نظریه انتقادی درصدد است ساختارهای سیاسی جدیدی را بنیان گذارد که به منافع بیرونی ها بیشتر توجه شود. این مستلزم نوعی عام گرایی است که در عین حال نیز نباید نسبت به تفاوتهای فرهنگی بی تفاوت باشد یا باعث سرکوب تفاوتها گردد. تأکید بر تفاوتها میان تمام بازیگران نیز نباید باعث غفلت شود و در واقع باید توازنی میان عام گرایی و تفاوتهای فرهنگی به وجود بیاید.[1]لذا انواع جدید "اجتماعات سیاسی" باید از غفلت و کوته نظری اخلاقی در برخورد با گروههای بیرونی و هم از برخورد حذفی با اقلیتها، اجتناب کند.
با این توصیف مساله احساس مسؤلیت نسبت به دیگر آحاد بشر یعنی کسانی غیر از شهروندان برای دولتهای خاص و هموطنان برای افراد و گروههای داخل این دولتها مطرح می شود.
برخی از نظریه پردازان هنجاری در روابط بین الملل راه کاهش این گونه نابرابریها (در حد کاستن از آلام بسیار شدید انسانی) را در حد اخلاق "صدقه" امکان پذیر می دانند. یعنی در شرایطی که دولتها از لحاظ حقوقی فقط در مقابل رفاه مردمان خود تکلیف دارند، تنها می توان نوعی تکلیف اخلاقی نسبت به سایرین به شکل دادن صدقه به آنها داشت و نه بیشتر.[2]
اما تکلیف اخلاقی انسانی می تواند با زیر سؤال بردن خاص گراییها و رویههای بیرون گذارانه از این نیز فراتر رود و به یک اجتماع اخلاقی عام گسترش یابد. آنگونه که کاکس (Cox) بیان می کند اخلاق مسؤلیت (ethics of responsibility ) جایگزین اخلاق مبتنی بر غایات نهایی(ethics of ultimate end) می شود. تفاوت این دو نوع اخلاق در این است که اخلاق مبتنی بر غایات، دعاوی مطلق دارد و سازش ناپذیر است، حال آنکه اخلاق مسؤلیت با اجتناب از دعاوی مطلق، به پیامدهای محتمل کنش می پردازد.[3]
"یورگن هابرماس" هم اندیشه "وضعیت کلامی آرمانی"(ideal speech situation) را بیان می کند که براساس آن افراد برای دستیابی به اجماع عقلانی در مباحثات سیاسی، کنش ارتباطی (communicative competence) خود را به منصه ظهور می رسانند. چنین وضعیتی سبب شکلگیری سیاست آزادی بخش می شود. این وضعیت اغلب با عنوان "اخلاق گفتمان"(discourse ethics) شناخته می شود.[4]
مفهوم "گفتگو" از نکات مورد توجه مکتب انتقادی و به طور خاص "هابرماس" است. از نظر او این گفتگو در عرصه عمومی شکل می گیرد."هابرماس" عرصه عمومی را عرصه ای می داند که در آن مناظره عمومی در مورد موضوعات مختلف مورد توجه عمومی شکل می گیرد. ویژگی "گفتگو" در عرصه عمومی، مباحثات باز و بدون محدودیت و بر اساس "استفاده عمومی از خرد" استوار است. در این عرصه تلاش بر آن است که اقتدار سیاسی به اقتدارعقلانی بدل شود.
از دید "هابرماس"، ویژگیهای عرصه عمومی است که به بنیانهای یک دموکراسی راستین شکل می دهد. اصول برابری و دسترسی پذیری، بنیان مشترک و کنترل دموکراتیک تلقی می شوند. "هابرماس" به نوعی، خواهان ایجاد عرصه عمومی در جوامع داخلی معاصر است و به شکل ضمنی این موضوع را بدون توسل به براندازی خشونت بار نظم اجتماعی موجود، قابل تحقق و امکان پذیر می داند.
موضوع گفتگو در سطح جهانی می تواند به شکل گیری حوزه عمومی در نظام بین المللی بیانجامد. وجود یک عرصه عمومی سبب می شود تا بازیگران رفتار خود را توضیح دهند و دلیلی بر آن بیاورند. در این عرصه عمومی، رفتار دولتها در برابر دولتهای، نه تنها باید دلایل قانع کننده برای بازیگر دولتی مقابل داشته باشد، بلکه باید به متقاعد کردن مخاطبان نیز توجه داشته باشد.
در کنش ارتباطی هابرماس، "گفتگو" فارغ از هر نوع سلطه یا آسیب شناسیهای زبانی مطرح است. این گفتگو مبتنی به فهم و اجماع بیناذهنی به عنوان مناسب ترین شیوه در عرصه عمومی است. او این شرایط را "وضعیت کلامی آرمانی" می نامد. یعنی وضعیتی که در آن اختلافات و تعارضات به شکل عقلانی از طریق شیوه ای ارتباطی که رها از هر گونه اجبار است و در آن تنها نیروی استدلال بهتر است که غلبه می یابد حل و فصل می شوند.
البته هابرماس تأکید می کند که اطراف یک گفتگو، تجربه های متفاوت، اختلاف نظر و حتی فرصتهای متعارضی وجود دارد، اما باید بتوانند اختلاف نظرها را از طریق گفتمان حل کنند؛ گفتمان یعنی شکل خاصی از تعامل که در آن کنش به تعویق می افتد تا مفروضه ها و تعهدات پایه به شکلی متقابل زیر سؤال بروند. در چنین شرایطی است که نیروی استدلال برتر غلبه می یابد.
یادداشتها
1- Iain Mclean, The Concise Oxford Dictionary of Politics, Oxford University Press,1990.
2- حمیرا مشیرزاده ، تحول در نظریههای روابط بین الملل، تهران: انتشارات سمت، 1385، ص 241.
3- پیشین.
4- جان بیلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاست: روابط بین الملل در عصر نوین، تهران: انتشارات ابرار معاصر، 1383، ص 528.
5- مشیر زاده، پیشین، ص 242.
نظر شما