اگر این [نظر] و نظرات مشابه اینگونه درست باشند این به نظر ما با اندیشۀ دیگر دیویدسون مبنی بر اینکه دلایل، علل به شمار میروند جور در نمیآید: باورها، خواستها و قصدها تنها اعمال را تا جایی تبیین میکنند که آنها علل آن اعمال باشند.
فرض کنید ضربه زدن شما به کلید برق با خواستتان برای روشن کردن اتاق و همچنین باورتان به اینکه ضربه زدن به کلید را روشن میکند تبیین شود. همچنین فرض کنید که موفقیت یک تبیین از این نوع به تعین و تعریف مکانیسم درونی که متکفل ضربه زدن شما به کلید است متکی نیست. با این همه، موفقیت این تبیین بدون شک به شرایط عصبشناختی شما علاوه بر شرایط دیگر متکی است و موفقیت آن به این متکی نیست که تطابقی میان اجزای تبیینتان، حالات گزارهای مشخص و انواع مشخص حالت یا پدیدۀ عصبی متکی باشد. بنابراین حتی اگر این تبیین درست باشد این امر اشاره به هیچ چیز در باب ویژگی مکانیسمهایی که متکفل رفتار شماست نمیکند - و این متفاوت با آن است که آنها باید قابلیت تولید رفتاری از این نوع را داشته باشند.
با این همه، این تبیین مشتمل بر مؤلفۀ علی مهمی است. این بخشی از چارچوب تبیینی است که ما بدان متوسل میشویم و این هنگامی است که به باورها، خواستها و قصدهایی که یک عامل میتواند دلیل (برای انجام یک عمل مشخص و جایی که دلیل شامل یک جفت باور - خواست است) و برای انجام عملی مطابق دلیلی اما نه مطابق دلیل مشخص باشد توجه نشان میدهیم. در این مورد رفتار عامل را تبیین نمیکند چون آن بخشی از دلیل عامل برای انجام آنچه انجام میدهد نیست.
تصور کنید که شما میخواهید صبحانه سالمی بخورید و باور دارید که با خوردن محتویات در حال جوش سبزی بلژیکی که روی میز، جلوی شما قرار گرفته، میتوانید صبحانۀ سالمی بخورید. علاوه بر این فرض کنید که شما میخواهید مستقل باشید و باور دارید که خوردن یک ظرف از سبزی بلژیکی برای صبحانه به این هدف کمک میکند. در این مورد شما ممکن است به منظور خوردن یک صبحانه سالم رفتار کنید و نه به جهت اینکه می خواهید مستقل بودن را بیاموزید. سخت است. بدانیم "به جهت" در این جا "غیرعلی" است. در واقع همانگونه که خود دیویدسون هم تأکید کرده است نقش حالات گزارهای در تبیینهای رفتار از طریق امر علی رخ میدهد: تبیینهای حالت گزارهای اعمال تبیینهایی بر حسب دلایل هستند و دلایل هم عللی به شمار میروند.
فرض کنید این نکته درست باشد، درست بودن آن اما نیاز ندارد به جهت اطلاقهای باور و خواست باشد – اطلاقهای دلایل - که این اطلاقها اجزایی از مکانیسم علیای که متکفل آنچه انجام میدهید است گزینش میکند. آنچه شما انجام میدهید به ویژگی گزارهای بدنتان متکی است. این ویژگی گزارهای چیزی است که عاقبت اطلاقهای باورها و خواستها را تایید میکند، همانگونه که دیدهایم بر طبق دیدگاههای دیویدسون اطلاق حالات گزارهای با کاربرد چیزی شبیه نظریۀ تفسیر، یک نظریۀ ت، گره میخورد. این داستان توصیف روشنی از یک نظام ترکیبی پیچیده ارائه میکند.
این نکته چگونه به آشتی دیدگاه دیویدسون در باب اطلاق حالت گزارهای با باور ما مبنی بر اینکه حالات گزارهای در تبیینهای علی اعمال عیان هستند کمک میکند؟ برای لحظهای به الزامات این ایده که نظریههای ت عاملها را بر حسب ساختار ترکیبی آن عاملها در نظر میگیرند عطف توجه نشان دهید.
ترکیبها بدون آنکه بیان شوند میتوانند به وجود آیند بیایند و بروند. یک شیء میتواند ترکیبهای متمایزی داشته باشند که بیان آنها بر حسب رفتار شیء قابل تمیز نیست. یکی از این ترکیبها میتوانست بدون آنکه ترکیبهای دیگر بیان شوند بیان شود. یک شیء ممکن است دو کیفیت، ک 1 و ک 2 داشته باشد که هریک از آنها در هماهنگی با کیفیات دیگر شیء باشد (و کیفیات اشیای نزدیک آن) و کششی در شیء ایجاد کند که هنگامیکه گرم میشود سبز گردد. هماهنگی که این شیء گرم میشود و در نتیجه سبز میگردد این ممکن است به جهت در اختیار داشتن کیفیات ک 1 ، ک 2 یا هر دوی آنها باشد. ما ممکن است یک تصمیمگیری سخت در این باره که آیا ک 1 یا ک 2 یا ک 1 و ک 2 متکفل تغیر رنگ هستند یا نه داشته باشیم اما این موضوع دیگری است.
نظر شما