۱۴ بهمن ۱۳۸۷، ۱۷:۲۹

موکاروفسکی و پیوند هنر و موقعیت فرهنگی

موکاروفسکی و پیوند هنر و موقعیت فرهنگی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: موکاروفسکی، تأکید کرد که نشانه بنیادین اثر هنری نمادین نیست، بل نشانه زبانی است، می‌توان، هر اثر هنری را همچون کنش ارتباطی در نظر گرفت. کنشی که خبر دهنده از موردی مشخص و خاص است، و این حلقه پیوند هنر با موقعیت اجتماعی و تاریخی است.

در اکتبر 1926 گروهی از زبانشناسان در پراگ پژوهشی مشترک را در شناخت نسبت واجشناسی و معناشناسی آغاز کردند. رومن یاکوبسن که از سال 1920 دائماً به پراگ سفر می‌کرد به سال 1923 در تحلیل از شعر چک منتشر کرده بود که یکی از مهمترین نوشته‌هایش در تحلیل آواشناختی هنر شاعری محسوب می‌شود. نخستین جلسه زبانشناسان پراگ در ششم اکتبر 1926 تشکیل شد و به جز یاکوبسن و ماتسیوس، نیکلای ترویتسکوی زبانشناس روسی، هاورانک، یان ریپکا، ترنکا، چیزفسکی، رنه ولک و یان موکاروفسکی (1975-1891 ) در جلسه شرکت داشتند. نویسندگان حلقه پراگ تا نیمه 1920 شماری از مهمترین آثار زبانشناسی سده حاضر را منتشر کردند.

نویسندگان حلقه پراگ کارشان را محدود به شناخت کاربرد عملی واجها در ساختمان جمله‌ها نکردند. به گمان آنان آواهای موجود در تکلم، هر چه هم دقیق بررسی شوند در حکم شناخت کارکرد اصلی یعنی کارکرد معنایی نظام واجشناسی زبان نیست.

نوآوری‌های حلقه پراگ، به هیچ رو، منحصر به زبانشناسی نمی‌شد. نویسنگان این مکتب در زمینه نظریه ادبی نیز نکته‌های مهمی را طرح کردند و آثار آنان پلی میان فرمالیسم روسی گامی به پیش برداشت و پاری دگرگونی‌ها در اصول نظری آن مکتب ایجاد کرد.

بحث کاسیررکه زبان هر چند نظام مرکزی و اصلی نمادهاست، اما یگانه محور نیست، باعث شد که زبانشناسان حلقه پراگ به نظامهای نمادین دیگری بجز زبان نیز بیاندیشند، تا آنجا که موکاروفسکی نظریه ادبی را از سطوحی جز جنبه های زیباشناختی وابسته به علم نشانه‌ها بدان . او در کتاب پژوهش هایی در باره زیباشناسی نوشت: در اصل، تمایزی میان کنش زبان و اثری هنری نیست. اثر هنری همچون زبان منش نشانه‌شناختی دارد. و از این رو از بیان متمایز است، و این نکته ای است که بسیاری از گرایشهای زیباشناسی، از یادش می برند ، خاصه آنجا که اثر هنری را بیان می‌شناسند. 

موکاروفسکی، اما تأکید کرد که نشانه بنیادین اثر هنری نمادین نیست، بل نشانه زبانی است، یعنی به جای اینکه جانشین موضوع شود، بر اساس قراردادی به آن دلالت می‌کند. در گام بعد، می‌توان، هر اثر هنری را همچون کنش ارتباطی در نظر گرفت. کنشی که خبر دهنده از موردی مشخص و خاص است، و این حلقه پیوند هنر با موقعیت اجتماعی و تاریخی است.

هنگامی که موکاروفسکی به سال 1934 در هشتمین کنگره بین المللی فلسفه اعلام کرد که اثر هنری هیچ نیست مگر داده‌ای نشانه‌شناختی و این نکته دو سال بعد در کتاب کارکرد زیباشناختی به تفصیل و با دقت شرح داد، همان تمایز اثر از سویه بیانگری را در نظر داشت.

موکاروفسکی در رساله ساختارگرایی و زیبایی شناسی نوشت: همه چیز در اثر هنری و در مناسبت آن با دنیای بیرونی ... در حد نشانه‌ها و معنا جای می‌گیرند. به این اعتبار زیبایی‌شناسی را می توان بخشی از علم جدید نشانه ها یا نشانه شناسی دانست.

در سال 1966 کتابی از موکاروفسکی با عنوان دلالت ریبایی شناختی منتشر شد. موضوع این کتاب اصول نظریات موکاروفسکی در باره زیبایی شناسی و به گونه ای خاص در مورد تأثیر زبان هر روزه بر زبان هنری بود. موکاروفسکی در این کتاب نوشت که معماری نمونه خوبی است تا ما مرزهای زیبایی‌شناختی یک زبان معیار را در آن بشناسیم.

آثار موکاروفسکی تأثیر زیادی بر اندیشمندان آیین ساختارگرایی پراگ به‌ویژه بر فلیکس ودیچکا گذاشت. ودیچکا در کتاب ساختار تکامل که به سال 1969 منتشر شد، راه موکاروفسکی را ادامه داد. او نوشت که وظیفه اصلی تاریخ نگاری ادبی فهم مناسبت میان اثر ادبی و واقعیت است . یعنی درک وجوه ادراک اثر یا به بیان دیگر نسبت اثر و مخاطب .

منبع: ساختار تأویل متن ، تألیف بابک احمدی.

کد خبر 826170

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha