به گزارش خبرنگار مهر، گویی فیلمساز با اشراف بر این موضوع قصد داشته با استفاده نامتعارف اما سنجیده از بازیگرانی چون علیرضا خمسه و مهتاب کرامتی به جلوه کردن آن به عنوان فیلمی متفاوت در کلیات از یکسو و با اجزا و عناصری متفاوت از سوی دیگر دامن بزند.
خوشبختانه بدون اینکه کوچکترین نشانهای از تظاهر در ترکیب تمام اینها به چشم بخورد، شاهد فیلمی خوشساخت و لطیف هستیم که برخلاف آثار معمول این روزها قصد مطرح کردن سئوالهای عجیب و غریب و انتقال مفاهیم عمیقه (!) را ندارد. "بیست" با روندی ساده و ریتم آرام پیش میرود و در تمام مدت تماشاگر را با خود همراه و همدل نگه میدارد.
فیلمنامهنویس با پرهیز از استفاده زیاد از دیالوگ تنها جایی از گفتگو بهره میبرد که قرار است تغییری رخ بدهد و حرف زدن به نحوی پیش برنده این تغییر است. همچنین زمان زیادی از فیلم به خصوص فصول ابتدایی آن در سکوت میگذرد و اولین دیالوگ کامل فیلم در دو جمله بین فرشته و همسرش و دقیقاً در زمانی که سلیمانی را در بنگاه دیدهاند رد و بدل میشود.
یعنی گفتگو زمانی پیش میآید که چیزی زندگی یکنواخت آنها را که خودشان هم از ادامه آن به شکل فعلی خسته و عصبیاند با خطر مواجه میکند. آنها چیز زیادی در زندگی نداشتهاند و این موضوع آنها را از کار و زندگی دلزده کرده است، اما وقتی قرار است همین اندک هم از آنان گرفته شود، انگیزه برای حفظ آن به تلاشی میانجامد که سرانجامی بهتر برای تمام آنها را دربر دارد.
در این روند لحظه به لحظه و متناسب با افزایش گفتگوهای میانشان، روابط آنها عمیقتر میشود و به درکی درستتر از چگونگی یکدیگر میرسند. سلیمانی نیز از زمانی شروع به درست دیدن کارگرانش میکند که آنها با او حرف میزنند و به او توجه میکنند. نکته قابل توجه در "بیست" رعایت ایجاز در آن با وجود ریتم کند است.
همه چیز به اندازه و در جای خود مصرف شده و بیشتر داستان در فضای محدود تالار میگذرد. با این حال هیچ اتفاقی تکراری و کسالتبار نیست و حتی در هر تکرار (از قبیل تکرارهای سلیمانی در چیدن وسایل روی میز که تصویرگر وسواس است) نکته یا اتفاقی تازه چاشنی میشود و تماشاگر میداند در نقطهای جلوتر و جایی نزدیکتر به شخصیتها به ویژه سلیمانی قرار دارد.
رعایت تمام استانداردها در شرایطی که فیلم روی لبه خطرناک حرکت میکند و حتی با یک بیتوجهی ساده میتواند در دام لودگی بیفتد آن را از هر نوع آسیبی حفظ میکند. موسیقیهای کوچه بازاری همیشه دستمایه بسیاری از فیلمها برای خنداندن بوده و غالبا چون فیلمساز آنها را بجا استفاده نکرده یا تدوینگر حد درست استفاده از آنها را تشخیص نداده، جدیت فیلم را زیر سئوال میبرند.
اما در این فیلم این نوع موسیقی آنقدر از دل فضای کار بیرون آمده و آنقدر موجز و درست مصرف میشود که هر بار خندهای تعدیل شده و حتی میشود گفت ناشی از همذاتپنداری را بر لب تماشاگران مینشاند. آنها قادرند به سادگی موقعیت اشخاص فیلم و اینکه تا چه حد وقایعی را که برای آنها اتفاق میافتد آشناست درک کنند و به این آشنایی بخندند.
فیلمساز برای هر کدام از اشخاص داستان پیشزمینه و داستانی طراحی کرده که تنها برخی از آنها را به سرانجام میرساند و اتفاقاً همین که برخی آن را از نقاط ضعف فیلم میشمارند، نقطه قوت آن است، چون سنجیده و حسابشده، تنها آن دسته از اتفاقها به سرانجام میرسند که با زندگی دیگران و روابط دسته جمعی آنها پیوندی مستقیم دارند و بقیه به حال خود رها میشوند.
اتفاقهای خرد و ریز مثل پیشنهاد بازیگری به میثم، بچهدار نشدن فرشته، خانه نداشتن میثم یا حتی چگونگی و اوضاع و احوال زندگی پسر سلیمانی که وجود آنها در پیشبرد داستان و رنگ بخشیدن به فیلم تاثیر غیر قابل انکار دارد بدون نتیجه میماند، اما ازدواج فیروزه چون به نحوی با زندگی سایرین و مرگ سلیمانی و سرنوشت تمام افراد داستان پیوند دارد کامل روایت میشود.
رستگاری و مرگ سلیمانی در انتهای داستان که در حالت عادی میتوانست به معنای برگشتن شرایط به زمان فروختن تالار باشد با حضور پسر سلیمانی که تنها وارث او و اکنون جزو خانواده کارگران است تغییر موقعیت میدهد و فیلمساز با این کار فرصتی به ما میدهد که بدون دلسوزی به حال سایرین صرفا به خود سلیمانی و چگونگی مرگ او بیندیشیم. در عین حال انتهای داستان این نوید آرامشبخش را برای تماشاگر و کارگران تالار به همراه دارد که تالار به عنوان مکان امنی برای آنها پابرجا خواهد ماند.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
نیوشا صدر
نظر شما