گفتگو اتفاقی در ساحت زبان است اما این عبارت کلان نمیتواند بهتمامی معرف گفتگو باشد، چراکه ما اتفاقات زبانی دیگری نیز چون: شعر، علم ، فلسفه و عرفان داریم و بدین رو باید بر خصیصههای دیگری برای گفتگو دست گذاشت.
گفتگو به مثابه روشی معرفتی: اس و اساس معرفتی گفتگو این است که " دیگری و خود" به عنوان طرفین گفتگو اشتباه میکنند اما این حق را دارند که اشتباه کنند و درباب اشتباهات خود به گفتگو بپردازند. پیشفرض بنیادین معرفتی گفتگو این است که حق مجسم و مجسمه حق جایی موجود نیست و حقیقتهای گوناگون نزد افراد گوناگونی هستند.
در این دیدگاه حقیقت، شبکه و منظومهای است که از کنار هم قرار دادن حقایق گوناگون به دست می آید و در این میان ، گفتگو ابزار مهم و اصلی کنار هم چیدن حقایق متکثر برای بازسازی وحدانیت و هویت حقیقت است. در این فضاست که گفتگوی فردی که خویشتن را حق مجسم و مجسمه حق می پندارد چیزی جز حرکت متکلفانه و تعارف منشانه معنی نمیدهد.
فردی که تنها از آن رو به دامن گفتگو توسل میجوید که دیگران را به ساحت حقانیت و هدایت بازگرداند بدون آنکه این نکته را پیش فرض خود گرفته باشد که خودش نیز انسان است و انسان به تعبیری، حوزه ی محدود اما واقف به محدودیت خود است سودی از ماجرای گفتگو نخواهد برد. انسانیت انسان از آنجا شروع می شود که وی به محدودیت های خود از جمله جهلهای خود واقف شود و کسی که محدودیتهای ذاتی و تبعی معرفتی خود را مدنظر نداشته باشد شرط اولیه و بنیادین گفتگو را نادیده گرفته است.
گفتگو اتفاقی در زبان و بنابراین یک بازی زبانی است، ازاین رو در آن در اولین سطح، تکثر فهم ها و تلقی ها برجسته میشود و این نکته وزن پرسش و سؤال را در گفتگو پررنگ می کند. همان طور که علم و فلسفه و دیگر حوزههای معرفتی بشر با پرسش آغاز میشوند گفتگو نیز بر پرسش متکی است. اگر پرسش پارسایی ذهن است - که هست - و اگر معارف ما به قد و قامت پرسشهای ما هستند آنچه در گفتگو فرمان و زمام را در دست می گیرد پرسشهای ماست. پرسشهای نیکو، روند گفتگو را بهبود میبخشند و مانع از آن می شوند که گفتگو به تک گویی یا هرزه گویی مبدل شوند؛ پرسشها، دریچههای نوین و بدیعی را به عرصه های نامکشوف ارزانی میدارند.
در باب گستره معرفتی گفتگو تذکار این نکته ضروری است که بازی زبانی فرض کردن گفتگو و سخن راندن از حقهای متکثر، میتوانند ما را بدان سمت رهنمون سازند که قواعد گفتگو را فراتر از نفس و نقش آن در نظر نگیریم و به ساخته شدن آن قواعد ضمن عمل گفتگو باور داشته باشیم اما حق آن است که بازی زبانی فرض کردن گفتگو و قایل شدن به حقهای متکثر الزامآ حرکت گفتگو در ذیل یک سرمشق و بنابراین نسبی کردن معرفت و گفتگو معنی نمیدهد. یعنی در گفتگو هم می توان و هم باید قایل به قواعد عام و مورد توافق بود.
نظر شما