۲۶ خرداد ۱۳۸۸، ۸:۳۱

شاخصهای فلسفه سیاسی مکتب شیکاگو

شاخصهای فلسفه سیاسی مکتب شیکاگو

خبرگزاری مهر – گروه دین و اندیشه: مکتب شیکاگو در حقیقت نتیجه سیاست اصلاح‌گرایانه عصر ترقی در دو دهه اول قرن بیستم میلادی است که بر خلاف روش تحقیق دموکراسی‌های سازمان یافته، دموکراسی را از دیدگاه مردم عادی کوچه و خیابان مورد توجه و بررسی قرار می‌دهد.

گروهی از دانشمندان و اندیشمندان از افلاطون تا نیچه و هگل غایت انسان را در جامعه ای می دانند که اساس آن نه بر پایه مساوات، بلکه عدالت باشد یعنی اینکه هر کس در جایگاه مخصوص به خود قرار گیرد. در همین رابطه افلاطون و هم ارسطو عدالت را نه در برابری، بلکه جایگاه و سهم هر کس را در جامعه به نسبت شایستگی و دانایی او یعنی در تناسب می شناسند. بدین ترتیب وقتی بیشترین سود حاصل برای جامعه بدست آمد، فرد نیز که جزیی از آن است، منتفع خواهد شد.

این گروه اینطور استدلال می کنند که جامعه سیاسی همانند یک موجود زنده و ارگانیک است و همانطور که اجزاء بدن با پیروی از مغز، سامان می پذیرد، جامعه مطلوب و کمال زمانی حاصل می شود که تمامی اجزاء آن از یک هماهنگی منطقی و با نظارت و راهنمایی دولت (به عنوان یک سر در پیکره جامعه) برخوردار باشند تا بدین وسیله برای همگی و کل جامعه خشنودی پدید آید.
در مقابل این اندیشه، متفکرانی قرار دارند که معتقدند انسان آزاد زائیده شده و در شرایط مساوی و از حقوق برابر در رابطه با دیگر افراد قرار دارد، همچنان که در شرایط مساوی از این جهان رخت بر خواهد بست(حقوق طبیعی). این فکر و اندیشه ریشه در یونان باستان دارد، ولی به هر حال باید مهمترین بنیانگذاران نوین آنرا لاک و روسو به حساب آورد.

فرد گرایی که در مرکز تفکرات لیبرالیسم قرار دارد، اعمال و تفکرات آزاد فرد را باعث شکوفایی و پیشرفت  و توسعه می داند و هر کس تا زمانی که مستقیما از نتیجه ابتکارات و قابلیت های خود بهره نبرد، این ابتکارات شکوفا نخواهد شد. به همین جهت مکتب اقتصادی کلاسیک سرمایه داری از یک طرف و لیبرالیسم سیاسی از طرف دیگر دو بال پرواز نظام سرمایه داری شدند.
 نظام سرمایه داری همواره سعی در محدود کردن قدرت دولت داشته و این طور استدلال می نماید که افراد در ابتدا بطور آزادانه زندگی می کردند و هیچ گونه مشکلی نداشته اند، ولی به تدریج متوجه شدند برای رسیدن به تعالی، چاره و کمبود، همانا جامعه مدنی است و به هیچ دلیل روا نیست انسان آزاد، در این رابطه و روند تعالی، محکوم و اسیر دست مصنوع خود یعنی دولت شود. پس قدرت دولت باید همواره مهار شده و در راستای حفظ آزادی فردی باشد.

هر یک از این دو نظریه افراطی، نکات ضعف و قوت مربوط به خود را دارند و جالب اینکه حکومتهای فردگرا و جمع گرای قرن بیستم هر یک خود را مدافع توده و دموکراسی می خوانند و دیگری را استثمارگر. به همین جهت بعضی از متفکران علم سیاست در قرن بیستم سعی نموده اند تا مکتب یا مکاتبی را بنا نمایند که در چارچوب دموکراسی، بهترین عناصری که در این دو مکتب افراطی وجود دارد دست چین و به عبارت بهتر منافع فرد و اجتماع را در یک سیستم جمع نمایند. پس مکاتبی چون عملگرایی(pragmatism)، ابزار گرایی (instrumentalism) سعی کرده اند تا حقیقت دموکراسی را در عمل نشان دهند.

روند مطالعات در چارچوب مکتب عملگرایی، ویلیام جیمز و جان دیویی، از پژوهشگران علم سیاست در امریکا را واداشت تا دست به ایجاد مکتب دیگری بزنند که بر اساس عقاید ماکیاولی از یک طرف و بررسی صرف حقایق و فرایندهای واقعی قدرت که در پشت روش های دموکراتیک چهره پنهان نموده است استوار باشد.

این اندیشه در حقیقت نتیجه سیاست اصلاح گرایانه عصر ترقی در دو دهه اول قرن بیستم میلادی است که بر خلاف روش تحقیق دموکراسی های سازمان یافته، دموکراسی را از دیدگاه مردم عادی کوچه و خیابان مورد توجه و بررسی قرار می دهد.

بنیان گذار این مکتب را باید "چارلز مریام" دانست که اصلاحات ترقی خواهانه را با پژوهش تجربی – علمی، مربوط و در هم آمیخت. قدرت در مرکز مطالعات مریام قرار دارد، زیرا او علم سیاست را مطالعه قدرت و چگونگی بدست آوردن و حفظ و اعمال آن می داند. در کتابی تحت همین عنوان یعنی "قدرت سیاسی" که در سال 1934 میلادی انتشار داد، هانند ماکیاولی، قدرت را به مثابه یک علم تجربی مورد بررسی قرار می دهد بدون اینکه از دیدگاه اخلاقی به مساله کاری داشته باشد و یا اینکه قدرت را غیر اخلاقی محک بزند. در حقیقت باید گفت که مریام آیین ماکیاولی را با عقاید فروید در هم آمیخت و قدرت واقعی و تجربی را در پهنه سیاست به تصویر کشید.

از دیگر کسانی که در انسجام این مکتب کوشش بسیار کرده است، هارولد لاسول است که متولد 1902 ایلی نویز آمریکا است. او در دانشگاه شیکاگو به اخذ درجه دکترای علوم سیاسی نایل آمد و چندی نیز در دانشگاههای لندن، پاریس، برلین به مطالعه و آموختن دروس گوناگون پرداخت و بالاخره تحت تاثیر استادش "مریام" از سال 1922 تا 1938 همکار او شد و دنبال کارهایش را گرفت. نهایتا از سال 1946 در دانشگاه یل (Yale) مشغول به تدریس و تحقیق شد.

کد خبر 897314

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha