۳۰ مرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۱۰

گزارشی از آرشیو کتابهای درسی/

خاطرات خاک خورده قهرمانان روزگار کودکی ما

خاطرات خاک خورده قهرمانان روزگار کودکی ما

خبرگزاری مهر- گروه اجتماعی: کودکان هزاره سوم شاید مثل کودکی من و تو کوکب خانم و مهمان نوازیش را نشناسند، شاید دغدغه شان تصمیم مهم کبری نباشد. حسنک و چوپان دروغگو که سهل است شاید آنها اصلاً ندانند موزه کتب درسی در تهران و ایران کجا هست.

به گزارش خبرنگار مهر، موزه کتب درسی قدیم و جدید ایران گرچه در روزمرگی غم آلودی روزگار سر می کند، اما برای من و تو که به هزاره دوم تعلق داریم یادآوری خاطرات کودکی شاید هرازگاهی خالی از لطف نباشد. پس آنچه در این نوشته می آید روایتی است از من و خاطرات روزهای نابرگشتنی که دغدغه تاریخی ذهن من و همنسلان من است.

همان پله اول کبری می آید جلوی چشمانم و دور می شود.

- چرا نپرسیدی بالاخره راز تصمیم بزرگش چی بود که خمار خواب کودکیمان را حرام کرد؟ 

کبری از آن دور قهقهه می زند. از پل کریمخان به سمت ایرانشهر، چند قدم پایین تر که بیایی ساختمانی هست که بر سر درش نوشته اند "سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش" و این ساختمان فرسوده همسایه مجموعه کتابفروشیهای انتشارات مدرسه است.

وارد که می شوی کوکب خانم را می بینی که هنوز به میهمانانش می رسد. این همه سال! میان این همه پائیز! کوکب خانم آنقدر گرفتار است که حتی نمی داند سالهاست از کتابهای ابتدایی کودکان بعد از ما کنار گذاشته شده و حالا در سالنی تاریک و کوچک کنار خانواده آقای هاشمی و چوپان دروغگو و حسنک ایام فراموشی را سر می کند.

می گویم: دلمان برای شما و همه آن درسهای شیرین و به یاد ماندنی دوران دبستانم  تنگ شده است...

پاسخی اما نمی شنوم. کبری همان ته میان قفسه ها ایستاده و قهقهه می زند و چوپان دروغگو داد و هوارش گوش فلک را کر کرده و حسنک مشغول رسیدگی به غذای حیوانات است. 

اینجا سرزمین کتابهای درسی است. گنجینه ای از خاطرات خاک خورده 153 سال تعلیم و تربیت به شیوه نوین که میان روزمرگیهای خیابان ایرانشهر گم شده اند. یکی از مسئولان آرشیو که از آمدن مان ذوق زده شده با خوشرویی ما را به اولین فایل ریلی که مدال افتخار سال 1225 شمسی قمری را به سینه افتخاراتش زده است، راهنمایی می کند.

حالا اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی را بدست گرفته ام. اخلاق ناصری! کجا و من کجا. تاریخ انتشار کتاب به سال 1156 هجری شمسی بر می گردد. عارضی مسئول آرشیو می گوید: این کتاب را در مکتبخانه های قدیمی درس می داده اند و دانش آموزان باید آن را از بر می کردند.

فکرش را هم نمی توانم بکنم که کودکان ده دوازده ساله آن روزگار چطور از پس بر کردن چنین مطالب سنگینی بر می آمدند. یاد حرفهای قدیمی ها می افتم که همیشه می گویند " دیپلمه های آن روزگار از دکترهای امروز هم پرفسورترند!"  

فکرش را هم نمی توانم بکنم که کودکان ده دوازده ساله آن روزگار چطور از پس بر کردن چنین مطالب سنگینی بر می آمدند. یاد حرف قدیمی ها می افتم که همیشه می گویند " دیپلمه های آن روزگار از دکترهای امروز هم پرفسورترند!"   یکی دیگر از کتابهای موجود در میان قفسه های این موزه خاموش و خاک خورده کتابی است تحت عنوان " اصول هندسه جناب حاج نجم الدوله میرزا عبدالغفار ". این میرزا عبدالغفار معلم کل علوم ریاضی مدرسه دارالفنون بوده است و کتاب در سال 1278 هجری شمسی منتشر شده است. وقتی کتابی 110 ساله را دستت می گیری چه حسی باید داشته باشی؟ 110 سال عمر. از خودم می پرسم در این 110 سال چند نسل آمده اند و این کتاب را خوانده اند و دکتر و مهندس شده اند و دارالفنونی که امروز در گوشه ای از خیابان سعدی آرام و بی صدا در حال تخریب است و دم بر نمی زند.

حواسم پرت تقدیر نویسنده کتاب از شاگردان باهوش و پراستعدادی می شود که در نقاشی کتابها به او کمک کرده اند.

عبدالغفار اینگونه در ابتدای کتاب از شاگرد باهوش خود تقدیر کرده است: " اشکال این کتاب را یکی از شاگردان باواسطه حقیر که فعلا معلم ثانوی است، کشیده که او جوانی است باهوش و پراستعداد و دست قابلی در نقاشی و نقشه کشی دارد و زبان فرانسه را هم خوب ترجمه می کند."

نوع معرفی نویسنده در کتابهای درسی آن دوران همه به همین شکل است، گویا منزلت و جایگاه معلمی در آن دوران بالاتر از الان است. مثلا در معرفی نویسنده کتاب حساب ابتدایی با اسلوب جدید آمده "میرزا غلامحسین رهنما معلم ریاضیات عالیه و جغرافیا در مدرسه دارلفنون و مدرسه درالمعلمین و مدرسه علوم سیاسی."

مرور کتابهای حجیمی که هر کدام از عمقی سنگین و دشوار برخوردارند تو را به جدال با پرسشی که پاسخی از پیش معلوم شده دارد می کشاند. و آن این که روح پدران ما چگونه می توانستند این همه هندسه و ریاضیات، این همه ادبیات فارسی، این همه شیمی و فیزیک، تاریخ و جغرافیا، علوم طبیعی و زیستی را در عرض چند ماه تحصیلی ببلعند و آن را هضم کنند؟

گرچه من و همکار عکاسم با دیدن این حجم از دانش و سواد در یک کتابی مانند سعدی و اجبار نظام آموزشی آن زمان برای حفظ کردن این همه مطلب به این نتیجه رسیدیم که سواد ما امروزی ها در مقابل دانش آموزان آن دوران قطره ای در مقابل دریا است.

اولین کتاب درسی رنگی

 سراغ اولین کتابهای درسی بعد از انقلاب یعنی سال 1358 که می روی بوی تازه کاغذ که فقط در همان روزهای اول مدرسه به مشاممان می خورد و بعد از چند ماه ورق خوردن از بین می رفت دوباره تمام وجودت را فرا می گیرد. و تو اصلاً نمی فهمی چطور شد این همه دلتنگ آن روزگار خوش کودکی شدی

اولین کتاب درسی رنگی موجود در آرشیو کتابهای درسی متعلق به 122 سال پیش است که تاریخ 1266 هجری شمسی را پای خود دارد.  اگر چه حکم رنگی بودن این کتاب را که "نباتات" نام دارد تنها چند برگ نقاشی رنگی، آن هم در بعضی از صفحات کتاب که با ظرافت خاصی کشیده شده اند، صادر می کند. تا برسم به کتابهای درسی 30 سال پیش، نحوه استفاده از کتابهای آرشیو را از خانم عارضی یاد گرفته ام. سراغ اولین کتابهای درسی بعد از انقلاب یعنی سال 1358 که می روی بوی تازه کاغذ که فقط در همان روزهای اول مدرسه به مشاممان می خورد و بعد از چند ماه ورق خوردن از بین می رفت دوباره تمام وجودت را فرا می گیرد. و تو اصلاً نمی فهمی چطور شد این همه دلتنگ آن روزگار خوش کودکی شدی و کلاس اول و مدرسه و صدای بچه ها که حرف به حرف کلمات زندگی را از معلمان خود می آموختند...

- بابا آب داد.

- بابا نان داد.

- سارا انار دارد.

-آن مرد آمد.

و انعکاس آن همه صدای پاک و بی غل و غش در چارچوب مغزت تکرار و تکرار می شود. می خواهی از بغضی که سر راه گلویت سبز شده است فرار کنی و نمی توانی. خودت را می بینی که از تصمیم بزرگ کبری چه چیزها آموخته ای. خودت را می بینی که هزار بار با خودت عهد کرده ای هرگز مثل چوپان دروغگو دروغ نگویی....

با صدای همکار عکاست به خودت می آیی. عکسهایش را گرفته و می خواهد که برود و می رود.

حالا تو تنها مانده ای و آرشیو آرام کتابهای درسی. و یک دنیا کتاب که با تو حرف می زنند و حکایتها و معادلات و تجربیات آدمها و مثلها و مسائل و محتویاتشان تو را به خود می خوانند. و تو مانده ای که به حرف کدام یک گوش کنی. روی تک صندلی آرشیو پشت میز می نشینی. ترجیح می دهی از کتاب فارسی اول ابتدایی شروع می کنی. جلد کاهی کتاب را که ورق می زنی صدای حکیم توس از هزارتوی تاریخ در برابرت رژه می رود: " توانا بود هرکه دانا بود "  و بعد از آن سخنی با آموزگاران و دانش آموزان عزیز. سخنی که فصل مشترک همه کتابهای دهه های 50 و 60 و 70 بود.

و اینک آزادیم!

"و اینک آزادیم. سلام برآزادی."

اولین کتاب فارسی اول ابتدایی بعد از انقلاب اسلامی را باز می کنم. نویسنده درباره متون درسی قبل از انقلاب آورده است که: " کتابهای درسی شما را طوری می نوشتند که بعد از سالیان دراز، بتدریج نسبت به فرهنگ اصیل خود بیگانه شوید. لابد برنامه های استعماری اردوها را فراموش نکرده اید! و مطالب کتاب های درسی را بیاد دارید. تلویزیونهای رنگی را در کلاسهای بی بخاری با پنجره شکسته از یاد نبرده اید."

اگرچه روح حماسی سالهای ابتدایی انقلاب در همه کتابها جاری است اما نباید از لحن صمیمانه نویسندگان هم دور شد که نوشته اند: " امسال وقت کم بود و نرسیدیم در همه کتابها این کار را انجام دهیم- منظور ویرایش کتاب است- امیدوارم سال دیگر بتوانیم همه کتابها را درخور فکر و روح بلند شما بنویسیم" .

حالا رسیدم به تمرین خطها و داستانهای چند تصویری سگ و گربه، گربه و کلاف و تشت لباس، خط فاصله، کشیده، دایره و ... یاد سرمشقهای چند صفحه ای می افتم که تمام روزهای اول مدرسه مان با ذوق و شوق می نوشتیم تا بتوانیم هرچه زودتر به درس آب بابا برسیم و آن را یاد بگیریم.

       

بابا آمد  بابا آب دارد

بالاخره بابا آمد. بابا با آب آمد. راستی چرا اول مادر نیامد؟ این سئوال ناگهان بعد از آن همه سال به ذهنم می آید. نکند این مسئله فکری من برخاسته از نگاه مردسالار آن روزها باشد؟

آن روزها زندگی روستایی برشهرنشینی ارجحیت داشته است . آن مرد اسب دارد. آن مرد داس دارد. آن مرد سبد دارد. آن مرد با اسب  در باران آمد.

حالا دیگر آن مرد اسب ندارد. آن مرد ماکسیما دارد. آن مرد با لب تابش آمد. آن مرد بدون اینکه باران پالتوی گرم و ضد آبش را حتی لمس کند، آمد.

غذای لذیذ

امین و اکرم غذای لذیذشان آبگوشت بود و این دو فرزند خوب در پختن غذا به مادرشان کمک می کردند. مجید دوستشان هم از خوردن آبگوشت لذت می برد.

اما امروز غذای لذیذ آرش و آوا پیتزا است و این دو فرزند خوب حتی در گرم کردن غذا با ماکروفر به مادر کمک نمی کنند. آرمان دوستشان هم از خوردن پیتزای پپرونی لذت می برد.

وقت تنگ است و من بیشتر از یک ساعت دیگر است که همین کتاب را می خوانم و به درس آخر کتاب فکر می کنم. یاد روزی می افتم که با بغضی در گلو این درس را با صدای بلند برای معلممان خواندم که " روزی که به مدرسه آمدیم خواندن و نوشتن نمی دانستیم. از همان روزهای اول معلم مهربان ما را راهنمایی کرد. او خواندن و نوشتن را به ما یاد داد. ما از معلم خود سپاسگزاریم که به ما خواندن و نوشتن و کارهای خوب را یاد داد."

تورم در کتابهای ریاضی

کتاب ریاضی را برمی دارم. محتوای اصلی کتابهای ریاضی در سالهای اخیر چندان تغییر نکرده است ولی اعداد و ارقام نسبت به تورم تمام این سالها رشد نسبی داشته اند. نرگس 630 ریال پول داشت؛ 250 ریال را برای کمک به جبهه داد و 180 ریال جوراب و پرگار خرید. روی هم چند ریال پول داده است و چند ریال از پولش باقی مانده است؟و حالا نرگس 10 هزار تومان یا شاید بیشتر در کیف خود دارد و تمام آن را بازی های رایانه ای می خرد و باز هم پول کم می آورد و....

حل مسئله، فصل مشترک همه کتابهای ریاضی از اول تا پایان دبیرستان بود. مسائلی که باید به ترتیب آنها را می نوشتیم و بعد هم  آنها را حل می کردیم. مسئله با یک رنگ و حل آن با رنگ دیگر. خیلی تمیز و مرتب بدون یک خط خوردگی.

اگرچه مولفان کتابهای درسی در ابتدای کتاب از معلمان خواسته بودند که از دادن تکلیف اضافی خودداری کنند ولی معلمان همچنان به دادن تکالیف مورد دلخواهشان ادامه می دادند

کتابهای اوایل ده

کتابهای اوایل دهه هفتاد را که ورق می زنم، کادر آبی را می بینم که در آن نوشته" توجه! به معلمان محترم اکیدا توصیه می شود از تعیین تکالیف اضافی برای دانش آموزان خودداری فرمایند و فقط تکالیف تعیین شده در کتاب را از دانش آموز خود خواستار شوند." به پرسشهای کتاب نگاه می کنم.

1.از روی هریک از کلمه های درس که حرف "ش" در آنها به کار رفته است سه بار بنویسید.

2.معلوم کنید که هریک از کلمه هایی که نوشتید چند بخش است و چند صدا دارد.

3.از روی هریک از کلمات درس سه بار بنویسید.

4.از روی درس یکبار بنویسید.

شبهای پر از دیکته و مسئله های ریاضی و حفظیات علوم و تعلیمات دینی و اجتماعی که به این تکالیف اضافه می شد از جلوی ذهنم می آیند و می روند.

فصل مشترک کتابهای فارسی در همه پایه ها

به کتابهای ادبیات و فارسی برمی گردم. کلمه و ترکیبهای تازه، پرسش، تکلیف شب اول و دوم و سوم همه فصل مشترک کتابهای دوم تا سوم دبیرستان است. البته در سالهای بالاتر دستورزبان هم به پایان هر درس  اضافه شده بود. زمانهای حال آینده گذشته تا ماضی و مضارع استمراری.

خوشنویسی هم لابه لای دروس گنجانده شده بود تا دانش آموزان تکالیفشان را زیباتر بنویسند.10 بار از روی خط " نعمتت بار خدایا زعدد بیرون است/ شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار"

       

خانواده آقای هاشمی

کتاب تعلیمات اجتماعی سوم ابتدایی نوشته غلامعلی حدادعادل در سال 1361. همه دانش آموزان دیروزی و امروزی این خانواده خوشبخت را می شناسند.

علی هاشمی آن زمان کلاس سوم بود و مریم خواهرش کلاس دوم ابتدایی. سنشان را در ذهنم تخمین می زنم. علی الان 33 سال دارد و مریم 32 سال. حتما هرکدام دارای همسر و فرزندانی هستند. آقای هاشمی هم حتما از اداره پست نیشابور بازنشسته شده و به کازرون برگشته است.

ای کاش می توانستیم آقای هاشمی را پیدا کنیم و از او بپرسیم که چگونه با یک خانواده 4 نفره نیمی از ایران را گشت. قطعا صحبتهای او برای مسئولان گردشگری شنیدنی خواهد بود

ای کاش می توانستیم آقای هاشمی کارمند معمولی اداره پست را پیدا کنیم و از او بپرسیم که چگونه توانست با  خانواده 4 نفریش از اعضای خانواده اش  و بدون کارت سفر تقریبا نیمی از ایران را سفر کند. قطعا صحبت های آقای هاشمی برای مسئولان گردشگری شنیدنی خواهد بود.

با اینکه اصلا دوست ندارم از این کتابهای کاهی که هرکدام من را یاد فصل کوچکی از زندگی ام می اندازد جدا شوم ولی فرصتی نیست. ساعت یک بعد از ظهر است و من هنوز بین کتابهای درسی دهه 60 و 70 که قطرشان به مرور زمان کم شده، مانده ام. بین اشعار بوستان سعدی و پروین اعتصامی و مصطفی رحماندوست. میان گذر پادشاه و فریاد شوق، تصمیم کبری و مرغ و جوجه های حسنک، مهمانهای ناخوانده کوکب خانم و کودک آواره فلسطینی. به شترها فکر می کنم که دو پلک داشتند و چشم باز می خوابیدند.

کتابهای درسی دهه 80 را از آرشیو برمی دارم. کتاب هایی با جلد گلاسه و صفحات سفید با رنگ های متنوع و نقاشی های جدید. کتاب های بخوانیم و بنویسیم و ریاضی و علومی که برای حل مسائلشان و نوشتن تکالیفشان دیگر نیازی به دفترهای 100 برگ و 200 برگ نیست.

دیگر بابا در اول کتاب فارسی آب این مایع حیات را نمی آورد. اکرم جای خود را به آزاده داده ولی امین هنوز هم کودک است.

مادر در کنار بابا به صفحه اول درسی آمده و تلویزیون و رادیو به عنوان تکنولوژی های جدید  به صفحه اول راه پیدا کرده اند. راستی دیگر خبری از آن همه خط  فاصله و کشیده و دایره و... نیست. کلاس اولی ها زودتر از ما حروف را یاد می گیرند.

کلمه و ترکیب های تازه جای خود را به" گوش کن و بگو"، "بازی"، " به دوستانت بگو" داده است. مصطفی رحماندوست هم شعرهای جدیدی گفته است. "بابا آمد به به به، مامان خندید قه قه قه، با او روشن شد خانه، او شمع و ما پروانه."

تصاویر روستانشینی و مزارع کشاورزی هم جای خود را به خیابانهای شلوغ داده اند و حیوانات هم دیگر در جنگل زندگی نمی کنند و به باغ وحش نزدیک شهر مهاجرت کرده اند.

کوکب خانم هم پیر شده و با دو نوه و عروس و دامادش زندگی می کند.

تعلیمات دینی جای خود را به هدیه آسمان داده که البته اسم قشنگ تری است.

دیگر اول کتابهای هم سخنی با آموزگار نیامده تا دانش آموزان از ترفند معلمان برای تدریس با خبر شوند و آنها هم کتابهای جدا برای تدریسشان دارند.

      

کبری کوکب خانم خانوده آقای هاشمی چوپان دروغگو  حسنک کجایید

از آرشیو که می آیم بیرون به این فکر می کنم که آیا کبری در تصمیم خود در مواظبت بیشتر از کتابهایش عمل کرد، راستی حسنک کجاست؟ نکند راننده همین ماشینی باشد که سوار آن هستم. مرغ و جوجه و گاوهایش کجا هستند. حتما آنها را فروخته و پی لقمه نانی آمده در شهر و مسافرکشی می کند؟.

جای دندان های شیری هما هم دندان اصلی در آمده و باور کن تا الان چندبار آنها را پرکرده و برای زیبایی فک یک بار هم آنها را ارتدنسی کرده است

جای دندان های شیری هما هم دندان اصلی در آمده و باور کن تا الان چندبار آنها را پرکرده و  برای زیبایی فک یک بار هم آنها را ارتدنسی کرده است.

ولی کودک آواره فلسطینی که در نامه خود به کودک ایرانی گفته بود" دشمن کشور ما را گرفته است، ما در بیابانها و زیر چادر زندگی می کنیم. تازه اینجا هم دشمن ما را راحت نمی گذارد" هنوز هم هست. اما اگر این بار او نامه بنویسد قطعا از بمبهای فسفری رژیم صهیونیستی، موشکهای هسته ای، کشتار دسته جمعی خواهد نوشت و بغضی که هنگام وارد شدن دشمن به چادرها فرو خورده می شود.

راستی چوپان دروغگو کجاست؟ در کدام یک از این اداره های دولتی و خصوصی مشغول به کار است. آیا هنوز هم او را به خاطر دروغ هایش تقبیح می کنند؟

به تحریریه رسیده ام. فضای شلوغ تحریریه من را از حال و هوای کتابهای درسی ام دور می کند. باید از آن نوستالوژیک آن روزهای شیرین بیرون بیایم و گزارشم را بنویسم...

----------------------------------------

گزارش: فهیمه طباطبایی

کد خبر 824707

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha