به گزارش خبرنگار مهر در رشت، حفظ این خرده فرهنگها و دوام آن تا جایی که تمام این رسوم و سنن و لهجه ها و گفتارها به چاپ برسد وظیفه هر ایرانی است تا این هویت باقی بماند چرا که وقتی خرده فرهنگها رو به نابودی بنهند زمانیست که ما باید ایرانی بودن خویش را افسانه و آرزویی ناممکن بیابیم.
نوروز بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است که مملو از رسمها و نمایشها در استانهای مختلف است که اغلب این مراسم قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می شوند.
به هر حال عمده ترین رسم گیلان در ایام قبل از نوروز و تا پایان تعطیلات همانی است که "حاجی فیروز" در تهران، "نوروز نثار" در قزوین، " بی بی نوروزک " در خراسان و افغانستان، " ننه نوروز" در اراک و خمین و مرکز ایران، "ماما نوروز" در کرانه های خلیج فارس، " ننه مریم" در آذربایجان، " ماما مروسه " در تاجیکستان و بخارا و آسیای میانه، " عمو نوروز" و "بابا نوروز " در جای جای ایران بازی می کنند.
" بازی آهوچره " مقدمه بازیهای و نمایشهای نوروزی گیلان
" بازی آهوچره " یکی از رسمهای کهن است که در شرق گیلان در شمار بازیها و نمایشهای مقدمه نوروز به شمار می رفت، گروه آهو چره سه نفر شامل بازیگر آهو، شعرخوان و توبره کش بودند.
محور بازی آهو بود. با وسایل مختلف چیزی شبیه کله آهو یا بز درست می کردند، برایش شاخ می گذاشتند، گل و سبزه به شاخش می زدند، با مهره شیشه ای برایش چشم می گذاشتند، زنگوله به آن می آویختند و آن را بر سر چوبی قرار می دادند.
بازیگر آهو گونی یا کیسه ای پارچه ای را روی سر خود می کشید به طوریکه تمام بدنش را می پوشانید و از داخل آن چوبی را که کله آهو بر سر آن قرار داشت به دست می گرفت، چنانکه به هیئت حیوانی در می آمد و با آن چوب می توانست سر خود را حرکت بدهد.
نفر دوم گروه شعرهایی می خواند و با خواندن شعر و با چوبی که در دست داشت نمایش را هدایت می کرد و نفر سوم توبره کش بود.
هر سه با هم کوچه به کوچه به خانه های ده می رفتند، بازی آهو چره را اجرا می کردند، شعر می خواندند و از هر خانه چیزی می گرفتند.
آهو چره آهو چره، ببین چقدر خوب می چره/ م ِ آهو( آهوی من) از باغ آمده، چریده و چاق آمده / م ِ آهو مرغانه خوره، صد تا به کمتر نخوره.
به اینجا که می رسیدند، آهو غش می کرد و تا تخم مرغ یا چیز دیگری از صاحبخانه نمی گرفت حالش به جا نمی آمد بعد از خواندن هر بند، ترجیع بندی که گفته شد را می خواندند و سپس خواننده بند دیگری را شروع می کرد.
به این ترتیب به همه خانه های ده می رفتند و از هر خانه چیزهایی مثل برنج، تخم مرغ و شیرینی می گرفتند، گروه آهو چره کارشان را از غروب آغاز می کردند و چند روستا و آبادی نزدیک را می گردیدند.
این مراسم از قدیم الایام در استان گیلان رواج داشته و امروزه از شرقی ترین نقاط گیلان تا حدود تنکابن و روستاهای آن کم و بیش معمول است.
" آینه تکم " یا " تکم چی ها " پیام آوران نوروز در غرب گیلان
همچنین در غرب گیلان و حدود شهرستانهای آستارا و هشتپر "تکم چی ها" از جمله پیام آوران نوروز بودند، تکم چی ها از اردبیل به گیلان می آمدند و گاهی نیز تا بندر انزلی و رشت هم می رفتند، کارشان گونه ای نمایش عروسکی آئینی بود به نام تکم (takam) که هماهنگ با ترانه هایی که در استقبال از نوروز می خواندند آن را به حرکت و رقص در می آوردند.
تکم را به شکل بز و به اندازه ای در حدود دو کف دست انسان و از تخته چوب می ساختند به طوری که پاهای آن قابلیت حرکت دادن داشت. در دو طرف آن دو آینه کوچک می چسباندند و با تکه پارچه ها و منجوقها و پرهای رنگین آن را می آراستند به این لحاظ آن را " آینه تکم " هم می نامیدند.
تکم به وسیله چوبی به طول حدود نیم متر که به زیر تنه آن متصل بود حرکت داده می شد، این چوب از سوراخ وسط یک تخته دایره ای شکل به شعاع حدود یک وجب، که سطح آن هم نقشین و رنگین می شد، می گذشت.
با حرکت دست تکم چی که چوب تکم را بالا و پایین می برد و با کف دست و انگشتان خود آن را می چرخاند، عروسک حرکت می کرد و بر حسب سرعت حرکتی که تکم چی به آن می داد، آرامتر یا سریعتر و ایستاده یا نشسته، روی تخته گرد قرار می گرفت و صدای برخورد آن به تخته، با مقاطع آهنگ ترانه هایی که خوانده می شد هم آهنگ می شد.
خانواده های گیلانی مقدمشان را خوش و مبارک می دانستند و شگون کارشان را با دادن هدیه ای از همان جنس که به نوروزی خوانها و آهو چره ها و عروس گولی ها می دادند، گرامی می داشتند.
" خرس آبونی " از مراسمهای جذاب و دیدنی گیلانی ها در پیشواز نوروز
"خرس آبونی" از مراسمی بود که در شرق گیلان و تا حدود تنکابن انجام می گرفت. در نزدیکیهای نوروز چند نفر همراه با خرسی که از پیش دست آموز شده بود وارد روستا می شدند و باعث می شدند تا مردم غمها را از دل زدوده، شادی و خوشی را به خانه های خود ببرند.
عمومأ خرس را دو نفر همراهی می کردند یکی از آنها زنجیری را که به گردن خرس بسته شده بود در دست گرفته و در جلوی خرس به راه می افتاد و نفر دوم هم چند قدم پشت سر خرس حرکت می کرد.
آنها بعضی از حرکات را که از پیش به خرس آموخته بودند به حیوان می گفتند و خرس آن حرکات را انجام می داد.
مثلأ موقعی که وارد خانه کسی می شدند، اگر در خانه درختی بود خرس را وا می داشتند که به بالای درخت برود و فردی که زنجیر خرس را در دست داشت به خرس می گفت: " برو بالا خنم جونی/ سال چند تا ورزا خارنی/ اسب آقا تیمار کارنی/ برو بالا خنم جونی. ( برو بالای درخت خانم جان، در سال چند تا گاو نر می خوری، اسب آقا را مواظبت می کنی، برو بالای درخت خانم جان.) و خرس را وادار می کرد که به بالای درخت برود.
یا صاحب خرس می گفت: "برو به آینه نگاه کن" و خرس هم سنگی را که در آن حوالی بود بر می داشت و تظاهر می کرد که به آینه نگاه می کند و یا موارد زیر را می گفت: " ای بی ادب، شرم می کند عروس در پیش داماد، قلیون قنادی بکش. سوار بر اسب شو، برو پیش صاحب خانه ببین چه انعام داری." صاحب خانه هم به فراخور خود چیزی به صاحب خرس هدیه می داد.
برخی از افراد اگر مریضی در خانه داشتند بر اساس اعتقاد خود پس از اینکه پولی به صاحب خرس می دادند مقداری کته (برنج) پیش خرس می گذاشتند و خرس پس از اینکه نصف آن را می خورد بقیه آن را به فرد مریض می دادند و اعتقادشان بر این بود که مریض شفا پیدا می کند.
" میمون بازها " و " آتش بازها " در شادی شبهای نوروزی گیلانی ها سهمی بسزایی داشتند
"میمون بازی" نیز از جمله مراسمهای پیشواز نوروز بود، میمون بازها بیشتر از کولیان اطراف رشت بودند و در اطراف و گوشه کنار رشت بیشتر این مراسم را اجرا می کردند و گاهی نیز به داخل شهر می آمدند و در شهر مراسمی برگزار می کردند.
میمون باز که دور او را مردم فرا می گرفتند شروع به حرکات نمایشی و آکروباتی می کرد و نفر همراه او شروع به خواندن آواز و ترانه های شاد و نوروزی می کرد، خود میمون باز نیز اینگونه ترانه ها را همراهی می کرد، مردم نیز در جواب این حرکات خنده آور و ترانه های شاد کننده بدیشان هدیه هایی می دادند.
علاوه بر این" آتش بازها " نیز با سیاه کردن صورت توسط دوده در کوی و برزن به آتشبازی می پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند.
آتش باز کلاهی بوقی بر سر می گذاشت یک ظرف نفت و چند مشعل به دست می گرفت، مشعلها را آتش می زد و در دهان فرو می برد و خاموش می کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می آراست. دو تخته چوب به دست می گرفت و بر هم می کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می افتادند و می خواندند: " عیار آتش بازم، میل به آتش دارم."
آتش باز گاهی مقداری نفت در دهان می ریخت و در حالیکه آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می پاشید چنان وانمود می کرد که انبوهی از شعله را از دهان خارج می سازد.
آتش بازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمایی می پرداختند و نیازشان را از مغازه داران می گرفتند در هر محله و کویی گروهی از بچه ها نیز جست و خیز کنان همراهشان بودند و برایشان شعر می خواندند.
امروز اغلب بازیها و آدابی که گفته شد رو به نابودی است و هر از چند گاهی در نقطه ای از استان ممکن است یکی از رسوم اجرایی شوند که این واقعیت ضرورت برنامه ریزی برای جلوگیری از نابودی این آداب که جزو خرده فرهنگها و نمادهای ایرانی هستند را بیشتر آشکار می سازد.
نظر شما