۷ بهمن ۱۳۸۷، ۱۵:۴۳

اخلاق و روابط بین‌الملل (7)

سازه‌گرایی راهی میانه در نظریه‌پردازی

سازه‌گرایی راهی میانه در نظریه‌پردازی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: از نظریه‌‌های مهم روابط بین‌الملل در دهه اخیر، سازه‌انگاری(constructivism) است که علاوه بر نگاه جدید به مسایل محتوایی روابط بین‌الملل به حوزه فرانظری نظریه‌پردازی نیز می‌پردازد. سازه‌انگاری نیز مانند نظریه "جامعه بین‌المللی" راهی است میانه در نظریه‌پردازی روابط بین‌الملل.

سازه‌انگاری به لحاظ مباحث فرانظری در "میانه" طیف طبیعت گرایان/اثبات گرایان و پساساختارگرایان قرار می‌گیرد. این نظریه از جنبه پرداختن به مباحث محتوایی روابط بین‌الملل در "میانه" دو بخش جریان اصلی یعنی واقع گرایی و لیبرالیسم قرار می‌گیرد.

سازه‌انگاران معتقدند رویکرد آنها می‌تواند نوعی راه حل میانه باشد که برخی ویژگیهای سیاست جهانی را که در نئورئالیسم و نئولیبرالیسم نقش محوری دارند و با همدیگر خردگرایی را تشکیل می‌دهند در خود جای داده است. رویکرد واکنش‌گرا هم روش‌های اقدام بازیگران و هویت این بازیگران را مورد توجه قرار می‌دهند و بنابراین سازه‌انگاری نیز به این مورد توجه و اهتمام کافی دارد. سه تن از طرفداران اصلی این دیدگاه "کراتوچویل" (Kratochwil)، "انف" (Onuf) و "ونت" (Wendt) هستند.[1]

برای پرداختن به دیدگاه سازه‌انگاری در خصوص اخلاق بررسی دیدگاه فرانظری و مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی این نظریه لازم است. سازه‌انگاران بیشتر به مسایل هستی شناسی توجه می‌کنند تا معرفت شناسی. توجه آنان به انگاره‌ها، معانی، قواعد، هنجارها، ارزشها و رویه‌هاست. آنها بر "نقش تکوینی فکری" تأکید دارند. سازه‌انگاران هم بر ابعاد مادی و هم بر ابعاد غیر مادی حیات اجتماعی تأکید می‌ورزند. آنها به چگونگی شکل دادن جهان مادی به کنش در رفتار انسانی و شکل گرفتن جهان مادی توسط کنش و رفتار انسانی که نتیجه تفسیر هنجاری و معرفت شناختی از جهان مادی است، تأکید دارند.

در بحث رابطه میان ساختار و کارگزار، سازه‌انگاران قایل به تعامل میان ساختار و کارگزار هستند. از نظر آنها ساختارهای اجتماعی نتیجه پیامدهای خواسته و ناخواسته کنش و رفتار انسانی هستند و همین کنشها و رفتارها یک بستر ساختاری تقلیل ناپذیر را فرض می‌گیرند و این بستر به عنوان یک واسطه برای آنها عمل می‌کند.[2]

بنابراین همانگونه که مشاهده می‌شود، هستی شناسی سازه‌انگاری، هستی شناسی بینا ذهنی است. به عبارت دیگر معانی در ذات جهان نیست بلکه در تعامل شکل می‌گیرند. آنها به واقعیت اجتماعی توجه می‌کنند و از آنجا که همه کنشگران مربوطه در مورد وجود آن اتفاق نظر دارند، خلق می‌شوند.

بر اساس سازه‌انگاری رسیدن به هنجار و اخلاق جمعی زمانی امکان پذیر است که دولتها نسبت به هم احساس یگانگی بیشتری بکنند، مثلا خود را غربی، دموکراتیک، لیبرال و غیره بدانند. هر چه احساس یگانگی در بین دولتها و کنشگران کمتر باشد و احساس دوری بیشتر، رسیدن به فهم بین‌الاذهانی (inter subjectivity) از هنجارها و اخلاق جمعی دورتر است و در این حالت روابط میان دولتها بر جود محوری(self-help) بیشتری استوار خواهد بود.

یکی ازمسایل مهم معرفت شناسی رابطه میان دانش و ارزش است. از نگاه اثبات‌گرایان(positivist) و علم‌گرایان، وظیفه علم توضیح واقعیت است و نه توصیه؛ لذا تحقیقات علمی باید از هر نوع موضع هنجاری و ارزشی اجتناب کند. این موضوع به شدت از سوی نظریه‌پردازان انتقادی و پساساختارگرایان مورد انتقاد قرار گرفته است.

نوع شناختی که از یک نظریه حاصل می‌شود لاجرم دارای ابعاد هنجاری است. مفروضه‌های هنجاری در طرح سؤال، گزینش داده‌ها، تفسیر داده‌ها و غیره اهمیت دارند. بنابراین در نظریه پردازی باید به این ابعاد نیز توجه داشت. اگر قرار است که سازه‌انگاری از داعیه‌های اثبات‌گرایانه‌ای چون جدایی واقعیات و ارزشها یا رهایی از ارزش در علوم رها شود، باید به این ابعاد نیز توجه داشته باشد. اما انتقاد بر علم‌گرایان کم و بیش بر طیفی از سازه‌انگاران نیز وارد است.

به عبارت دیگر، آنچه در سازه‌انگاری کمتر به آن توجه می‌شود، ابعاد هنجاری و اخلاقی و بازاندیشی نظری است. بر همین مبناست که از سازه‌انگاری به دلیل جدا شدن بسیاری از نظریه‌پردازان آن از برخی از بنیادهای انتقادی سازه‌انگاری از جمله رسالت اخلاقی انتقاد می‌شود و در مقابل، بر لزوم حرکت آن به سمت نوعی برداشت غیر فنی از علم همراه با اتکا به "حکمت عملی" موجود در برداشتهای تفسیرگرا تأکید می‌شود. یعنی برداشتی از شناخت که در آن بر شناخت وضعیتهای خاص همراه با درک امکانات در ایجاد تحول مثبت در آنها با اتکا به بینش متکی بر تجربه تأکید می‌گردد.[3]

مکتب انتقادی با تأکید بر زمینه‌مند (contextuality) بودن شناخت، رابطه علم مدرن با کنترل و نظارت، و ایدئولوژیک بودن آن این پروژه را مورد تردید قرار داد و بر تکثر شناخت و رابطه آن با علائق و منافع خاص تأکید داشت. پسا تجدد گرایان یا پساساختارگرایان از این فراتر رفتند و با نفی هرگونه شالوده‌ای به عنوان معیار قضاوت درباره دعاوی شناختی که خارج از چهاچوب زبان و گفتمان قرار می‌گیرد، اثبات گرایی و کل پروژه علمی را نفی می‌کنند. ولی سازه‌انگاران به نوعی معرفت شناسی اعتقاد دارند و در میانه نفی کلی شناخت و علم، و باور به برداشتهای سنتی آن قرار می‌گیرند. 

 یادداشتها
1- جان بیلیس و استیو اسمیت، جهانی شدن سیاست: روابط بین‌الملل در عصر نوین، تهران: انتشارات ابرار معاصر، جلد اول 1383، ص 546.
2- Wendt, A.,"The Agent-Structure Problem in International Relations Theory.",1987, International Organization 41,pp.360-361.
3- حمیرا مشیرزاده، تحول در نظریه‌های روابط بین‌الملل، تهران: انتشارات سمت، 1385، ص 343.

کد خبر 823363

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha