محمد تقی چاوشی که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که در موقعیت کنونی ما به کدامیک از فلسفههای تحلیلی و یا قارهای بیشتر نیاز داریم ؟ گفت: هر دو میتوانند مفید باشند هم فلسفههای قارهای و هم فلسفههای تحلیلی و هر دو میتوانند فواید خودشان را داشته باشند.
وی افزود: اما فلاسفه تحلیلی از آنجاییکه به دانش روز اروپا دلمشغولی بیشتری دارند و به تخصصی شدن علوم دامن میزنند و به نحوی فلسفه را به خدمت دانش در می آورند با وضع فعلی جامعه ما و فلسفه ما تطبیق کامل ندارند. این در حالی است که حجم گستردهای از کتب راجع به فلسفه دین و فلسفه اخلاق و کلاً فلسفههای مضاف روانه بازار میشوند.
این استاد فلسفه تصریح کرد : متأسفانه گمان میرود که ما هم میتوانیم فلسفه دین و فلسفه اخلاق داشته باشیم و این مباحث را در عالم و فلسفه خودمان وارد کنیم و این یکسره اشتباه است .
چاوشی در پاسخ به این سؤال که کدامیک از این شاخهها (فلسفه تحلیلی و یا قارهای ) در ایران بهتر و بیشتر معرفی شده است؟ گفت: ظاهراً فلسفههای تحلیلی موفقتر بودهاند به جهت اینکه منطقیتر و علمیتر و بهتر معرفی شدهاند. فلسفههای قارهای با توجه به اینکه گفته شدهاند اینها سفسطه هستند، از میدان بدر شدند و یا با این اتهام که تاریخ مصرفشان تمام شده است روبرو شدهاند. این در حالی است که فلسفه هیچگاه تاریخ مصرف ندارد و یا اینکه با تعابیر عرفانی مواجه شدهاند. این سه بلیه فلسفه قارهای را دقیقتر معرفی نکرده و یا از میدان بدر کرده است.
این محقق فلسفه در پاسخ به این سؤال که دلیل توجه خود شما به فلسفههای قاره ای چیست؟ آیا به فلسفه تحلیلی علاقهای ندارید؟ گفت: در رابطه با پاسخ به سؤال اول، فلسفههای قارهای، متافیزیک غرب را بهتر از تحلیلیها نشان میدهند. یعنی برای آشنایی با فلسفه غرب، ایدهآلیسم آلمان بهخصوص فلسفه کانت و در اوج ایدهآلیسم، فلسفه هگل معرف کامل فرهنگ مدرنیته هستند.
این پژوهشگر افزود: اما فلسفههای تحلیلی در واقع چهره واقعی متافیزیک را نشان نمیدهند و از متافیزیک فاصله گرفته میشوند. بعد از هگل و یا نیچه متافیزیک به معنای خاص خودش نداریم. اما با فلسفههای تحلیلی هم تا حدودی آشنایی دارم اما اینها شوقی را در بنده ایجاد نمیکنند.
نظر شما