به گزارش خبرنگار گروه دين وانديشه خبرگزاري " مهر" ، ريچارد رورتي استاد فلسفه دانشگاه استانفورد، مك لين استاد فلسفه و رئيس مركز كاتوليك در آمريكا، دكتر داريوش شايگان، و دكتر رامين جهانبگلو سخنرانان اين نشست بودند . ريچارد رورتي اولين سخنران اين نشست بود كه تحت عنوان " فلسفه و دموكراسي " سخنراني كرد .
ريچارد رورتي
وي گفت : فلسفه نردباني است كه غرب از آن بالا رفته و سپس كنارش گذاشته است ( اشاره به يكي از جملات ويتگنشتاين در كتاب تحقيقات منطقي- فلسفي ) . فلسفه نقش مهمي در روشن كردن راهي براي تاسيس نهادهاي دموكراتيك در غرب ايفا كرده است ، اما در حال حاضر ، فلسفه ارتباط چنداني با حيات سياسي در قاره اروپا و آمريكا ندارد .
رورتي افزود : اغلب روشنفكران غربي چيزي از فلسفه نمي دانند ، و چندان هم دغدغه آن را ندارند . از ديد آنان اعتقاد به اين كه طرح و برنامه هاي سياسي منعكس كننده باورهاي فلسفي اند به اين معني است كه دنيا وارونه شده است .
وي با بيان اين نكته كه من بن مايه بي ربط بودن فلسفه به دموكراسي را كه البته بيشتر به وضعيت دموكراسي موجود در كشور آمريكا و همچنين تا اندازه اي زيادي در دموكراسي اروپايي اختصاص دارد را در ملاحظات خود شرح وبسط خواهم داد گفت : دموكراسي در اروپا و آمريكا به تدريج دو معناي متمايز يافته است . دموكراسي در معناي محدودتر و كمينه گرايانه ترش حاكي از نظام حكومتي است كه در آن قدرت در دست صاحب منصباني است كه با انتخاب آزاد برگزيده شده اند . من دموكراسي به اين مفهوم را " قانون مداري" مي نامم . اما دموكراسي در معني گسترده اش حاكي از يك آرمان اجتماعي، يعني برابري فرصت ها و برابري برخورداري از امكانات است . دموكراسي در معناي دوم نشانگر جامعه اي است كه در آن همه از فرصت هاي برابر در زندگي برخوردار شده و هيچ كس از اين بابت كه در خانواده فقيري به دنيا آمده ، يا از اعقاب بردگان است، يا زن است رنج و دردي نخواهد ديد . من اين معنا از دموكراسي را " مساوات طلبي " مي نامم .
رورتي با اشاره به رقابت انتخابات رياست جمهوري در آمريكا گفت : اگر از طرفداران" بوش " و " كري" بپرسيد كه منظورشان از دموكراسي چيست ، پاسخ يكساني نخواهيد شنيد . كساني كه به " بوش" راي مي دهند معمولا مايلند كه دموكراسي را به عنوان قانون مداري تعريف كنند . اما طرفداران " كري" بر اين باورند كه آمريكا با وجود داشتن پيشينه اي 200 ساله در برگزاري انتخابات ، هنوز يك دموكراسي تمام عيار نيست . منظور آنها اين است كه آمريكا اگر چه به لحاظ قانون مداري يك دموكراسي بوده ، اما به لحاظ مساوات طلبي يك دموكراسي نيست .
وي با ذكر اين نكته كه هنوز هم گاهي ميان فيلسوفان اين بحث مطرح مي شود كه آيا دموكراسي " مباني" فلسفي دارد يا نه ، و اگر دارد اين مباني چه مي تواند باشد افزود : من اين گونه بحث ها را چندان نافع نمي دانم .
رورتي درباره اين كه چرا چنين بحث هاي هنوز وجود دارد گفت : بسياري از روشنفكران غرب بر اين باورند كه در حقايق اخلاقي و سياسي محور خاصي وجود دارند كه اگر بديهي نباشند ، اما فوق فرهنگي و غير تاريخي اند . حقايقي كه محصول عقل انساني به معناي دقيق كلمه اند ، نه صرفا ناشي از يك رشته رخدادهاي تاريخي خاص . در حالي كه نوشته هاي فيلسوفان بنيان ستيز ، از جمله خود من، استدلال مي كند كه چيزي به نام " عقل انساني" وجود ندارد . ما بنيان ستيزان عقل گرايي منتسب به " روشنگري" را تلاش نابه جايي براي بلند شدن روي دست دين مي دانيم . بحث ما اين است كه اگر چه برخي از فرهنگ ها آشكارا نسبت به فرهنگ هاي ديگر برتري دارند ، اما هيچ گونه معيار فوق فرهنگي در تعيين " بهتر بودن" وجود ندارد تا ما با استناد به آن بگوييم كه جوامع دموكراتيك امروزي بهتر از جوامع فئودالي اند .
وي ادامه داد : استادان فلسفه بنيان ستيزي همچون من بر اين باور نيستند كه فلسفه در حال حاضر همان اهميتي را دارد كه افلاطون و كانت براي آن قائل بودند . ما تاريخ گرا هستيم ، زيرا با اين سخن هگل موافقيم كه " فلسفه به زمانه خود انديشه كردن است " . ما بنيان ستيزان در دفاع از ديدگاه خود به واقعيات تاريخي ناگواري همچون ناديده گرفتن حقوق سرخ پوستان ، ناديده گرفتن حقوق سياه پوستان ، و ... اشاره مي كنيم .
رورتي در پايان سخنان خود گفت : نتيجه اخلاقي موعظات بنيان ستيزانه من براي شما اين است كه براي كشورهايي كه روند عرفي شدن را از سر نگذرانده اند ، يا كشورهايي كه تا به حال تنها شاهد حكومت هاي قانون مدار بوده اند ، تاريخ فلسفه غرب حوزه مطالعاتي نافعي نيست . اگر حق با ما بنيان ستيزان باشد ، به جاي تلاش براي بنا نهادن جامعه بر اساس يك بنيان فلسفي ، بايد براي آموختن از پيشينه هاي تاريخي تلاش كرد .
دكتر داريوش شايگان سخنران دوم اين نشست بود . وي با اشاره به سخنان رورتي گفت : من نمي دانم بنيان گرا هستم يا بنيان ستيز ، اما معتقدم دموكراسي ضرورت دنياي امروز است .
وي افزود : هر چند كه ما امروزه داراي هويت چندگانه هستيم ، اما مي توانيم از ارزش هاي جهاني صحبت كنيم . اگر ما به سلاح تفكر انتقادي مسلح شويم مي توانيم در مقابل شمشير دو لبه نسبي گرايي مقاومت داشته باشيم .
دكتر مك لين سخنران سوم نشست بود كه درباره " دموكراتيزه كردن فلسفه سخنراني كرد. وي گفت : من با رورتي درباره عقل گرايي پيشين موافقم . ما بايد به بعد وجودي انسان توجه داشته داشته باشيم . ما نمي توانيم به تكرار گذشته قناعت كنيم ، زيرا تكرار گذشته آينده اي را در بر نخواهد داشت .
وي افزود : قرن بيستم يكي از خونين ترين قرون بشري بود . پس از پايان جنگ سرد و فروپاشي ايدئولوژي كمونيسم ، ما ديگر نيازي به ايدئولوژي نداريم . ما امروزه به فلسفه دموكراتيك نيازمنديم . فلسفه دموكراتيك بايد به ما هويت جديدي بدهد كه بتوانيم در دنياي امروز شاهد ظهور افرادي مانند گاندي و مادر ترزا باشيم .
مك لين ادامه داد : پس از حادثه 11 سپتامبر ما سقوط اخلاقي و سياسي كرده ايم . من با پست مدرنيسم موافق نيستم اما معتقدم كه پست مدرنيسم به ما نشان داد كه عقل گرايي مفرط موجبات وضعيت كنوني را فراهم كرده است . در بازسازي وضعيت كنوني جهان بايد ميان ذهنيت و عينيت ارتباط نزديكي ايجاد كرد .
وي اضافه كرد : توجه به پيام معنوي حضرت عيسي (ع) ، حضرت محمد (ص) ، و بودا مي تواند موجبات اين تغيير نگرش را براي ما فراهم كند . بدين وسيله ما مي توانيم نگاه جديدي به تاريخ فلسفه بياندازيم .
دكتر رامين جهانبگلو آخرين سخنران نشست بود كه طي سخنان كوتاهي به بحث از نسبي گرايي و جهانشمولي حقوق بشرپرداخت . وي گفت : اگر بحثي كه امروز درباره حقوق بشر مي كنيم ما را به بحث از نسبي گرايي سوق داده است ، اما در برخي از موارد درباره جهانشمولي سخن مي گوييم . ما در حوزه اخلاق مي توانيم از جهانشمول بودن سخن بگوييم . ما در حوزه اخلاق مي توانيم به كل گرايي نرم كه به نسبي گرايي نمي انجامد دست پيدا كنيم .
نظر شما