ما تصوری از کیفیت را - یعنی شیوۀ خاصی که با توجه بدان شیئی موجود است- از تصورات کیفیات بهعنوان کلیات جدا کردهایم. پارهای از فیلسوفان اصطلاح "استعاره" را به عنوان لقبی برای نامیدن شیوههای مشخصی به کار بردهاند. من جلوی این نامگذاری میایستم چون این نکته در بین طرفداران استعارهها رایج شده است که اشیا را به عنوان "دستههایی" از استعارها قلمداد کنند.
این امر استعارهها را به چیزی که بسیار شبیه اجزای اشیای مورد توجه ما هستند مبدل میکند. به نظر ما که در حال بسط آن هستم اشیا از کیفیاتی شبیه شیوهای که توپ بیلیارد از اتمها و مولکولها تشکیل شده تشکیل نشدهاند. اگر بخواهیم نکتهای را که پیشتر به آن اشاره داشتیم تکرار کنیم میتوانیم بگوییم که: هنگامیکه ما به شیئی عطفتوجه نشان میدهیم میتوانیم بدان بهعنوان تولید کنندۀ بوجود نیامده کیفیات - جوهر در سخن قدیمیان- ، در نظر بگیریم یا میتوانیم به کیفیاتی که آن [تولید کننده] به وجود میآورد عطف توجه نشان دهیم. بنابراین بر طبق این دیدگاه ، یک شیء مجموعه یا دستهای از کیفیات نیست: یک شیء مالک کیفیات است.
یک شیء بسیط نیست - یعنی شیئی که اشیایی را به عنوان اجزای خود دارا نیست- چیزی بیش از یک شیئی که کیفیات معینی دارد به حساب نمیآید. اشیای مرکب نظیر اتمها، مولکولها و توپهای بیلیارد اشیایی مشتق محسوب میشوند: اشیای همراه درست به همان شیوۀ کیفیات اشیای پیچیده، تا جاییکه آنها از کیفیات اجزای سادهشان قابلیت تمیز و تمایز دارند- کیفیات در معنای مشتق شده وجود دارند یک شییء مرکب از اشیای بسیطی تشکیل شده که کیفیات مشخصی را در اختیار دارد و در نسبتهای مشخص با یکدیگر قرار دارند.
کیفیاتی را که ما در اشیای مرکب مییابیم خود از کیفیاتی "بهوجود آمدهاند" که اجزای بسیط در این نظم و آرایشها در اختیار دارند. بر طبق این دیدگاه برای یک کیفیت مرکب چیزی بیش از این وجود ندارد. کیفیات مرکب "نمود" نیستند؛ آنها چیزی "فرا و ورای" کیفیاتی که اجزای ساده بر حسب معمول سامان میدهند به حساب نمیآیند.
به صورت گذرا اشاره میکنیم که تصور کیفیاتی که مورد توجه ما است میتواند کلیات ساختگی را در بر گیرد: یعنی طبقهای از کیفیات دقیقاً شبیه هم را در برگیرد. بر طبق این دیدگاه، اشیایی که ممکن است فرض شود در یک بخش کلی با هم اشتراک دارند در واقع عضوی از دستهای از اشیا هستند که کیفیات دقیقاً مشابهی را در اختیار دارند. نسبت شباهتی که این کیفیات نسبت به یکدیگر بهوجود می آورند یک سنت اولیه و "درونی" هستند. اشیایی که بر حسب کیفیاتشان - مبنای شباهت - شباهت دارند با همدیگر و هنگامی که مقایسه شوند کاملاً شباهت دارند. فرض کنید دو کیفیت الف و ب کاملاً مشابه هم باشند. آنگاه این شباهت ذاتی است و بر حسب کیفیات آنها به وجود میآید. یک نتیجه این دیدگاه آن است که اگر کیفیت ج درست شبیه کیفیت الف باشد درست شبیه ب هم خواهد بود.
حال اجازه دهید چند کلمهای در باب موضوعی سخن بگوییم که ممکن است پارهای از خوانندگان مطرح کنند. ما کیفیات را بهعنوان شیوههایی که با آنها اشیا موجودند در نظر گرفته و توصیف کردهایم.
این نکته این احساسات را بهوجود میآورد که کیفیات با شیوههایی که با آنها اشیا واقعی و موجود وجود دارند بیرون کشیده میشوند. با این همه روشها و شیوههایی هستند که اشیا میتوانستند وجود داشته باشند اما هیچ شیئی موجود نباشد - و به همان ترتیب هیچ شیئی وجود نخواهد داشت.
دو نوع ذره میتوانستند چنان باشند که با هم پیوند حاصل کرده باشند و نوع سومی از ذره را بهوجود آورند که کیفیات فریدی را داراست است. این امر حتی زمانی که ترکیبهای ضروری هم رخ نمیدهند میتواند برقرار باشد. ما ممکن است به این نکته با اشاره به اینکه روشهایی هستند که اشیا بر طبق آنها میتوانند وجود داشته باشند اما هیچ شیئی وجود نداشته باشد (یا وجود نخواهد داشت) اذعان کنیم.
نظر شما