این نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: ما در ادبیات معاصر ایران در هیچ دورهای نویسندگی را به عنوان یک شغل و حرفه نداشتهایم. این اتفاق هرگز برای هیچ نویسندهای نیفتاده و نویسندگان ما همیشه یک شغل را یدک میکشیدهاند تا خرج زندگیشان را درآورند.
وی افزود: مثلا جمالزاده کارمند جامعه ملل (سازمان ملل فعلی)، صادق هدایت کارمند، ساعدی پزشک، آل احمد معلم و دانشور استاد دانشگاه بودند. چوبک و علوی نیز شغل دیگری جز نویسندگی داشتند.
10هزار نسخه هم کافی نیست
نویسنده "پرندگان بیفصل" ادامه داد: اصولا با تیراژ معمول دو هزار نسخه مگر میشود نویسنده از راه نوشتن امرار معاش کند و پول حقالتالیف او خرج کوچکترین هزینه زندگی او را نمیدهد. من خودم استاد دانشگاه هستم و کارهای دیگری هم انجام میدهم تا بتوانم زندگیم را بگذرانم.
قاسمزاده تیراژ 10هزار نسخه را هم برای اینکه یک نویسنده بتواند از طریق فروش کتابش با این تیراژ هم امرار معاش کند کافی ندانسته و گفت: با تیراژ 10هزار نسخه هم نمی توان در شرایط فعلی بخشی از خرج زندگی را تامین کرد چه برسد به اینکه بخواهیم نویسندگی را یک شغل مستقل بدانیم که تنها دغدغه و محل درآمد یک نویسنده باشد.
این نویسنده احتساب نویسندگی را به عنوان یک شغل رسمی دارای موانع اداری و اجتماعی برخواند و بیان کرد: از جهت رسمی قضیه هم کسی نویسندگی را شغل محسوب نمیکند و وقتی میگوییم نویسندهایم کسی آن را به حساب شغل ما نمی گذارد. ما چیزی به نام کارت شناسایی نویسندگی نداریم. در نگاه جامعه و نظام اداری ما نویسندگی را به عنوان یک شغل قبول ندارند.
وی درباره باور عمومی از گذشته درباره مشکلات اقتصادی شغلی چون شاعری و نویسندگی به ذکر شعری از افواه اینگونه اشاره کرد: از قدیم خطاب به دختران جوان میگفتند: "زن شاعر نشو شاعر فقیره خوراک شاعرا نون و پنیره". ببینید همچنین وضعیتی از قدیم حاکم بوده البته در گذشته شاعر با شاعریش میتوانسته نان و پنیری بخرد حالا که دیگر نمیشود همان نان و پنیر را هم خرید.
مترجمان بیمه شدند نه نویسندگان
نویسنده کتاب "توراکینا ادامه داد: چند سال پیش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بیمه اهل قلم برای نویسندگان درنظر گرفت ولی بیشتر کسانی که رفتند و آنجا خودشان را بیمه کردند مترجمان بودند چرا که نویسندگان از قبل شغلی داشتند که آنها را بیمه کرده بود و این خود بیانگر این است که به دلیل مشکلاتی که یک نویسنده با آن روبهرو است از قبل خودش به فکر یک شغل برای کسب درآمد و بیمه بوده است.
قاسمزاده در پاسخ به این پرسش که مگر مترجمان در بخشی از مشکلات نویسندگان مشترک نیستند و آیا استقبال آنها از بیمه ارشاد به معنای این نیست که آنها حتی آن کار ثابت و بیمهای که نویسندگان برای خودشان دست و پا کردهاند هم ندارند؟ گفت: اصولا نوع کار نویسنده و مترجم با هم فرق دارد. مترجم با اثری روبه رو است که قبلا نوشته شده و حالا آن را از زبانی به زبان دیگر درمیآورد. این کار ممکن است چند ماه وقت او را بگیرد در حالی که نویسنده آن کتاب شاید سالها وقت صرف نوشتن آن اثر کرده باشد.
وی افزود: یک مترجم در طول سال میتواند چند کار انجام دهد ولی هیچ تضمینی نیست که یک نویسنده در سال چند کتاب بنویسد. در ضمن ما در حوزه ترجمه هم فقط عدهای از مترجمان را داریم که میتوانند به اندازهای کار انجام دهند که مقداری درآمد برایشان کسب کند.
نویسنده رمان "بانوی بیهنگام" در جواب به این سوال که شما موکدا اشاره کردید که ما هیچ نویسنده معاصری نداشتهایم که بتواند از راه فروش کتابهایش درآمد قابل توجهی کسب کند. در مورد برخی نویسندگان همچون فهیمه رحیمی که به ویژه در دهه 70 کتابهایشان با فروش بالا به چاپهای چندباره رسید نظرتان چیست؟ گفت: حقالتالیف آنها پایین بود و ناشران امتیاز کتاب را از آنها میخریدند و دیگر اگر کتاب 100بار هم تجدید چاپ میشد پولی به نویسنده تعلق نمیگرفت.
فهیمه رحیمی هم برد سابق ر ا ندارد
قاسمزاده بحث خود را در همین زمینه ادامه داد: نکته مهم این است که فروش کتابهای نویسندهای چون فهیمه رحیمی و دیگرانی شبیه او یک موج است. یک نوشته میآید معروف میشود میفروشد ولی پس از مدتی فراموش میشود. الان دیگر فهیمه رحیمی کتابهایش آن برد سابق را ندارد. او شاید در آن روزهای اوج می توانست با پول کتابهایش زندگی کند ولی آن درآمد پایدار نبود که او را تا روزهای بازنشستگی تامین کند.
این پژوهشگر ادبی درباره شرایط زندگی و درآمد خودش به عنوان یک نویسنده گفت: من چون تعداد کتابهایم زیاد است و تجدید چاپ میشود هر ماه حقالتالیفی از ناشرم دریافت میکنم ولی مبلغ آن کم است. من به عنوان نویسنده کمترین کاری که باید بکنم این است که کتاب بخرم و بخوانم. در حال حاضر دستکم ماهی 100هزار تومان کتاب میخرم که مبلغ آن بخش مهمی از حق التالیف ماهانه من است. شاید یک نویسنده در برههای بتواند با حقالتالیف کتابهای پرفروشش زندگی کند ولی اینکه تعریف شغل نمیشود.
وی تعریف خود را از یک شغل اینگونه بیان کرد: درآمد فرد از یک شغل باید مستمر باشد و او را تا پایان عمرش تامین و بیمه کند. من اگر فقط نویسنده بودم چندوقت دیگر که بازنشسته میشوم چگونه می خواستم از راه نویسندگی زندگیم را بگذرانم. تعریف شغل نویسندگی باید به گونهای باشد که نویسنده اگر در دورهای کتاب ننوشت یا اگر بازنشسته شد و دیگر نتوانست بنویسد باز هم بتواند زندگی کند.
قاسمزاده در برابر نقد ما مبنی براینکه بیان صرف مشکلاتی که همه به آن واقفند دردی از آنها درمان نمیکند مگر اینکه راهکار پیشنهادی هم ضمیمه آن باشد گفت: اینکه نظام اداری نویسندگی را به عنوان یک شغل بشناسد هم مزایایی دارد هم مضراتی. ضررش این است که دولت هرگاه از نویسنده ناراضی باشد نمی گذارد بنویسد و تمام امتیازاتی که به او داده قطع میکند که این تجربه تلخ را کشورهای کمونیستی پشت سر گذاشتهاند و نمیتوانم و دوست هم ندارم که آن را برای کشور خودم پیشنهاد بدهم.
وی در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این که آیا میشود با بالا بردن تیراژ کتابها مشکل را تا حدی و به صورت مقطعی برطرف کرد بیان کرد: برای رفع مشکل تیراژ پایین راهکار وجود دارد. در فرانسه وقتی نویسنده یک کتاب مینویسد تلویزیون این امکان را در اختیارش قرار میدهد که نظراتش را مطرح و کتابش را تبلیغ کند ولی در تلویزیون ما فقط کتابهای کمک درسی تبلیغ میشود و کتابهای دیگر در این تبلیغات جایی ندارند.
کتاب در تلویزیون تبلیغ نمی شود
نویسنده مجموعه داستان "موج کوتاه" دلیل تبلیغ نشدن کتابهایی غیر از کمک درسی را علیرغم نظر ما مبنی براینکه هزینههای تبلیغ تلویزیونی از عهده نویسنده و ناشر برنمیآید رد کرد و گفت: مسئله هزینه تنها دلیل این اتفاق نیست. من برای تبلیغ یکی از کتابهای چاپ شدهام مراجعه کردم ولی آنها قبول نکردند. گفتند ما نمیدانیم محتوای کتاب شما چیست و هیئتی هم برای بررسی آن نداشتند.
این منتقد ادبی گلایه خود را از رسانههای گروهی از جمله مطبوعات به دلیل کمکاری در زمینه کتاب و کتابخوانی اینگونه طرح کرد: وقتی در تلویزیون و روزنامهها از کتاب صحبت نمیشود ناشر کتابهایش را چگونه معرفی کند در چنین شرایطی باید هم تیراژ کتاب پایین باشد. در کشوری با 70میلیون جمعیت میانگین 2هزار نسخه تیراژ کتاب فاجعه است. یک نویسنده با 40 سال سایقه نویسندگی وقتی تیراژ کتابهایش هزار نسخه است چه کار باید بکند.
قاسمزاده نقد خود را متوجه نظام اداری کشور نیز دانست و گفت: برخورد نادرست با نویسندگان در عرصه پژوهش هم وجود دارد. نظام اداری از من در مقام پژوهشگر میخواهد پایان هر ماه یک پژوهش تحویل دهم ولی من شاید لازم باشد برای یک کار تحقیقاتی چند ماه وقت صرف کنم .آنها محقق را با بقیه کارمندان یکسان میبینند. به همین دلیل اکثر تحقیقات ما شده است ترجمه. وقتی میگویم "دارم مطالعه و تحقیق میکنم" برایشان قابل قبول نیست و اینکه یکماه حقوق بگیرم و تحقیق را تحویل ندهم امری است باورناذیر. نویسندگی امری است خلاق که شاید نویسنده سه سال ننویسد ولی یکسال دو کتاب بنویسد.
فرهنگستان وارد عمل شود
نویسنده "رقص مرغ سقا" ادامه داد: نظام اداری ما وقتی میبیند فلان نویسنده سالهاست که مینویسد و چندین عنوان کتاب دارد دیگر باید بپذیرد که او حرفهای نویسندگی را دنبال میکند نه تفننی و او را به عنوان یک نویسنده حرفهای قبول کند. لازم است جاهایی مانند فرهنگستانها و آکادمیهای ادبی باشند که تشخیص دهند نویسنده دارد کار حرفهای میکند و برایش مشخصات شغلی تعیین کنند.
وی در پاسخ به اینکه فرض کنیم چنین نهادهایی هم شکل بگیرد و نویسندگان حرفهای را هم شناسایی کند شما به عنوان یک نویسنده قدیمی و فعال چه انتظاری از این نهاد دارید و آیا لازم میدانید آن نهاد حقوق مادی برای نویسندگان درنظر بگیرد؟ گفت: اینکه حقوق به نویسندگان داده شود اصلا مدنظر من نیست چرا که تجربهاش میشود چیزی شبیه کشورهای کمونیستی ولی اینکه نویسندهها را بیمه کنند و در زمانهای آسیبدیدگی و بازنشستگی از آنها حمایت شود قبول دارم.
قاسمزاده افزود: اگر تیراژ در تناسب با جمعیت بالا برود، نشر رونق یابد، تبلیغات کتاب ممکن شود به مرور شرایطی فراهم میشود که نویسنده با ذخیره خودش زنگی کند.
سوال دیگر ما از این نویسنده این بود که در حال حاضر که عناوین کتاب تنوع زیادی دارد با همین تیراژ پایین هر عنوان بازهم به رقم قابل توجهی میرسیم. مشکل شاید اینجا باشد که کتابهای خوب در حجم بالای عناوین گم میشوند. آیا شما با نظارت کیفی بیشتر و حذف عناوین کتابهای بیکیفیت پیش از چاپ و اختصاص هزینه و انرژی آنها به کتابهای خوب موافقید؟ گفت: من با هر نوع نظارتی مخالفم. برای مشکلی که شما اشاره کردید راهکاری غیر از برخورد حذفی داریم. مثالی بر ای روشن شدن بحث میزنم. کارمندان نیویورک تایمز روزی اعتصاب کردند و روزنامه درنیامد. پس از این اتفاق 400 هزار نسخه به دفتر سردبیری رسید که مردم گفته بودند ما توسط رسانهای غیر از شما در جریان اخبار قرار گرفتیم ولی آنچه را از دست دادیم ضمیمه "بررسی کتاب" روزنامه بود.
وی ادامه داد: این اتفاق باعث شد نیویورک تایمز نشریهای مستقل به نام "new york book review" چاپ کند که در آن به معرفی و بررسی کتابها به ویژه تازههای نشر بپردازد. ولی ما در ایران از حداقل امکانات معرفی و تبلیغ کتاب محرومیم. در دیگر کشورها ناشران قبل از توزیع کتاب تازهشان چندتایی در اختیار منتقدان و مطبوعات قرار میدهند و آنها درباره آن نقد و یادداشت مینویسند تا افکار عمومی نسبت به آن کتاب حساس شود و وقتی کتاب عرضه شد مردم با اشتیاق به دنبال آن میروند.
روزنامه ها نقد حرفه ای نمی کنند
قاسمزاده وضعیت نقد ادبی در روزنامهها و نشریات ما را اینگونه ارزیابی کرد: در روزنامههای ما هم اگر نقدی میشود نیم نگاهی به این است که فلان نویسنده یا ناشر ناراحت نشود در حالی که اگر نقد اصولی وجود داشته باشد ناشری که عادت دارد کتابهای بیکیفیت چاپ کند دیگر نمی تواند چنین ریسکی بکند و به مرور خیلی از مشکلات مرتفع میشود.
این نویسنده در پایان درباره اینکه روزنامهها و نشریات ما مخاطب چندانی ندارند و اکثر مخاطبانشان هم کسانی هستند که بدون تبلیغ هم کتاب میخرند و میخوانند گفت: وقتی روزنامهها همه مثل هم شدهاند و خبرها را از چند خبرگزاری کپی میکنند دیگر برای خواننده چه فرقی میکند کدام روزنامه را بخواند و حتی طبیعی است که دیگر روزنامه نخواند. روزنامهنگاران ما باید فعالتر با حرفهشان برخورد کنند نه اینکه از پشت میزشان تکان نخورند، کتاب نخوانند، آموزش هم نبینند. روزنامهها کار حرفهای ارائه کنند مردم هم میخوانند.
نظر شما