دو علم حقوق و اخلاق از مهمترین علوم انسانی هستند که در باب نسبتشان حرف و حدیثهای بسیاری وجود دارند. سخن بر سر این است که در موضوع این دو علم، مسائل آنها، غایاتشان و همچنین روشهایی که در آنها برای رسیدن به گزاره های موجه وجود دارند چه اشتراکات و افتراقاتی وجود دارند. این مقال در صدد است به این موضوعات نزدیک شود.
هدف علم حقووق تنظیم و سامان ارتباطات افراد و سازمانها متکی بر قوانین است. در اینجا تنها مرجع قانون است. علم اخلاق اما در صدد تنظیم روابط میان افراد و گروهها متکی بر یک منشای درونی و الزام درونی است. طبیعی است که در این گستره چهار نوع ارتباط به وجود می آیند. بسیاری از فعلهایی که از لحاظ حقوقی درست هستند از لحاظ اخلاقی هم درستند. این بدان دلیل است که در بسیاری از مواقع منشای حقوق و اخلاق یکی است.
منشای حقوق عموماً عرف و شرع و عقل است و اخلاق هم بسی بر این مولفه¬ها متکی است. به همین جهت طبیعی است بسیاری از افعالی که از لحاظ حقوقی درستند از جهت اخلاقی هم درست باشند. تأکید زیادی که حقوق بر عدالت می¬کند با حساسیت فراوان علم اخلاق بر این آرمان، اشتراکات زیادی با هم دارند. با این همه، همه افعال انسانی که اخلاقی هستند لزوماً بار حقوقی ندارند. ممکن است انسانی سالها به جهت قولی که به فردی که مرده است داده دچار عذاب وجدان شود ولی بر این قول بار حقوقی مترتب نیست.
عکس این نکته هم صادق است. پارهای از از افعالی که از لحاظ اخلاقی درستند ممکن است از جهت حقوقی نادرست باشند. فردی را تصور کنید که قول داده است در ساعتی مشخص بر سر کار خود حاضر باشد اما در هنگام آمدن به سر کار خود با فردی مجروح مواجه می شود و او را به بیمارستان می رساند و به همین جهت دیر بر سر کار خود حاضر می شود. کار چنین فردی از لحاظ حقوقی ممکن است اشتباه تلقی شود اما این فعل از لحاظ اخلاقی درست است.
در باب نسبت حقوق و اخلاق عموماً به این نکته هم اشاره می کنند که تأکید بر یکی از آنها ممکن است جلوی رشد دیگری را بگیرد. فی المثل توجه وافر بر قانون و حقوق در غرب باعث شده که مسائل اخلاقی تحت الشعاع قرار گیرد. اما واضح است که این نکته اگر در پاره ای از مواقع درست باشد در همه جا و همه زمانها صائب نیست. همانطور که در بند اول توضیح دادیم در خیلی از مواقع حقوق و اخلاق می توانند به یکدیگر یاری و مدد برسانند. اگر در جامعه ای قانون بدرستی اجرا شود و مبانی حقوقی این قانون از صحت و درستی لازم برخوردار باشند واضح است که اجرای مرتب و منظم این قاتون سبب می شود پاره ای از خاستگاههای اخلاقی آن قانون که وجوه مختلف عدالت از جمله آنها هستند رواجی خاص یابند.
احترام به قانون می تواند احترام به قواعد اخلاقی را ترویج کند. اصلاً یکی از غایت قانون آن است که روابط بین افراد به صورتی عقلانی و انسانی سامان یابد و این در حالی است که اخلاق نیز هدفی جز این مهم را در سر نمی پرود. بنابراین ما با دو ساحت روبور هستیم که اهداف آنها بغایت به هم نزدیک هستند هرچند منابعی که به استخدام می¬گیرند و پرسشهای آنها اختلافاتی با یکدیگر دارند. بدین جهت نمی توان و نباید به قانون و اخلاق به مثابه دو حوزه نگریست که این دو حوزه هم را رد می کنند و حضور یکی جلوی حضور دیگری را می گیرد. ضمن آنکه تاریخ بشر به ما نشان داده که ما به هردوی این گستره ها بجد نیازمند هستیم. هم به قانون و حقوق که عرصه های بیرونی را سامان می دهند و هم به اخلاق که سامان بخش روابط انسان با آموزه های بنیادین و وجودی و عقلی درون او است.
تعامل متخصصان علم حقوق و علم اخلاق در تاریخ این دو معرفت در غرب با تکیه بر این پیش فرض بسیار زیاد بوده است. کافی است نگاهی به مشی و آرای پاره ای از معروفترین نظریه پردازان و فیلسوفان اخلاق در غرب چون: جان رالز، سیدویک، هارت، دورکین و نوس باوم بیندازیم تا در یابیم که این افراد خود حقوقدانان برجسته ای بوده اند که با مبانی علم حقوق هم آشنایی به هم رسانده اند. همین نکته نزدیکی این حوزه را بخوبی نشان می دهد.
موضوعاتی که در این دو علم مطرحند البته تفاوتهایی با یکدیگر دارند. به طور مثال در علم حقوق از شیوه های سامان زندگی خانوادگی، گروههای اجتماعی، مبارزه با جرم، قساد و دیگر نابسامنی ها و ... سخن می رود. موضوع علم اخلاق هم همانطور که ذکر آن رفت سامان روابط فردی و جمعی است اما این سامان با تکیه بر مفاهیمی چون حسن و قبح و فضیلت و رذیلت مشخص میشود.
نظر شما