهر، يعني : بينايي، شنوايي، چشايي، لامسه، و بويايي اعتقاد داشتند و معتقد بودند كه به وسيله اين حواس ما با عالم واقع آشنا مي شويم . امروزه روانشناسان معتقدند كه حواس ظاهري ما بيش از پنج حس نامبرده شده است . روانشناسان معتقدند ما بيست و دو حس داريم و پنج عضو) ؛ (2) حافظه : حافظه ، با شرايطي كه معرفتشناسان بيان مي كنند جزو منابع معرفتي به شمار مي رود . ابتدا بايد ميان حافظه ظاهري و حافظه واقعي ، و سپس ميان حافظه واقعي فردي و حافظه واقعي جمعي تفكيك قائل شد . آن چه كه مورد وفاق معرفتشناسان است حافظه واقعي جمعي است ؛ (3) دروننگري/ درون بيني ( حس باطن) : آن چه كه آدمي از خود مي داند مانند گرسنگي، تشنگي، شادي، غم، اميد، آرزو، و ... ؛ (4) شهود دكارتي : يعني وقتي گزاره اي به ذهن عرضه مي شود، نتوانيد آن را تصديق نكنيد . اين گزاره ها از راه شهود دكارتي حاصل مي شود مانند اين گزاره كه : « هر چيزي كه داري رنگ است ، داراي شكل است » ؛ (5) گواهي/ شهادت : ممكن است شما پاريس را خود نديده باشيد ، يعني به پاريس مسافرت نكرده باشيد اما، از راه گواهي و شهادت كساني كه به پاريس رفته اند به وجود پاريس معرفت حاصل كنيد ؛ (6) عقل : منظور از عقل در اين جا، عقلي است كه قدما از آن به عقل جزئي - در مقابل عقل كلي - تعبير مي كردند ، و كار آن اين است كه از مقدماتي كه از ديگر منابع معرفتي بدست آمده با استفاده از روشها و قواعد منطقي استنتاجي معتبر حاصل آورد .
همه معرفت شناسان در اين شش منبع معرفتي با يكديگر توافق دارند . معرفت شناسان درباره ديگر منابع معرفتي مانند : تله پاتي، علم غيب، پيش آگاهي، وحي، وعقل كلي توافقي ندارند .
معرفت شناسي در معناي خاص ، به دانشي اطلاق مي شود كه يكي از علوم ( تجربي طبيعي / تجربي انساني ) را مورد مطالعه قرار مي دهد . اين دانش نسبت به علم مورد مطالعه ، درجه دوم محسوب مي شود . از اين دانش در كشور ما با نام هاي علم شناسي فلسفي ، و فلسفه علم ياد مي شود . البته در اين ميان دانش هاي ديگري نيز همچون جامعه شناسي معرفت، روانشناسي معرفت ، تاريخ معرفت ، و ... وجود دارند كه متاسفانه در كشور ما كمتر بدان پرداخته مي شود .
در زمينه معرفت شناسي ، علاوه بر ويژه نامه هاي برخي از مجلات فلسفي كه گه گاه به مباحث معرفت شناسي مي پردازند ، دو فصلنامه اختصاصي به نامه اي " ذهن" ، و " معرفت شناسي فلسفي " در كشور ما منتشر مي شوند .
نظر شما