۲۲ خرداد ۱۳۸۳، ۱۱:۰۳

گفت و گو با " علي اصغر دشتي " كارگردان نمايش " شبيه خواني شازده كوچولو ":

تماشاگر ما خودش را رها نمي كند

يكي از نمايش هايي كه اكنون در تالار " نو " مجموعه تئاتر شهر به روي صحنه است، نمايش " شبيه خواني شازده كوچولو " به كارگرداني " علي اصغر دشتي " است ، گفت و گوي سرويس تئاتر " مهر " را با وي مي خوانيد :

" علي اصغر دشتي " كارگردان نمايش " شبيه خواني شازده كوچولو "

 چه اتفاقي افتاد كه تصميم گرفتيد شازده كوچولو را به صورت تعزيه اجرا كنيد؟
به اين چرا الان نمي توان خيلي دقيق جواب داد. در مجموع يك بخش هايي به علاقه من به شازده كوچولو ربط دارد و يك بخش هايي به علاقه من به شبيه خواني و ذهنم كمي توانست اين دو را بهم تطبيق بدهد و چيزي كه مي بينيد حاصل اين تطبيق است.
از سوي ديگر شبيه خواني يكي از مسيرهاي حركت گروه ما است. ما قبل از اين كار دو تجربه در مورد شبيه خواني داشتيم. يك بار ما داستان " زن پارسا " را به شكل يك تعزيه كاملا سنتي اجرا كرديم. سپس يك تئاتر خياباني عروسكي به شيوه شبيه مضحك به نام " خيمه شكسته " اجرا كرديم. بعد ازاين ها سراغ شازده كوچولو رفتيم.
 مسيري كه ما دوست داريم طي كنيم اين است كه ما چقدر مي توانيم از شبيه خواني به عنوان يك تكنيك اجرايي خارج از محيط آييني و سنتي آن تجربه كنيم. يعني ما زمان و مكان آييني يا قهرمان ديني نداشته باشيم. مي خواهيم ببينيم اين بستر سنتي چقدر امكان تطابق با اسطوره هاي مدرن تر و آثار معاصرتر دارد. وقتي ما شبيه خواني را از جايگاه اسطوره ايش بيرون مي آوريم و قهرماني را جايگزين قهرمان سنتي آن مي كنيم ديگر نگاه ما يك نگاه تكنيكي است.
پس شما گفتيد كه يك ظرف به نام شبيه خواني داريم و حالا درون اين ظرف چه داستاني را مي توانم بگذاريم؟
شبيه خواني انتخاب اول من در بين گونه هاي نمايش ايراني است؛ چون به نظر من خيلي غني تر از بقيه است و كاركردهاي اجرايي بيشتري دارد. البته به اين گونه هم نبوده كه من بگويم شبيه خواني را دارم و حالا دنبال قصه برايش مي گردم يا قصه را دارم و دنبال يك فرم شرقي براي آن مي گردم. اين اتفاقي به اين صورت افتاده است كه ذهن من آمادگي شبيه خواني را دارد و با داستان شازده كوچولو هم آشنا است پس اين دو را با هم تلاقي مي دهد. بعد از اين تلاقي تلاش شد كه اين برخوردي علمي و تكنيكي با اين تلاقي صورت بگيرد.
آيا فكر مي كنيد كه ازاين فرم بتوانيد در اجراهاي مختلف استفاده كنيد؟ چون ممكن است تكرار اين فرم در نمايش هاي بعدي شما تفكر تقليد از يك تئاتر موفق را در ذهن تماشاگر به وجود آورد.
خود شبيه خواني اشكال مختلفي دارد و در واقع اگر در برنامه آينده به سراغ يك داستان جديد برويم از تكنيك هاي ديگر شبيه خواني مانند شبيه مضحك استفاده مي كنيم كه مي تواند بيشتر از تخته حوضي بخنداند. در واقع اين را هم نمي توانم بگويم كه الزاما هر داستاني تبديل به شبيه خواني مي شود. بايد به تماشاگر اين توضيح را بدهيم كه داستان چه ويژگي هايي دارد كه قابل تبديل شدن به شبيه خواني است.
اگر در مورد شازده كوچولو بخواهم توضيح بدهم بايد بگويم كه در وهله اول اين داستان بر مبناي سفر است. ما اين الگوي سفر را در بعضي از مجالس شبيه خواني هم داريم. دوم اين كه درست است كه داستان يك داستان ديني و مذهبي نيست اما داستان يك روح معنوي و شرقي دارد. نكته ديگر اين كه ما هميشه يك چيزي را از شبيه خواني حذف مي كنيم كه جزو تكنيك هاي مهم تعزيه است كه و آن چيزي است كه شركت كننده در مجالس شبيه خواني از بيرون با خودش مي آورد و آن اعتقاد، شناخت از داستان و علاقه شديد به قهرمان داستان است. من متوجه شدم ما در شازده كوچولو همين كار را كرديم. بخش بزرگي از تماشاگران ما داستان شازده كوچولو را مي شناسند و به قهرمان آن علاقه دارند. البته اگرچه قهرمان ما مانند قهرمان تعزيه تقدس ندارد اما به هر حال دوست داشتني است.
شما چقدر نوآوري در تكنيك هاي شبيه خواني داشتيد؟
قرار نيست من از آن تكنيك هاي شبيه خواني صرفا تقليد بكنم. در واقع وقتي ما از تكنيك شبيه خواني كه داراي يك قدمت است استفاده مي كنيم يك ضعف هايي هم دارد. پس ما آن تكنيك ها را با خلاقيت هايمان تركيب مي كنيم و چيزي كه شما روي صحنه مي بينيد با الهام از آن تكنيك ها شكل گرفته است.
به طور مثال در مورد طراحي صحنه اين نمايش بايد بگويم كه ما از صحنه هاي اصيل تعزيه استفاده كرده ام. در بعضي از سكوهايي كه براي تعزيه ساخته شده است پله هايي وجود دارد كه بازيگر توسط آنها به زير سكو مي رود و مثلا جايي مي خواستند حضرت ابراهيم را به آتش بيندازند زير سكو كپسول گاز تعبيه شده بود كه بازيگر به زير سكو مي رفت و آتش را روشن مي كرد. اين ايده كه تعزيه گردان ها در زير سكو امكانات اجرايي روي صحنه را آمده كنند منبع الهام من براي اين طراحي صحنه بوده است.
چرا برخلاف شبيه خواني هاي آييني تماشاگر شما هيچگاه وارد نمايش نمي شود؟
ما قرار نگذاشتيم كه تماشاگر را وارد نمايش بكنيم يا نكنيم. ما تماشاگر را به حال خودش رها مي كنيم. متاسفانه يك بخش عمده تماشاگر ما خودشان را رها نمي كنند  و واكنش نشان نمي دهد. مثلا بسياري از تماشاگران ما در لحظاتي خنده شان مي گيرد اما نمي خندند. اين در صورتي است كه تماشاگر تعزيه خودش را رها مي كند چون آمده كه عزاداري كند و دنبال لحظه اوج مي گردد كه برود و خودش را داخل ماجرا كند تا تخليه شود. اما تماشاگر ما خيلي فريز شده وارد سالن مي شود. با اين كه ما سعي كرده ايم در چيدمان صحنه و شروع نمايش فضايي صميمانه ايجاد كنيم اما چون احساس مي كند بليتي خريده است پس تماشاگر است و بايد بنشيند و هر آن چيزي كه در مقابلش اجرا مي شود را تماشا كند.
چرا به شما به سراغ تماشاگر نمي رويد كه او را وارد نمايش كنيد؟ به نظر من نبايد تماشاگر را رها كرد.
جزو برنامه ها نبوده چون احساس نكردم الزاما بايد اين اتفاق بيفتد.

صحنه اي از نمايش " شبيه خواني شازده كوچولو"

چرا وقتي از تكنيك ايراني مانند تعزيه استفاده مي كنيد، داستان نمايش يا شخصيت ها را هم آدابته نمي كنيد تا كاملا اثر ايراني شود؟
ما هرچند به كمك تكنيك شبيه خواني محيط را ايراني مي كنيم ولي به داستان اجازه مي دهيم مانند داستان اگزوپري محدود به جغرافيا نشود. اگر ما اثر را به جغرافياي خاصي محدود كنيم ضربه بزرگي به اثر زده ايم. ما محيط اجرا را با تكنيك ايراني به ايران نزديك مي كنيم اما جغرافياي اثر را محدود نمي كنيم.
اما در مورد شخصيت ها ما در قدم اول به سراغ اين مسئله رفتيم كه كدام داستان با تكنيك شبيه خواني بهتر تطبيق دارد و ماحصل ان اين اجرا شد. حالا در قدم ها و نمايش هاي بعدي سراغ شخصيت ها مي رويم و آنجا خواهيم ديد كه كدام شخصيت بهتر با شبيه خواني همخواني دارد و اگر شخصيتي در محيط اجرايي ما جواب نمي دهد چه بايد بكنيم كه به محيط شبيه خواني نزديكتر شود.
فكر نمي كنيد خيلي به اصل داستان وفادار بوديد و همين مسئله باعث طولاني شدن اجرا شده است؟
در اين نمايش اصلا قصد ارائه تحليل تازه اي از داستان شازده كوچولو را ندارم. من داستان شازده كوچولو را همان طور كه هست دوست دارم و معتقدم كه مسيري كه شازده كوچولو طي مي كند با همان ترتيب بايد باشد. چون شازده كوچولو پله به پله مسير را طي مي كند.
اما به هر حال شازده كوچولو يك داستان است و وقتي تبديل به نمايشنامه مي شود بايد تغييراتي كند.
درست است كه من در روند داستان خللي ايجاد نمي كنم و فقط توصيف ابتدا و پايان را حذف مي كنم و در ميانه هرچه هست را اجرا مي كنم. ولي چون اثر اگزوپري وابستگي شديدي به زبان دارد، وقتي ما زبان را عوض مي كنيم و زبان منثور را به زبان منظوم شعر كلاسيك ايراني تبديل مي كنيم در واقع الز اينجا به بعد با خوانش جديدي موجه هستيم زيرا چه بخواهيم و چه نخواهيم محيط اثر عوض شده است.
نكته ديگري كه بايد توضيح دهم اين است كه دوستم آقاي مطلق كه زحمت منظوم كردن اثر را كشيد كار بسيار سختي را با مهارت انجام داد. مطلق در ابتداي كار براي منظوم كردن اين اثر حدود 380 بيت شعر سرود. در واقع زمان اوليه نمايش ما بسيار طولاني تر بود. در واقع من با اختيارات كارگرداني خودم شروع به حذف كردن كردم تا جايي كه چكيده ترين حالت را داشته باشيم. اما الان مي بينيم كه باز مي توانيم كمي نمايشنامه را موجز تر از اين هم بكنيم. اما معتقد به حذف صحنه اي نيستم. اما يك نكته را فراموش نكنيد كه شعر هميشه وابستگي دارد. وقتي شعر توسط بازيگرم خوانده مي شود با آن حال مي كند و من هم از شعر لذت مي برم و در نتيجه خلاصه كردن يادمان مي رود.
در اجراي شما بازيگر زن حضور دارد در حالي كه در شبيه خواني بازيگر زن حق حضور در نمايش را ندارد. اين مسئله منافاتي با تكنيك هاي شبيه خواني نداشت؟
منبع الهام اين كار هم باز خود تعزيه است. در مناطق مركزي ايران مانند تهران و تفرش و كاشان و... خواندن زن در تعزيه ممنوع است ولي در جنوب شبيه خواني هايي داريم كه زن ها در تعزيه مي خوانند. يعني شبيه حضرت سكينه يا رقيه را زن مي خواند. نه اين كه تعزيه زنانه باشد بلكه زن و مرد روبروي هم مي خوانند. نكته بعد در محيط اين اجرا ديدم براي كاراكتر گل سرخ زن به ظرفت ماجرا اضافه مي كند. بايد بگويم اگر مرد هم مي خواند همانند اتفاقي كه در جشنواره براي ما افتاد كه نتوانستيم بازيگر زن مناسب پيدا كنيم، باز هم جزو تكنيك ما بود.
به عنوان آخرين سئوال آيا بازيگران شما براي شبيه خواني دوره ها و آموزش هاي خاصي ديدند؟
در مورد بازيگري ما با يك كار سخت روبرو بوديم. در دنياي بازيگران تئاتر مان چيزي به نام مهارت هاي اجرايي كم داريم. تماشاگر دوست دارد به تئاتر بيايد و از مهارت هاي اجرايي بازيگران لذت ببرد و مهارتي را ببيند كه خودش ندارد.
ما در اين اجرا با دو شبيه خوان روبرويم كه اين ها از بچگي تربيت شده اند براي شبيه خواني در محيط خودشان. و از سوي ديگر در گروه بچه هاي تئاتري داريم كه پرورش تئاتري پيدا كرده اند. حالا ما بايد اين دو چيز متضاد را با هم آشتي مي داديم. در واقع ما ازبازيگراني استفاده كنيم كه صوت خوبي داشته باشند. سپس يك ديالوگ بين بازيگران تئاتر و شبيه خوانان برقرار شد. بايد شبيه خوانان به سمت بازيگري تئاتر سوق پيدا مي كردند و بازيگران را بايد سوق مي داديم به سمت شبيه خواني كه اين دو در يك نقطه بايد باهم تلاقي پيدا مي كردند. نمي دانم چقدر جواب داد ولي سعي كردم اين تركيب به اين شكل انجام شود.

کد خبر 85761

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha