هنگامی که یک کودک بودید ممکن است یک اسباب بازی را از هم بازی خود قاپیده باشید و هم بازی شما بلافاصله شیون کرده است. پس از این، سخن مادر و پدر یا معلمتان شنیدهاید که: "آیا دوست داری کسی با تو همین کار را بکند؟"!
این نجوا برایتان آشنا نیست؟ درسی که بزرگسالان در صدد بودند به ما بیاموزند همان بود که در مغرب زمین به عنوان" قاعده طلایی" شهره است. این قاعده به افراد توصیه میکند که فراتر از خودخواهی و خودمحوری خویشتن روند و تذکارمان میدهد که هرچه به ما صدمه بزند به دیگران نیز صدمه خواهد زد؛ همان طور که هرچه خوشایند ما باشد برای دیگران نیز خوشایند است.
تقریباً در همه ادیان، اخلاقیات فردی با این اصل ساده شروع میشود: با افراد چنان رفتار کنید که مایلید با شما آنگونه رفتار شود. از این جنبه، قاعده طلایی، بنیادینترین اصل فضایل فردی به شمار می رود و ایمانها همه نوعی تفسیر از این پیام جهانشمول به شمار میروند:
- هیچ یک از شما مؤمن به حساب نمیآید مگر آنکه برای مؤمنان دیگر آن چیزی را بخواهد که برای خود میخواهد. ( اسلام)
- به دیگران آسیب نرسان ، با فکر و عمل بدانها صدمهای وارد نکن و واژهای مگو که باعث درد و رنج آنها شود (هندوییسم)
- آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند ( مکتب کنفسیوس).
- اگر میخواهی با تو بدرفتاری نشود با کسی بدرفتاری نکن ( آیین زردشت)
- با عشق به هم نوعان و خدا نجات خواهیم یافت ( مکتب سیک)
- برای الگو شدن ، انسان نه باید صدمهای به دیگران بزند و نه باعث صدمه زدن به دیگران شود. من و دیگر انسانها مثل هم هستیم. بنابراین نباید اجازه داد کسی به دیگری آسیب رساند و نه از وی آسیب ببیند. اصل مهم این است ( مکتب بودیسم)
- فرد نباید با دیگران چنان رفتار کند که مورد تآیید خودش نیست. این مبنای اخلاق است. هر رفتاری که این مبنا را نداشته باشد خودخواهانه است.( مکتب هندوییسم)
- همسایهتان را به اندازه خودتان دوست بدارید ( یهودیت) .
- چنان رفتار کن که میخواهی با تو رفتار کنند ( مسیحیت)
به موضوعی دیگر بپردازیم. واژه " شفقتورزی" به معنای " رنج بردن" است. شفقتورزی بدان معناست که شما میتوانید درد و رنج دیگران را احساس کنید. در مسیحیت ، یهودیت و اسلام شفقتورزی نشان دهنده آن است که چگونه مومنان از مهربانی بیپایان خداوند به بندگانش تقلید میکنند. هرچند که قابلیت انسانها برای شفقتورزی و مهربانی به اندازه قابلیت خداوند در این زمینه نیست مومنان میتوانند این قابلیت خود را تقویت کنند، حتی زمانی که این کار سخت است. چراکه این مشی آنها را به خدا نزدیکتر میسازد.
یکی از آموزههای محوری بودیسم هم "کارونا" است که این به معنای فهم و همدلی با رنج همه موجودات زنده است. کارونا دلیل بازگشت آنها که بصیر شدهاند به دنیا به شمار میآید تا دیگران را تعلیم دهند. آنها بدان جهت که شفقت ورزند به جهانی برمی گردند چون ساکنان آن بدانها نیاز دارند. در هندوییسم شفقتورزی" دایا" نامیده میشود و همراه با بخشش و تسلط بر نفس ، سه فضیلت اصلی هندوییسم به حساب میآید.
وضع ارزش فروتنی هم بدین قرار است. در ادیان ابراهیمی، فروتنی نشانه احترام به خدا و آگاهی به این نکته است که خیرات از خدا به بندگانی ارسال می شود که شکرگزاری را وظیفه خود میدانند. به طور مثال در یهودیت ، حضرت موسی به جهت این فروتنی مورد توجه است.
مسیحیت هم عبارت دینی مشخصی با این عنوان دارد که : اصل آن است که آنها که چیزی در اختیار دارند آرامی و تواضع خود را حفظ کنند. پیام مسیح در این عبارت که در ادیان دیگر نیز وجود دارد این است که جهان مادی قدرت و ثروت را به رسمیت میشناسد اما جهان دینی آنهایی که جهان مادی را نادیده گرفتهاند بالا میبرد و ارتقا میدهد. بنابراین تواضع صرفاً یک فضیلت محسوب نمیشود بلکه فضیلتی سلبی مقابل آنها که جهان غیردینی را به رسمیت میشناسند به حساب میآید.
در اسلام ( که خود این واژه تسلیم شدن معنا می دهد ) فروتنی یک اصل مهم است. مسلمانان آگاهی خود از عظمت خداوند و موقعیت بشر در جهان را در قالب پنج اصل نشان میدهند و هر اصل بر نظم مناسب جهان تآکید میکند.
تائوییسم هم به مومنان گوشزد میکند که حیرانی و تحیر قابل توجهی بر اندیشه های آنها تفوق دارد. یعنی هنگامی که انسان بر بزرگی جهان غور روا میدارد موقعیت خود را در قبال ستارگان و کل جهان در مییابد و به دامن فروتنی پناه میبرد. در بودیسم هم از طریق فروتنی است که انسان خشم و غضب را رها میسازد و آزاد از تعلقها و رنج میزید.
به ارزش امید بپردازیم. بسیاری از متون مقدس اسلامی، مسیحی و یهودی و همچنین ایینهای دیگر واجد اصل امیدند. امید در مسیحیت یکی از سه فضیلت اصلی به حساب می آید. ( دو اصل دیگر ایمان و عشق هستند) در اسلام امید بدان معناست که خدا از آنچه رخ میدهد آگاهست و هرچه رخ میدهد دلیلی دارد و پاداش و عذاب اعمال در نظر گرفته میشوند.
در ادیان امید با توجه به محدودیتهای انسانی قابل توجیه است. بیشتر انسانها چیزی از آینده نمی دانند و بدین جهت از آینده واهمه دارند. امید اما ترس انها را کم میکند. در ادیان امید ارتباط تنگاتنگی با آنچه بعد از مرگ رخ میدهد دارد. برای مسیحیان امیدی که افراد را نجات میدهد امید به ظهور مجدد مسیح در زندگی ابدی و در بهشت است. این امید است که مسیحیان را در جهانی که پر از امور مادی و غیراخلاقی است حفظ میکند.
در آیین زرتشتی، اسلام - و کمتر از آنها یهودیت - امید همان زندگی و شکلی از وجود پس از مرگ است. باور به جهان پس از مرگ یک فضیلت به حساب می آید و دانستن اینکه مرگ پایان امور نیست به انسانها مدد میرساند باور داشته باشند که هیچ مشکلی دایمی نیست و آنها برای همیشه از کسانی که دوستشان دارند جدا و دور نخواهند بود.
البته تذکار این نکته ضروری است که ادیان ابراهیمی تنها ادیانی نیستند که در آنها امید به عنوان یک ارزش مطرح می شود. در بودیسم هم امید از این اندیشه سرچشمه می گیرد که هر فردی می تواند به بصیرت دست یازد. امید دینی به مثابه گونه ای خوشبینی به حساب نمی آید.خوشبینی رویکردی است که امور را بزرگتر از آنچه هستند نشان می دهد. امید دینی اما در واقع بر مبنای این ایده ساخته می شود که امور چندان فربه نیستند اما ما قادر به مشاهده کل ماجرا نیستیم. این نقص شناخت انسانی با امید تلاقی پیدا می کند و در این دیدگاه جهان پیچیده تر از آن است که ما از چشم انداز محدود خود بتوانیم کل آن را دریابیم.
نظر شما